مرز بگومگو در حضور فرزندان
نويسنده:شايسته جعفريان
پدر و مادر بيتوجه به حضور فرزندان، با يكديگر مشاجره ميكنند. مرد عصباني و پرخاشگر و زن كم حوصله و ستيزه جو، مدام بر سر هم داد ميزنند و با رد و بدل كردن كلمات دلسرد كننده يكديگر را آزار ميدهند. سرانجام پدر به حالت قهر از منزل خارج ميشود، مادر نيز با گريه و زاري، شكايت از بخت و اقبال را آغاز ميكند و بچهها را به داوري ميطلبد؛ در اين ميان بچهها نميدانند طرف مادر را بگيرند يا پدر را و حق را به كداميك بدهند. جايگاه فرزندان در دعواي ميان پدر و مادر کجاست و تاثير اين مشاجرات بر فرزندان چيست؟
روانشناسان معتقدند بنيان شخصيت انسان در هفت سال اول زندگي پايه گذاري ميشود به همين دليل ميتوان به تأثير اختلافات والدين در روحيه و سرنوشت کودکان پي برد. پدران و مادران فهميده كودكان خود را به داوري نمي طلبند زيرا بچهها از روش والدين پيروي ميكنند و ابتدا با پدر و مادر و خواهر و برادر و در آينده با همسر خود به مشاجره خواهند پرداخت. دكتر پروين ناظمي، دكتراي مشاوره در اين مورد ميگويد: «اختلاف و درگيري بين زن و شوهر جزيي از زندگي زناشويي است.» وي معتقد است: «تعارض تا حدي به عنوان نيروي محركه زندگي است اما اگر بيشتر از حد معمول باشد ميتواند زندگي را متلاشي كند.»
آيا فرزندان ميتوانند جايگاه مشاور را داشته باشند؟
خانم دکتر ناظمي در پاسخ به اين سوال ميگويد: «به طور قطع جواب منفي است چرا كه در خانواده سالم هيچگاه فرزندان حق دخالت در درگيريها و تعارضات والدين را ندارند؛ اگر اينگونه باشد در اصطلاح روان شناسي ائتلاف بين والد و فرزند صورت ميگيرد بدين معني كه مادر با دختر و پدر با فرزند پسر يعني هم جنس خود ائتلاف ميكند يا برعكس، كه در هر دو صورت موجب بروز مشكلات بيشتر خواهد شد، چرا كه بهجاي كمك گرفتن از عقل و منطق در حل مشكل، با آن برخورد احساسي ميشود و از جنبهاي ديگر تعارض و درگيري به وجود ميآيد. از طرفي فرزند هم به منطق و خرد والدين شك ميكند و ميانديشد پدر و مادري كه از حل مشكلات خود عاجزند و از من با سن كم و تجربه اندك كمك ميگيرند در آينده چگونه ميتوانند مشكلات مرا حل كنند؟»
همسويي والدين با يکي از فرزندان
در بعضي خانوادهها، يكي از والدين، خود را بيش از حد به فرزند جنس مخالف نزديك ميكند و يا رابطه يك سوي ميان يكي از فرزندان و والدين باعث دعواي قدرت ميان آنها، در نتيجه غلبه يكي بر ديگري ميشود. به گفته اين روانشناس، يكي از دلايل روانپريشي در خانوادهها وجود اين الگو در خانواده است. گاهي اوقات كودكان ياد ميگيرند كه چگونه از يك والد بهرهكشي كنند. دکتر منصور بهرامي، روانشناس، معتقد است: «گاهي كودكان براي اجراي مقاصدشان از هر حكمران مستبدي، ديكتاتورترند، بنابراين والدين براي حل مشكلات خود نبايد كودكان را درگير كنند. ياد گرفتن مهارتهاي زندگي مثل مذاكره و ارتباط متقابل و مؤثر باعث ميشود كه والدين بتوانند تسلط بيشتري بر خود داشته باشند و روشهاي مسالمتآميزي را براي حل مشكلاتشان انتخاب كنند.» اگر محيط خانوادگي دوستانه نباشد، كودكان (مخصوصا دخترها) در مواقع حساس كه دچار بحرانهاي روحي ميشوند، ديگر نميتوانند مشكلات خود را با خانواده در ميان بگذارند و از اينجاست كه گرايش به بزهكاري از همان سنين كودكي آغاز ميشود.
جوزف هوپر، پژوهشگر مسايل خانواده معتقد است زماني بقاي يك زندگي خانوادگي براي كودك مفيد است كه درگيريها و مشكلات اعتقادي و سليقهاي والدين محسوس نباشد، زيرا در غير اين صورت دوام يك زندگي نه تنها به سود كودك نيست بلكه باعث تشديد تشويشهاي ذهني و مشكلات روحياو ميشود. واقعيت اين است كه بسياري از خانوادهها بدون اينكه درگيريهاي شديد يا اختلافات عميق داشته باشند از هم پاشيده ميشود. به والديني كه مشكلات جدي با يكديگر ندارند پيشنهاد ميشود كه سريع تصميم به جدايي نگيرند بلكه كانون خانواده خود را حفظ كنند و در صورت باقي ماندن مشكل، پس از سپري شدن دوران بحراني فرزندانشان تصميم به جدايي بگيرند. البته اين مساله تنها شامل خانوادههايي ميشود كه مشكلات و درگيريهاي آنها اندك است زيرا زندگي كردن كودك در يك خانه پرتشنج و پردرگيري، نه تنها تاثير مثبتي بر ذهن و رفتار او ندارد بلكه آسيبهاي بسيار جدي به روح و روان او وارد ميكند.
مشاجره والدين با يكديگر نوعي كودك آزاري ناآگاهانه است. پدر و مادر كودك همان طور كه حق تنبيه بدني او را ندارند، نبايد او را به لحاظ روحي رواني مورد آزار قرار دهند.
زماني كه در يك خانواده پدر و مادر بر سر كوچكترين مسايل جلوي چشم كودكان خود با هم مشاجره كرده و اوضاع خانواده را متشنج ميكنند، از اولين نشانههاي آن بياحترامي به والدين است. كودكي كه ناظر مشاجره پدر و مادر است دچار مشكلات رفتاري مانند پرخاشگري ميشود. اين را هم بدانيد كه آثار مخرب مشاجرات سخت و جدي والدين گاهي از تاثيرات طلاق نيز طولانيتر است.
واکنش فيزيکي
کودکان در هر سني به دعواي والدين خود واکنشهاي ناشي از شوک و ضربه نشان ميدهند و ميخواهند دخالت کنند؛ يا با ايجاد سر و صدا و اعتراض توجه والدينشان را جلب ميکنند يا آنها را به خنده واميدارند؛ يا از موقعيت فرار ميکنند. بهطور کلي، هرچه بچهها کوچکتر باشند، احتمال نشان دادن واکنشهاي ترس از آنها بيشتر است.
منبع: http://www.salamat.com
روانشناسان معتقدند بنيان شخصيت انسان در هفت سال اول زندگي پايه گذاري ميشود به همين دليل ميتوان به تأثير اختلافات والدين در روحيه و سرنوشت کودکان پي برد. پدران و مادران فهميده كودكان خود را به داوري نمي طلبند زيرا بچهها از روش والدين پيروي ميكنند و ابتدا با پدر و مادر و خواهر و برادر و در آينده با همسر خود به مشاجره خواهند پرداخت. دكتر پروين ناظمي، دكتراي مشاوره در اين مورد ميگويد: «اختلاف و درگيري بين زن و شوهر جزيي از زندگي زناشويي است.» وي معتقد است: «تعارض تا حدي به عنوان نيروي محركه زندگي است اما اگر بيشتر از حد معمول باشد ميتواند زندگي را متلاشي كند.»
آيا فرزندان ميتوانند جايگاه مشاور را داشته باشند؟
خانم دکتر ناظمي در پاسخ به اين سوال ميگويد: «به طور قطع جواب منفي است چرا كه در خانواده سالم هيچگاه فرزندان حق دخالت در درگيريها و تعارضات والدين را ندارند؛ اگر اينگونه باشد در اصطلاح روان شناسي ائتلاف بين والد و فرزند صورت ميگيرد بدين معني كه مادر با دختر و پدر با فرزند پسر يعني هم جنس خود ائتلاف ميكند يا برعكس، كه در هر دو صورت موجب بروز مشكلات بيشتر خواهد شد، چرا كه بهجاي كمك گرفتن از عقل و منطق در حل مشكل، با آن برخورد احساسي ميشود و از جنبهاي ديگر تعارض و درگيري به وجود ميآيد. از طرفي فرزند هم به منطق و خرد والدين شك ميكند و ميانديشد پدر و مادري كه از حل مشكلات خود عاجزند و از من با سن كم و تجربه اندك كمك ميگيرند در آينده چگونه ميتوانند مشكلات مرا حل كنند؟»
همسويي والدين با يکي از فرزندان
در بعضي خانوادهها، يكي از والدين، خود را بيش از حد به فرزند جنس مخالف نزديك ميكند و يا رابطه يك سوي ميان يكي از فرزندان و والدين باعث دعواي قدرت ميان آنها، در نتيجه غلبه يكي بر ديگري ميشود. به گفته اين روانشناس، يكي از دلايل روانپريشي در خانوادهها وجود اين الگو در خانواده است. گاهي اوقات كودكان ياد ميگيرند كه چگونه از يك والد بهرهكشي كنند. دکتر منصور بهرامي، روانشناس، معتقد است: «گاهي كودكان براي اجراي مقاصدشان از هر حكمران مستبدي، ديكتاتورترند، بنابراين والدين براي حل مشكلات خود نبايد كودكان را درگير كنند. ياد گرفتن مهارتهاي زندگي مثل مذاكره و ارتباط متقابل و مؤثر باعث ميشود كه والدين بتوانند تسلط بيشتري بر خود داشته باشند و روشهاي مسالمتآميزي را براي حل مشكلاتشان انتخاب كنند.» اگر محيط خانوادگي دوستانه نباشد، كودكان (مخصوصا دخترها) در مواقع حساس كه دچار بحرانهاي روحي ميشوند، ديگر نميتوانند مشكلات خود را با خانواده در ميان بگذارند و از اينجاست كه گرايش به بزهكاري از همان سنين كودكي آغاز ميشود.
جوزف هوپر، پژوهشگر مسايل خانواده معتقد است زماني بقاي يك زندگي خانوادگي براي كودك مفيد است كه درگيريها و مشكلات اعتقادي و سليقهاي والدين محسوس نباشد، زيرا در غير اين صورت دوام يك زندگي نه تنها به سود كودك نيست بلكه باعث تشديد تشويشهاي ذهني و مشكلات روحياو ميشود. واقعيت اين است كه بسياري از خانوادهها بدون اينكه درگيريهاي شديد يا اختلافات عميق داشته باشند از هم پاشيده ميشود. به والديني كه مشكلات جدي با يكديگر ندارند پيشنهاد ميشود كه سريع تصميم به جدايي نگيرند بلكه كانون خانواده خود را حفظ كنند و در صورت باقي ماندن مشكل، پس از سپري شدن دوران بحراني فرزندانشان تصميم به جدايي بگيرند. البته اين مساله تنها شامل خانوادههايي ميشود كه مشكلات و درگيريهاي آنها اندك است زيرا زندگي كردن كودك در يك خانه پرتشنج و پردرگيري، نه تنها تاثير مثبتي بر ذهن و رفتار او ندارد بلكه آسيبهاي بسيار جدي به روح و روان او وارد ميكند.
مشاجره والدين با يكديگر نوعي كودك آزاري ناآگاهانه است. پدر و مادر كودك همان طور كه حق تنبيه بدني او را ندارند، نبايد او را به لحاظ روحي رواني مورد آزار قرار دهند.
زماني كه در يك خانواده پدر و مادر بر سر كوچكترين مسايل جلوي چشم كودكان خود با هم مشاجره كرده و اوضاع خانواده را متشنج ميكنند، از اولين نشانههاي آن بياحترامي به والدين است. كودكي كه ناظر مشاجره پدر و مادر است دچار مشكلات رفتاري مانند پرخاشگري ميشود. اين را هم بدانيد كه آثار مخرب مشاجرات سخت و جدي والدين گاهي از تاثيرات طلاق نيز طولانيتر است.
واکنش فيزيکي
کودکان در هر سني به دعواي والدين خود واکنشهاي ناشي از شوک و ضربه نشان ميدهند و ميخواهند دخالت کنند؛ يا با ايجاد سر و صدا و اعتراض توجه والدينشان را جلب ميکنند يا آنها را به خنده واميدارند؛ يا از موقعيت فرار ميکنند. بهطور کلي، هرچه بچهها کوچکتر باشند، احتمال نشان دادن واکنشهاي ترس از آنها بيشتر است.
منبع: http://www.salamat.com