روش شناسي تفسير تسنيم (1)
نگارنده اين مقاله به معرفي مولف و تفسير تسنيم و شيوه تفسيري در آن پرداخته و نمونه هايي از روشهاي مولف را در تفسير مورد پژوهش نشان داده است .
1- مروري بر زندگي مؤلف
پس از پيروزي انقلاب اسلامي درسال 1357 ش آيت الله جوادي با ورود به دستگاه قضايي مسئوليت هايي را به عهده گرفت كه از جمله آن ها تهيّه لايحه قصاص و تدريس در دانشكده قضايي تهران بود.
وي در طول سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي سفرهاي تبليغي متعددي به كشورهايي نظير آمريكا، ايتاليا، فرانسه، انگلستان، آلمان، سوئيس و اتريش داشته كه معروف ترين آن ها در سال 1367ش مسافرت به شوري سابق براي تسليم پيام امام خميني; به گورباچف بود. (مركزنشر اسراء، مهر استاد، /22 ،54 ،95 ،191 ،205)
حضور فعال در عرصه هاي اجتماعي و سياسي و آشنايي نزديك با وضعيت فرهنگي و اجتماعي جهان امروز بي ترديد بر آثار علمي اين مفسر فرزانه موثر بوده است. از جمله تأليفات آيت الله جوادي كه اين اثر پذيري را نشان ميدهند عبارت اند از: زن در آيينه جمال و جلال، حكمت عبادت، پيرامون وحي و رهبري و انتظار بشر از دين1 و در نهايت ميتوان از بزرگ ترين اثر علمي او يعني تفسير "تسنيم " نام برد.
2- تفسير "تسنيم " و برجستگي هاي آن
بي ترديد هيچ اثري در خَلأ شكل نميگيرد، هر اثر آيينه دانسته هاي علمي و گرايش هاي فكري مؤلف و نمودي از گفتمان جغرافياي عصر او است؛ به ويژه اگر مؤلف به جاي تماشاي سپهر انديشه از كنار پنجره انزوا، به صحنه بيايد و در عرصه تفكر ديني پَر گشايد. در اين صورت است كه چشمان انتخابگر و زيبا نگر را به تماشا ميخواند و ضميرهاي حقيقت جو را با ساغر معرفت سيراب ميكند.
در اين جا شاخصه ها و برجستگي هاي تفسير "تسنيم " را مرور ميكنيم:
الف. "تسنيم " تفسيري نيازنگر و پاسخگو
مفسر ارجمند علاوه بر توجه به كاربست ادبيات زمان خود نسبت به گفتمان معرفت شناسانه معاصر كه معمولاً در سطح انديشه وران هر دوره جريان دارد كاملاً فعالانه برخورد كرده است. البته با توجه به پيشينه آثار قلمي و بياني و سابقه فعاليت هاي اجتماعي و سياسي نويسنده محترم،2 خلق تفسيري زنده و عصري از سوي او دور از انتظار نبوده و نيست.
نتيجه حضور مفسر در عرصه تفكر معاصر و آگاهي از جريان هاي فكري موجود سبب اصلي انعكاس گفتمان زمان در تفسير "تسنيم " است؛ از اين رو آنچه امروزه از آن به "كلام جديد " تعبــير ميشود و آنچه در عرصه اجتماعي و سياسي به گفتمان تبـديل شده است در تفسير آيت الله جوادي مورد توجه قرار گرفته است. پلوراليسم ديني (همان، 5/80 و6/ 210)، سكولاريسم (همان، 10/239)، اصل تنازع بقا در رويارويي حق و باطل (همان، 11/738)، ولايت فقيه و شورا و نقش آن در حكومت ديني (همان)، نسبت بين يافتــههاي علوم تجربي و آموزه هــاي دينـي (همان، 8/ 70 تا 573)، و تأثير انتظار از متن در تفسير متن (همان، 1/224) نمونه هايي از اين موضوعات است.
ب. ابتكار در اسلوب
1- گزيده تفسير؛ 2- تفسير؛ 3- لطايف و اشارات؛ 4- بحث روايي.
در تفسير "تسنيم " آيات ترجمه نشده است. مفسر محترم پس از آوردن آيه يا آيات، گزيده اي از تفسير را پيش روي قرار داده و با اين سبك تلاش كرده است تفسير خود را در چند سطح به فراخور طبقات مختلف عرضه كند. آن كه در پي دانستن مراد آيات است بدون آن كه بخواهد يا بتواند نكات ادبي آيه را بكاود يا وارد گفت گوهاي روايي شود، با مطالعه بخش گزيده تفسير بهره خود را خواهد برد. هرچند اگر مفسر محترم ترجمهاي از هر آيه ارائه ميكرد در كنار ترجمه هاي ديگر قرآن، از ترجمه اي نيز به نام استاد فرزانه برخوردار بوديم.
آيت الله جوادي پس از "گزيده تفسير " بخشي را باعنوان "تفسير " آورده كه دراين بخش از ادبيات عرب و منابع آن به وفور استفاده كرده و البته ابتكار و اجتهاد خود را نيز نشان داده است. (همان، 1/280، 290)
مرحله سوم يا بخش سوم با نام " لطايف و اشارات " آمده كه اجتهادي ترين بخش تفسير است. قدرت تحليل، اشراف بر عرفان نظري و عملي و ميدانداري مفسر در فلسفه و كلام به خوبي دراين بخش آشكار شده است.
به عنوان نمونه، دربارة " بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ " مينويسد: " بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ " از عبد به منزله "كن " از مولاي اوست، همان گونه كه حضرت نوح(عليه السلام) با اسم خدا بر طوفان امواج كوه گونه آب استيلا يافت و كشتي او با نام خدا آرام گرفت. (همان، 1/ 303)
" بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا " (هود/41)
"تا به نام خدا كشتي هم روان شود و هم به ساحل نجات رسد. "
و نيز آوردهاست: اگر كسي در عين رعايت نظام علّت و معلول به قدرت خويش و ساير اسباب و علل عادي تكيه نكند، بلكه مؤثر مطلق را فقط خدا بداند، آثار اسم اعظم او در كنار بسم الله ظهور ميكند. (همان، 1/ 304) مفسر محترم در جاي ديگر مينويسد: گناه چون نقص و امر عدمي است به خداي سبحان ارتباطي ندارد. منشأ هر معصيتي يا جهل است يا عجز يا ساير امور عدمي و خداوند از همه آن ها منزه است. (همان، 1/ 445) و نيز در جايي در مورد نسبت بين "سَبِيلَ الْغَيِّ " با "صراط مستقيم " چنين ميخوانيم: نسبت "سَبِيلَ الْغَيِّ " با صراط مستقيم نسبت تضاد نيست، بلكه نسبت تقابل عدم و ملكه است؛ يعني يكي بود صراط است و ديگري نبود آن. (همان، 1/ 526)
مرحله چهارم با عنوان " بحث روايي " آورده شده كه در ادامه به آن خواهيم پرداخت.
ج. طرح و نقد آراي تفسيري
"وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْليسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنين " (سبأ/20)
"و شيطان گمان باطل خود را سخت به صدق و حقيقت در نظر مردم جلوه داد، تا جز فرقه كمي از اهل ايمان، همه او را تصديق كردند و پيرو او شدند. "
"قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُون " (سبأ/ 25)
"باز بگو خدا داور عدل است شما را مسئول جرم ما و ما را مسئول كردار زشت شما هرگز نخواهد كرد. "
مفسر ما ديدگاه فخــر رازي را كه "نسئل " را فعـل معلوم و "لا " را لاي نهي و "سؤال " در آيه را استفهامي دانسته مردود ميشمرد و آن را مستند به آثار فرسوده و موهون دانسته، حتي آن را يك فاجعه ميخواند و بهترين پاسخ را عبور كريمانه از آن ميداند. (همان، 1/363) نمونه ديگر، نقد ديدگاه محمد عبده در آيه زير است:
"أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَىالنَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُون " (بقره/243)
"آيا نديديد آنهايي را كه از ترس مرگ از ديار خود بيرون رفتند كه هزارها تن بودند خدا فرمود بميريد، همه مردند، سپس آن ها را زنده كرد؛ زيرا خدا را در حق بندگان فضل و كرم است، ليكن بيشتر مردم سپاس گزار حق نيستند. "
آيت الله جوادي آملي در ردّ ديدگاه عبده كه آيه ياد شده را يك تمثيل قرآني ناميده، ميفرمايد: احياي مردگان و بازگشت آن ها به دنيا نه تنها امكان عقلي دارد، بلكه قرآن كه صادق مصدّق است از آن خبرميدهد و بي ترديد بايد آن را پذيرفت. ( همان، 11/545)
يا درجاي ديگر در پاسخ به محمد عبده كه احكام صادره از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را به دو نوع تقسيم كرده و نوعي از آن را نتيجه اجتهاد دانسته و بنابراين احكام اجتهادي پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را ممكن الخطا ميپندارد، فرموده است:
"اين ديدگاه مردود است؛ زيرا پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به حكم آيه " وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلا وَحْيٌ يُوحَى " (نجم /3و4)؛ "و هرگز به هواي نفس سخن نمي گويد سخن او هيچ غير وحي خدا نيست " هرگز در دايره دين و احكام، بدون وحي سخن نميگويد. نمونه هاي ديگر نقد مفسر را ميتوان در ردّ ديدگاه "مغنيه " در نسبت ميان سنت و قرآن و نقد او را در ردّ ديدگاه قرطبي و زمخشري و بيضاوي مشاهده كرد. " (همان،/625 و666 و2/159، 178و1/165)
د. پرداختن به علوم قرآني و روش تفسيري
مؤلف محترم در فهم معارف اسلام به پنج مرحله قائل شده است: 1- فهم مفاد آيه مورد نظر جداي از آيات ديگر؛ 2-تفسير آيه مورد نظر با كمك ساير آيات؛ 3- بررسي تمام روايات عام، خاص، مقيد و مطلق و.... موجود در پيوند با آيه مورد بحث و جمع بندي آن ها و رسيدن به نظر واحد؛ 4- عرضه عصاره روايات بر قرآن و پذيرش آن ها در صورت نداشتن مخالفت تبايني با قرآن؛ 5- در صورت هماهنگي ديدگاه نهايي به دست آمده حاصل از جمع بندي روايات با قرآن ميتوان نتيجه را به عنوان نظر اسلام بيان كرد. (همان، 1/160) بنابراين پيشگفتار تفسير "تسنيم " كه درآن مباني، منابع و مراحل تفسيري مؤلف آمده است از جمله ويژگي هاي اين تفسير است.
هـ . طبقه بندي روايات
و. گزينش عناوين
ز. استفاده گسترده از منابع
3- از آبشار الميزان تا چشمه "تسنيم "
شيخ طوسي در برابر قرآن پژوهاني كه فهم قرآن را تنها در گرو روايات دانسته حجيّت هر نوع تفسير مبتني بر غير روايت را منكر بودند، اين پرسش ها را مطرح ساخت:
1- قرآن چگونه حجتي است كه جز براي افراد خاصي فهم نميشود؟
2- اگر ظاهر قرآن مبهم باشد كلام مبهم با نور بودن و هدايت بخشيدن چگونه قابل جمع است؟
شيخ طوسي با اين رويكرد، آيات را به چهار دسته تقسيم نمود: 1- آياتي كه علم آن به خداوند اختصاص دارد.
2- آياتي كه ميتوان با استمداد از زبان و ادبيات عرب آن ها را فهم كرد.3-آياتي كه فقط فهم اجمالي آن مقدور است. 4- آياتي كه فهم آن ها به خاطر معاني متعدد واژگان، فهمي احتمالي است و جز با كمك روايات درك آن ممكن نيست. (طوسي، 1/5 و6)
شيخ طبرسي نيز به تكرار همين بيان پرداخت و انحصار فهم قرآن را از طريق روايات برنتابيد(طبرسي،1/13) و علامه طباطبايي در نهايت روش تفسيري قرآن به قرآن را كه پيشينيان به اشاره يا در حد يك نظريه مطرح ساخته يا بعضي به صورت محدود آن را به كار برده بودند، محور تفسير خود قرار داد و با پيمودن مسيري كه چندان هموار نبود، نشان داد كه راه "تفسير قرآن به قرآن " راهي رفتني است. چگونگي پرداختن علامه به مباحث روايي نشان داد كه فكر مفسر نبايد در چنبرة رواياتي كه مصداق ها را بيان ميكند گرفتار آيد و از مفاهيم جاودانه قرآني باز بماند. روش علامه در بيان نسبت ميان كتاب و سنت پاسخي بود به روايات عرضه كه حجيت خود را در گرو عدم مبانيت با قرآن دانسته است.
آيت الله جوادي با تأسي به روش استاد خود به تفسير قرآن روي آورده، از اين رو گفته ميشود تفسير "تسنيم " روش قرآن به قرآن الميزان را به كمال و تمام خود نزديك ميكند به طوري كه:
1- هر دو مفسر، قرآن را در اصل حجيت و دلالت، مستقل و دلالت و حجيت آن را نيازمند به غير نميدانند. (طباطبائي،1/65) و (جوادي،1/102و103)
2- هردو مفسر رواياتي را كه به تعيين مصداق و تطبيق پرداخته اند از باب "جَري "3 دانسته اند. ( طباطبائي،5/95 و جوادي،1/167)
3- همان گونه كه علامه از تفاسير وجوامع حديثي اهل سنت استفاده كرده (طباطبائي، 3/380 و4/269و364و الاوسي/124)، مفسر "تسنيم " نيز در موارد پر شماري روايات يا ديدگاه هايي را از اهل سنت ياد كردهاست (جوادي، 9/357 و1/358) و اين در حالي است كه مفسراني همچون فيض، بعضي از تفاسير اماميه پيش از خود را به دليل بهره گيري از منابع تفسيري اهل سنت مورد انتقاد قرار داده و در نقد وردّ آن تفاسير است كه فيض تفسير گرانسنگ صافي را نگاشته است. (فيض، 1/47 و48)
4- در هر دو تفسير الميزان و "تسنيم " عموماً روايات بدون ذكر سند ياد شده و بيشتر به ذكر آخرين راوي بنده شده است. (جوادي، 11/428 و429)
به رغم يكسان بودن اسلوب و روش "تسنيم " با اسلوب و روش الميزان، تفاوت هاي اين دو تفسير نيز چشمگير است.
آيت الله جوادي كه به حكم اخلاق از استاد خود به نيكي و تواضع ياد ميكند (جوادي، 9/204) درعرصه نظر آزاد انديشي خود را پنهان نميدارد و به نقد ديدگاه استاد خود ميپردازد. (جوادي، 9/343 ،347)
در حالي كه مؤلف "تسنيم " در نقد سند و متن روايات احتياط ميكند در موارد پرشماري به هنگام شرح روايات، از داوري صريح پرهيز ميكند و تنها از عبارات "با اغماض از سند " يا "به فرض صحت آن " استفاده ميكند. (جوادي، 9/387 و 5/293،609 و1/169) علامه به ضعف سند يا سستي متن تصريح ميكند، و گاهي ناهمخواني روايات با آيات را به صراحت ابراز ميكند براي نمونه روايتي را كه در تفسير آيه 11و12 اسراء نقل شده روايتي ضعيف ميخواند (طباطبائي، 13/71) و روايتي كه در تفسير آيه 86 آل عمران آمده است را مرسل مينامد (طباطبائي/3/343) و نيز گاهي به موقوف بودن روايت تصريح ميكند؛ مانند روايتي كه دربارة قارون نقل شده است. (طباطبائي، 16/83،86)
"تسنيم " عموماً براي هر آيه فصلي جداگانه در نظر گرفته و اين اسلوب ، دسترسي به تفسير هر آيه را آسان تر ميكند (جوادي، 1/26)، ولي در الميزان مجموعه اي از آيات مورد تفسير قرار گرفته است. تفاوت ديگر اين دو تفسير اين است كه چون تأليف "تسنيم " در عصر برپايي نظامي استوار بر فقه شيعه صورت گرفته مباحث سياسي و حكومتي در اين تفسير از تفسير الميزان پررنگ تر است. (جوادي، 6/510)
تفاوت ديگر تفسير الميزان با تفسير "تسنيم " نقل مستقيم علامه از متن اصلي كتب مقدس است. وي حتي مطالبي را از جرايد عصر خود نقل كرده است (آلوسي، /116)، ولي در "تسنيم " چنين نيست. پرداختن به تفاوت ها و مشتركات اسلوبي و محتوايي دو تفسير ميتواند عنوان پژوهشي ديگر باشد.
4- روش شناسي تفسير "تسنيم "
منابع تفسير يا به گفته مفسر ارجمند منابع علم تفسير و اصول بررسي و تحقيق براي دستيابي به معارف قرآني كه بدون تحقق آن ها تفسير به رأي و مذموم و با دستيابي به آن ها تفسير درايي و ممدوح است عبارت اند از:
1- قرآن
2- سنت معصومين:
3- عقل برهاني
بر همين اساس تفسير را ابتدا به نقلي و عقلي و سپس تفسير نقلي را به دو گونه تقسيم كرده كه برآيندآن، اقسام سه گانه: 1- تفسير قرآن به قرآن 2- تفسير قرآن به سنت 3- تفسير قرآن به عقل است.(جوادي آملي، 1/59)
الف. تفسير قرآن به قرآن
آيتالله جوادي در پيشگفتار، اقسام تفسير قرآن به قرآن را آورده و آن را به ده گونه تقسيم كرده است (جوادي آملي، 1/ 110). دراين جا نمونه هايي از ده قسم را ياد ميكنيم:
1- مفسر گرانقدر آوردن يك اصل كلّي را در يك آيه و بيان مصاديق بارز و غير بارز آن را در آيات ديگر از ويژگي هاي كتاب حكيمي مثل قرآن ميداند (همان 9/ 663). از اين رو تلاش كرده است براي الفاظ كلّي مصاديقي را در قرآن جست جو كند؛ براي نمونه در تفسير آيه "وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ " (نساء/29)؛ "مال يكديگر را بناحق نخـوريد " واژه باطل را واژه اي كلي دانسته، دو مصداق باطل را "رشوه " و "غصب " ميداند كه در همين آيه آمده است و با توجه به آيه "فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ " (بقره/279)؛ "پس اگر ترك ربا نكرديد آگاه باشيد كه به جنگ خدا و رسول او برخاسته ايد و اگراز اين كار پشيمان گشتيد اصل مال شما براي شماست نه زياده پس شما بكسي ستمي نكرده ايد و ستمي از كسي نكشيدهايد "
وآيه "وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَكْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ مِنْهُمْ عَذاباً أَليما " (نساء/161)
"و هم بدين جهت كه ربا ميگرفتند در صورتي كه از ربا خوردن نهي شده بودند و هم از آن رو كه اموال مردم را به باطل مانند رشوه و خيانت و سرقت ميخورند به كيفررسند و ما براي كافران آن ها عذابي دردناك مهيا ساخته ايم "
وآيه "وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ " (مطففين/1و3)؛ "واي به حال كم فروشان و چون چيزي بدهند در كيل و وزن به مردم كم دهند "
رباخواري، كم فروشي و خوردن مال يتيم را بهعنوان مصاديق باطل آورده است.(همان، 9/ 508، 663)
2- نمونه ديگر تفسير قرآن به قرآن برداشت هاي مفسر محترم از مجموعه اي از آيات است. وي در تفسير آيه "مالِكِ يَوْمِ الدِّين " اين سه آيه را ياد ميكند:
"لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديد " (ق/22)
"و تو اي آدمي نادان از اين روز سخت مرگ در غفلت بودي، تا آن كه ما پرده از كارتو برانداختيم و چشم بصيرتت بيناتر گرديد و بر احوال و منازل بعد از مرگ كه شك و انكار داشتي يقين يافتي. "
"وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِيَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَا وَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ " (انبياء/97)
"آن گاه وعده ثواب و عقاب حق بسيار نزديك شود و ناگهان چشم كافران از حيرت بي حركت فروماند و فرياد كنند اي واي بر ما كه از اين روز غافل بوديم و سخت به راه ستمكاري شتافتيم. "
"يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِالْآخِرَةِ هُمْ غافِلُون " (روم/7)
"اكثر به امور ظاهري زندگي دنيا مانند صنعت و تجارت و غيره آگاه اند و از عالم آخرت و وعده ثواب و عقاب حق به كلي بي خبرند "
آن گاه با استفاده از اين سه آيه ميفرمايد بي توجهي به معاد در اين آيات "غفلت " نام گرفته است و غفلت در جايي است كه چيزي موجود باشد، ولي مورد التفات قرار نگيرد.بنابراين معاد هم اكنون موجود است و از بي توجهي به آن به غفلت تعبير شده است و با استفاده از آيه "إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَيَصْلَوْنَ سَعيراً " (نساء/10)؛ "آنان كه اموال يتيمان را به ستمگري ميخورند در حقيقت آن ها در شكم خود آتش جهنم فرو ميبرند و به زودي به دوزخ در آتش فروزان قهر حق خواهند افتاد " و آيه "كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَيْنَ الْيَقينِ " (تكاثر/5 تا 7)؛ "حقا اگر به طور يقين ميدانستيد چه حادثه بزرگي در پيش داريد هرگز به بازي دنيا از عالم آخرت غافل نميشديد. البته پس از مرگ دوزخ را مشاهده خواهيد كرد. و سپس به چشم يقين بي شك و ريب آن عالم را ميبينيد " ميفرمايد: بهشت و جهنّم هم اكنون موجود است، ولي پرده گناه مانع شهود آن است و با استفاده از آيه "وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقين " (آلعمران/133)؛ "بشتابيد به سوي مغفرت پرودگار خود و به سوي بهشتي كه پهناي آن همه آسمان ها و زمين را فرا گرفته و مهيا براي پرهيزكاران است "
وآيه "فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرين " (بقره/24)؛ "و اگر اين كار را نكرديد و هرگز نتوانيد كرد، پس طعن به قرآن مزنيد و بپرهيزيد از آتشي كه هيزمش مردم بدكار است و سنگ هاي خارا كه قهر الهي براي كافران مهيا كرده است " بيان ميكند كه برزخ عالمي ميان دنيا و قيامت است. اگر قيامت هم اكنون موجود نباشد برزخ حقيقتاً موجود نخواهد بود و چون برزخ موجود است و دنيا نيز وجود دارد، پس قيامت هم بايد موجود باشد كه برزخ وجودي ميان دو موجود باشد (همان، 1/405 و 9/504،511).
3- مفسر محترم در بسياري از موارد براي يافتن معناي يك واژه قرآني يا تأييد معنايي كه از واژه اي ارائه كرده از واژگان آيات ديگر كمك گرفته است؛ مثلاً در معناي واژه "لاتلقوا " در عبارت " لاتلقوا بايديكم الي التهلكه... " مينويسد القاء از "لقي " به معناي روبرو شدن با چيزي است و در تأييد اين معنا ازآيه ذيل كمك گرفته است: "وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ " (آلعمران/143) " شما پيش از روبه رو شدن با مرگ همواره آرزوي آن را ميكرديد. " (همان، 9/ 658 و 6/ 318)
4- وي در تفسيــر "من ذا الذي " به قانون ادبي محاوره استناد ميكند و ميگويد قـرض الحسنه (گذشتناز مال) بسيار دشوار است و مرداني بلند همت ميطلبد كه به آن اقدام كنند؛ از اين رو در تفسير آيه "مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً كَثيرَةً وَ اللَّهُ يَقْبِضُ وَ يَبْصُطُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ " (بقره/245)؛ " كيست كه خدا را وام يعني قرض الحسنه دهد تا خدا بر او به چندين برابر بيفزايد؟ و خداست كه ميگيرد و ميدهد و خلق به سوي او همه باز ميگردند " مينويسد: آري آشنايان به قانون ادبي محاوره ميدانند كه طنين آهنگ (مَنْذا الذي..) در اعمال مردانه به كار ميرود و هرگز در امور عادي وروان از چنين ادبياتي استفاده نميشود. قرآن در انفاق مالي به جاي كاربرد هيأت امر از استفهام استفاده كرده كه مفيد تشويق و آرامش رواني است؛ مثل برخي از كارها كه چون جز خدا يا با اذن خدا مقدور كسي نيست آن ها را با آهنگ من ذا الذي ميآورد؛ مثل " قُلْ مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا " (احزاب /17) "مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ " (بقره/255) (همان،11/ 586 و8/34، 35، 112 و7/301)
مفسر محترم در تمام موارد ياد شده براي رسيدن به فهم و مراد آيات از خود قرآن كمك گرفته و آيه اي را با آيه اي ديگر تبيين كرده است از آن جا كه روش تفسيري "تسنيم " "روش قرآن به قرآن " است در هر برگي از اين تفسير شاهد نمونه هايي از تفسير قرآن به قرآن هستيم.
پي نوشت ها :
1- هرچهار اثر از آيت الله جوادي آملي است كه "پيرامون وحي و رهبري " در سال 1364 در تهران چاپ شده و سه اثر ديگر را مركز نشر اسراء قم را چاپ و منتشر كرده است.
2- نك: آثاري ازهمين مؤلف همانند "زن در آيينه جلال و جمال "، "انتظار بشر از دين "، "تفسير موضوعي قرآن "، "حكمت عبارت "، "هدايت در قرآن " و زندگي نامه مؤلف به نام "مهر استاد " كه توسط مركز نشر اسراء چاپ و منتشر شده است.
3- "جري " يعني جريان داشتن، تعبيري است كه ائمه:در روايات خود براي بيان استمرار پيام قرآن در همه زمان ها به كار برده اند(طباطبائي،1/42)
4- اين ديدگاه همان ديدگاه علامه طباطبايي نيز هست.نك: طباطبايي، قرآن در اسلام، /23 و نفيسي، علامه طباطبايي وحديث،/ 532.
5- نقد حديث به دو شيوه صورت ميگيرد كه يكي را نقد سند يا خارجي گويند و ديگري را نقد متن يا داخلي. نقد سند به معناي تحقيق در مجموعة راويان يك حديث است و نقد متن بررسي و تحقيق در محتواي روايات .نك: غروي ناييني ، فقه الحديث و روشهاي نقد متن،/158.
ادامه دارد...
/ج