روش شناسي تفسير تسنيم (2)

در نگاه مفسر فرزانه‌ لازم ترين روش در تفسير قرآن، تفسير به سنّت است و تمسك به قرآن يا سنت بدون ديگري در حقيقت ترك هر دو ثقل اكبر و اصغر است؛ اما وي تفسير به سنت در برابر تفسير به قرآن را همانند ثقل اصغر در ساحت ثقل اكبر مي‌داند (همان، 1/ 132، 133). مراد مفسر از سنت خصوص حديث لفظي نيست، بلكه سنت هر
يکشنبه، 22 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روش شناسي تفسير تسنيم (2)

روش شناسي تفسير تسنيم (2)
روش شناسي تفسير تسنيم (2)


 

نويسنده: حميد رضا فهيمي تبار




 

ب. سنّت در تفسير "تسنيم "
 

در نگاه مفسر فرزانه‌ لازم ترين روش در تفسير قرآن، تفسير به سنّت است و تمسك به قرآن يا سنت بدون ديگري در حقيقت ترك هر دو ثقل اكبر و اصغر است؛ اما وي تفسير به سنت در برابر تفسير به قرآن را همانند ثقل اصغر در ساحت ثقل اكبر مي‌داند (همان، 1/ 132، 133). مراد مفسر از سنت خصوص حديث لفظي نيست، بلكه سنت هر چيزي است كه به معصوم:منسوب باشد؛ اعم از عدم ردع (تقرير) يا سكوت يا فعل و قول. (همان، 1/ 136) ايشان سنت را به دو نوع سنت قطعي و غير قطعي تقسيم مي‌كند ومعتقد است سنت قطعي همچون قرآن نياز به عرضه ندارد؛ زيرا از مقام عصمت قطعي صادر شده و به خداوند منسوب است.(همان، 1/141) و به تعبير علامه طباطبايي روايت قطعي الصدور همانند آيه ازاينكه از امري محال سخن بگويد مصون است (علامه طباطبايي، 8/ 318). بر پايه ديدگاه او سنت غيرقطعي فراوان نيست؛ زيرا مهم ترين حلقه اتصال امت با سنت پيامبر6يعني اهل بيت: بعد از رسول خدا‌6مهجور و محجور شدند. به هر رو نسبت قرآن به سنت، ‌نسبت قانون اساسي به قوانين ديگر است. قرآن كريم عهده دار تبيين خطوط كلّي معارف و احكام دين است و تبيين حدود و جزئيات و شيوه اجراي آن برعهده رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه عليهم السلام است؛ مثل اصل وجوب نماز كه در قرآن با أَقِيمُوا‌الصَّلوةَ آمده و احكام جزئي آن را ائمه :بيان فرموده اند. (جوادي آملي، 1/154)
گرچه تفسير "تسنيم " با محوريت تفسير "قرآن به قرآن " سامان يافته است، ولي همان گونه كه پيشتر اشاره كرديم مولف در پايان بيشتر قسمت ها بخش مستقلي را با عنوان "بحث روايي " به گفت گو در زمينه روايات اختصاص داده و در پيشگفتار سرّ تفكيك آن را بيان كرده است. (همان، 1/164و8/169و7/149)
در بحث روايي، رواياتي را از منابع حديثي يا تفسيري انتخاب كرده در بسياري از موارد به شرح آن ها پرداخته و در صورت لزوم به رفع تنافي ظاهري آنها روي آورده است. (همان، 7 / 256 ‌و1/ 277 و11 / 432 و2/ 359، 367) يا بعضي را كنار نهاده است. (همان، 11/335، 536، 432، 456) مفسر محترم با قلم فرسايي و سخن سرايي در اين بخش ازطولاني شدن ابايي نداشته و بدين سان منبع گرانسنگي در شرح و تبيين روايات تدوين نموده است. (همان، 6/512 و3/ 154و4/280 ) و درشرح روايات خضوع علمي و خشوع عملي خود را در ساحت معارف روايي نشان داده و به صعب بودن اثبات علمي مضامين پاره‌اي از روايات و پيچيدگي مضامين آن ها اقرار نموده وگاهي در خلال شرح روايات ‌به شرح ديگران از روايات خرده‌گرفته است. (همان، 8/ 469)
مفسر متخلق ما در نقد سند5 روايات مؤدبانه و محترمانه و محتاطانه عمل كرده است و تقريباً شيوه غالب وي در نقد سند، ‌كنايه گويي و پرهيز از تصريح است، به طوري كه معمولاً قبل از شرح بعضي روايات از جمـله "به فرض صحت آن " (همان، 9/387 و5/293، 609) يا از جمله "با اغماض ازسند " (همان،10/531 و11/202) ‌استفـاده كرده‌ و به ندرت مصطلحات علم الحديث مانند مرسل، ‌مسند، مقطوع، ‌مرفـوع و موقوف6 را‌ بر روايات جاري كرده است. (جوادي،‌10/ 12 و‌4/ 364 و‌2/ 441، 318)
مفسر در همين بخش (بحث روايي) به روايات شأن نزول نيز توجه داشته است. (همان،10/179،374) وي به‌عنوان يك مبنا در روايات شأن نزول به متعدد بودن سبب نزول باور دارد و در مقام اثبات مي‌فرمايد دليل بايد معتبر باشد و در جايي كه سبب نزول متعدد باشد ممكن است تشكيك در مصداق وجود داشته باشد نه تشكيك در مفهوم و برخي از مصاديق افضل و اكمل از بقيه باشد وي نمونه آن را رخداد ليلة المبيت7 دانسته است. (همان،‌10/ 256) گفتني است كه مؤلف "تسنيم " بيشتر روايات تفسيري را از باب تطبيق مصداقي و از نوع جري مي‌داند (همان، 6/510 و 9/638 و5/612،640) و مي‌فرمايد چه بسا روايتي بيانگر باطن قرآن و در مقام ذكر مصاديق باطن قرآن باشد. (همان، 6/511)

ج. عقل ‌در تفسير "تسنيم "
 

مفسر "تسنيم " عقل گرايي را در جاي جاي تفسير نشان داده و گرايش فلسفي و اشراف خود بر مباحث كلامي را به وضوح نمايانده است. او تفسير عقلي را تفسيري مي‌داند كه با استنباط از برخي مبادي تصوري و تصديقي از منبع‌ذاتي عقل برهاني صورت مي‌گيرد (همان1/ 59) و مراد از عقل برهاني همان است كه با اصول و علوم متعارفه خويش اصل وجود مبدأ جهان و صفات و اسماي حسناي او را ثابت كرده است. 8 عقل رسول باطني خداست، ولي ممكن است مانند متنبّي دچار اشتباه شود. (همان،‌ 1/170) در تفسير آيه يا حديث به صرف قطع به يك مطلب نمي‌توان از ظاهر يا نص آن منصرف شد و بر خلاف آن حمل كرد، بلكه اگر قطع به‌يك مبدأ‌ تصديقي به گونه‌اي باشد كه ثبوت محمول براي موضوع به نحو ضروري و انفكاك آن از موضوع محال باشد چنين قطعي مفيد ضرورت است؛ زيرا براساس امتناع جمع نقيضين سلب محمول از موضوع محال است. بنابراين اگر قطع موجود در مسأله منطقي بوده و مفيد ضرورت به‌نحو انحصار باشد، مي‌توان ازظاهر يا نص آن منصرف شد. (همان، 1/171، 173) برهمين پايه است كه مفسر محترم در تفسير واژه "الرحمن الرحيم " مي‌گويد رقّت و لطف در انسان مرحله پيشين رحمت است، ‌انسان با ديدن صحنه هايي ابتدا در قلبش رقّت و دلسوزي ايجاد شده سپس رحمت مي‌آيد، ولي رحمت در ذات اقدس خداوند منزه از انفعال است؛ از اين رو رحمت همان اعطاء و فيض براي رفع حاجت نيازمندان است.(همان، 1/ 280)
بدين ترتيب مفسر از معناي عرفي و ظاهري رحمت به حكم عقل برهاني دست كشيده است؛ چرا كه جمع "ذات كمال مطلق " و " اثر پذيري " محال عقلي است. وي در جاي ديگر در ردّ نسيان پيامبر‌(صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است: "با صعود روح به مقام تجرد عقلي كه جايگاه حضور و ظهور دائمي است نه غفلت جايي براي نفوذ شيطان باقي نمي‌ماند. اين دليل عقلي آن چنان قاطع است كه حتّي اگر ظواهر نقلي بر خلاف آن باشد بايد توجيه شود. " (همان، 6 /112،113)
نمونه ديگر دست شستن مفسر از ظاهر آيه را در آية 164 سورة نساء مشاهده مي‌كنيم:
او با استفاده از يك قاعده عقلي از ظاهر عبور كرده، در اين باره مي‌گويد:
"مسلّم است كه خداي سبحان با پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت موسي سخن گفته است:
" وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا " (نساء/164)؛ "و خدا با موسي به طور آشكار و روشن سخن گفت "
و معنايي كه انسان هاي عادي از كلام به ياد دارند لفظي است كه براي مفهومي وضع شده است و اشخاص با استمداد از حنجره و فضاي دهان آن را ادا مي‌كنند، ولي خداوند از اين نوع كلام پيراسته است و آنچه مستقيماً به خداوند نسبت داده شده از جهات مادي منزه است. " (همان، 12/42)
مفسر محترم در تفسير كلام خداوند يا تكليم خداوند بر پايه حكم عقلي " واجب الوجود بودن‌ خداوند " از معناي ظاهري كلام و تكليم خداوند دست شسته است و همان گونه كه از معناي ظاهري "صِبْغَةَ اللّهِ " در آيه " صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ " (بقره/138)؛ "رنگ آميزي خدا است كه به ما مسلمانان رنگ فطرت ايمان و سيرت توحيد بخشيده، هيچ رنگي خوش تر از ايمان به خداي يكتا نيست و ما او را بي هيچ شابه شرك پرستش مي‌كنيم " نيز عبور كرده است. (همان، 7 / 525)
مفسر در شرح پاره اي از روايات هم مي‌گويد با اغماض از سند، پذيرش محتواي روايت محذور عقلي ندارد (همان، 4 /384، 624) و اين بدان معنا است كه اگر پذيرش روايتي محذور عقلي داشته باشد بايد به‌ حكم قطعي عقل از آن منصرف شد.
مفسر محترم علاوه بر بهره گيري از احكام قطعي عقل در موارد پرشماري از اصطلاحات فلسفي،‌ كلامي و منطقي استفاده كرده است، به طوري كه اگر مخاطب اين تفسير با فلسفه، كلام و منطق آشنايي نداشته باشد از فهم مراد مؤلف باز خواهد ماند. عبارات زير نمونه هايي از اين دست است:
"به هر تقدير تنها خداوند كه در قوس نزول مالك درون و بيرون آسمان ها و زمين است در قوس صعود نيز همه امور به او بازمي‌گردد ". (همان، 4/ 419)
"برهاني كه حد و سط آن مالكيت يوم الدين است ناظر به‌غايي و رجوع موجودات به خداوند سبحان است ". (همان، 1/418)
"محققان هررشته علمي براساس "اتحاد عالم و معلوم "9 پس از فهم عميق معارف آن رشته علمي با آن معارف متحد مي‌شوند ". (همان، 1/502) "موجود مادي گذشته از حدوث ذاتي محكوم به حدوث زماني است و حدوث زماني براي هر موجود طبيعي ذاتي است؛ زيرا بر اساس حركت جوهري هيچ موجودي مادي بقا و ثبات ندارد، چه رسد به دوام و قدم ".10 (همان،1/375 و1/379 ،‌477)
"وحدت نوعي بدين معنا است كه يك نوع داراي طبيعت كلي است و از لحاظ نوع بودن بيش از يكي نيست. اين نوع وحدت نيز مانند وحدت عددي11 از صفات سلبي خداوند است " (همان، 8/162)
"قضيه بديهي بالفعل حل شده‌است. بداهت بديهي يا بالاصل است يا به قضيه بديهي الاصل تكيـه دارد و مبين است ". ( همان، 1/ 732 ،654)

د. ادبيات و تفسير "تسنيم "
 

گرچه مفسر "تسنيم " ادبيات را جزء منابع تفسيري قرار نداده، ولي در موارد پرشماري در رسيدن به مراد آيات از دانسته هاي ادبي خود بهره گرفته يا به نقليات از منابع ادبيات عرب روي آورده است. بنابراين نگارنده بخشي را به ادبيات در "تسنيم " پرداخته است.
مؤلف محترم "تسنيم " دانش ادبي و آشنايي با زبان تازي را براي درك معارف قرآني لازم ولي كافي نمي‌داند و تكيه بر ادبيات عرب براي رسيدن به مراد آيات را سقوط در ورطه تفسير به رأي دانسته است. (همان، 1/ 219)
وي دستيابي به تفسير قرآن با اكتفاي به قانون محاوره تازي را في الجمله ميسور ولي‌ بالجمله مقدور نمي‌داند؛ زيرا وحي الهي گذشته از محتواي رايج كه در دسترس عقل قرار مي‌گيرد از معاني‌ بلند فرا عقل برخوردار است كه از طريق تنگناي ادبيات رايج قابل دسترس نيست. (همان، 2/22)
روشن است كه كلام مفسر نفي نقش دانش عربي در فهم قرآن نيست، بلكه قرآن را ديوان عرب دانستن و براي فهم آن گوش وچشم را جز بر ادبيات تازي بر هر دانشي ديگر بستن (آن گونه كه مكتب نو ظهور امين الخولي آن را ترويج كرد) 12 نزد مفسر تفسير به رأي تلقي شده، آن را مردود مي‌شمرد.
مفسر محترم در موارد پرشماري از معناي واژه، سياق13، و از قانون ادبي محاوره در فهم قرآني بهره گرفته است كه نمونه هاي آن چنين است:
"الوف " جمع "الف " همچون شهود كه جمع شاهد است. دراين حال الوف يعني آنان كه با يكديگر الفت و انس داشته اند براين پايه مفسر تفسير آيه "أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ‌النَّاسِ لا يَشْكُرُون‏ " (بقره/243)؛ "آيا نديديد آن هايي را كه از ترس مرگ از ديار خود بيرون رفتند كه هزارها تن بودند خدا فرمود بميريد، همه مردند، سپس آن ها را زنده كرد؛ زيرا خدا را در حق بندگان فضل و كرم است، ليكن بيشتر مردم سپاس گزار حق نيستند " را به دست داده است (همان،11/ 538)
يا درمعناي "قرض " نوشته است:
" قرض گونه اي از بريدن است كه ابزار آن مقراض و مانده آن را قراضه و مالي را كه به شرط بازگرداندن عين يا بدل آن به‌ ديگري مي‌دهند قرض گويند. گويا قرض دهنده آن را از اموالش بريده است. (همان، 11/ 538 و 2/ 156و11/ 339)
مؤلف محترم در تفسير "إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ " از صنعت بديع (التفات از غيب به خطاب) (همان، 1/ 416) و ازسياق براي فهم واژه سميع و عليم در آيه " وَ قاتِلُوا في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ‌اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ " (بقره/ 244)؛ " جهاد كنيد در راه خدا و بدانيد كه خدا به گفتار و كردار خلق شنوا و داناست " استفاده كرده، چنين مي‌فرمايد:
"سميع و عليم بودن خداوند در اين جا به سبب قرارداشتن در سياق آيات تشريع وجوب جهاد، درباره امور جهاد است. هنگام جنگ هر گــروهي با معبود خود سخني دارد و خداوند به‌ همه سخنــان آگاه است و نيز سخنان منافقان را كه از نفاق باز مي‌دارند يا ديگران را از رفتن به جبهـه باز مي‌دارند به خــوبي مي‌شنـود. " (همان، 11/ 572، 586 و 2/ 161)
يا درمعناي واژه "بديع " كه در آيه "بَديعُ السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُون‏ " (بقره/117)؛ "او آفريننده آسمان ها و زمين است و چون اراده آفريدن چيزي كند به محض آن كه بگويد موجود باش موجود خواهد شد " آمده است، مي‌فرمايد:
"بديع از ماده "بدع " به معناي انشاء بدون نمونه است. ازاين رو روش بي سابقه را بدعت گويند، همان گونه كه در آيه "وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا " آمده است. " (همان،6/317)
با توجه به بررسي منابع تفسير "تسنيم " مي‌توان گفت در اين تفسير از چهار روش تفسيري "قرآن به قرآن "، "قرآن به سنت " و "قرآن به عقل برهاني " و "تفسير قرآن با ادبيات عرب " استفاده شده‌است. بنابراين اين تفسير را به لحاظ روش مي‌توان تفسير جامع ناميد. 14
آيت الله جوادي در تفسير قرآن به قرآن خود آن چنان عمل كرده است كه مي‌توان به‌راحتي از متن تفسير ترتيبي او "تفسيري موضوعي " فراهم كرد. مفسر در موارد بسياري عناويني همچون " يوم در قرآن " (همان، 1/389)، "قرآن و عزت (همان، 10/239)، "حيات در فرهنگ قرآن " (همان، 9/586) و "مناسك حج " (‌همان، 10/ 107) را در همين جهت برگزيده.و مي‌دانيم كه مفسر محترم قبل از نگارش تفسير "تسنيم "، ‌با نوشتن تفاسيري موضوعي گرايش خود را به اين نوع تفسير نشان داده است.15

5- گرايش در تفسير "تسنيم "
 

چنان كه ياد شد، مراد نگارنده از گرايش هر مفسر، مجموعه باورهاي مذهبي و دانسته هاي علمي و تخصصي اوست.
مؤلف تفسير "تسنيم " بر مبناي باورهاي اماميه روايات معصومين: را از ميان انبوه روايات گزينش كرده و با توجه به عصمت انبياء‌تفسير خود را سامان داده است، همان گونه كه به ظهور، امامت ، بداء‌ و رجعت كه از باورهاي ويژه اماميه است توجه داشته است‌. بدين سان گرايش اين تفسير، گرايشي امامي مذهب است و از آن جا ‌كه مفسر فيلسوفي صدرايي مشرب است16 تفسير او رنگ فلسفي عرفاني دارد. ازاين رو گرايش اين تفسير فلسفي عرفاني است نمونه هايي از استفاده مفسر از قواعد و اصطلاحات فلسفي را در بخش روش ها ياد كرديم. مفسر ما هم از عقل مصباح در تجزيه و تحليل و تشكيل قياس با ماده17 روايت و عقل برهاني و آيات استفاده كرده و هم از عقل منبع (همان، 1/58،162) و احكام آن به عنوان رسول باطني سود برده است كه نمونه هاي آن پيشتر ياد شد.

6- مباني تفسير "تسنيم "
 

مباني جمع "مبنا " و "مبنا " عبارت است از پايه و اساس ثابت هر چيز‌. (تهانوي، 1/159) مباني تفسيري عواملي است كه بر شيوه هر تفسير اعم از روش يا گرايش اثر مي‌گذارد، به طوري كه تفاوت شيوه هاي تفسيري برخاسته از تفاوت در مباني است. مباني يا عوامل تفسيري اصول موضوعه علم تفسير است كه از آن به‌عنوان پيش فرض يا پيش دانسته نيز تعبير مي‌شود. اين عوامل يا مباني به دو گونه معرفتي و غير‌معرفتي تقسيم مي‌شود.
گاهي مفسران در مقدمه تفسير، مباني تفسيري خود را پيش روي قرار مي‌دهند (علامه‌ طباطبايي،‌ تفسير‌الميزان، 1/2و فيض1/ 7) و زماني بايد مباني تفسيري آنان را از درون تفسير و متن آن به دست آورد.
مباني معرفتي مجموعه اي از باورهايي است كه مفسر آن را از علوم حديث،‌ تاريخ، ‌اصول فقه ،‌ علم كلام و فلسفه،‌ ادبيات و يا علوم تجربي و تاريخ دريافت مي‌كند. (هادوي تهراني،/ 37)
بدين سبب اين مباني ريشه در گرايش علمي و اعتقادي و دانسته هاي مفسر دارد و بر روش و گرايش تفسيري او اثر مي‌گذارد. تفكر فلسفي فيلسوف و ذهن فقهي فقيه و انديشه كلامي متكلم و مشي عارفانه هر عارف و دلباخته علوم تجربي آن گاه كه به تفسير آيات رو مي‌كنند، آگاهانه يا ناخود آگاه باورهايشان بر تفسير سايه مي‌افكند. نمونه هايي از مباني معرفتي مفسر گرانقدر "تسنيم " با توجه به آنچه در پيشگفتار آورده يا از واكاوي تفسير به دست مي‌آيد عبارت اند از:
1- ميان معارف قرآني و عقل برهاني تفاوتي وجود ندارد. (جوادي آملي،‌ 1/ 57)
2- استفاده از اديبات براي فهم قرآن في الجمله حجيت دارد(مفسر محترم در تفسير آيات، فراوان از ادبيات عرب استفاده كرده است كه نمونه هايي از آن در بخش ادبيات در تفسير آورده شد.)
3- قرآن براي عموم بشر قابل فهم است؛ (زيرا قرآن همه را به تحدي فراخوانده است.) (همان، 1/ 32، 36، 38، 73، 90)
4- هر سخني كه قرآن از ديگران نقل كرده ولي آن را رد نكرده است، نشانه امضاي آن است. (همان، 1/ 45)
5- قرآن در اصل حجيت و در تبيين خطوط كلي معارف دين مستقل است.(همان، 1/64)
6- قرآن داراي ظاهر، ‌باطن، ‌تأويل و تنزيل است و علم به باطن و تأويل، مخصوص معصومين است.(همان، 1/75،104)
7- علم به تمامي حقايق قرآني تنها مخصوص معصومين:است. (همان)
مباني معرفتي مي‌تواند به گونه هاي مختلف دلالي ، ‌صدوري و فكري تقسيم شود18 كه پرداختن به آن ها در اين مقاله نمي‌گنجد.
مراد از مباني غير معرفتي آن دسته از مباني است كه از شخصيت مفسر خارج است، ولي مفسر متاثر از آن ها تفسير خود را سامان مي‌دهد؛ براي نمونه مفسر محترم "تسنيم " در دوراني تفسير مي‌نويسد كه حكومتي استوار بر فقه اماميه اثني عشريه در ايران ايجاد شده است؛ ازاين رو به فراخور زمان، به مبحث ولايت فقيه و نقش شورا پرداخته به طوري كه پاسخ به نياز زمان باشد و نيز با اثر پذيري از گفتمان زمان به مبحث "علوم تجربي و دين " و "پلوراليسم ديني " مي‌پردازد كه پيشتر به آن اشاره كرديم.

7- فرودها در "تسنيم "
 

چشمه "تسنيم " به حق ينبوع اعلايي است كه چشم تشنه كامان اين عصر به ويژه فارسي زبانان برآن دوخته شده است؛ از اين رو انتظار اين است كه معارف زلال آن همواره بجوشد و نفوس تفتيده و عطشان را سيراب سازد.
نگارنده با مروري گذرا بر مجلدات تفسير گرانقدر "تسنيم " بايستگي هايي را كه از آن انتظار مي‌رود يادآور مي‌شود:
1- عباراتي عربي در متن تفسير "تسنيم " آمده است كه منبع آن مشخص نشده و چه بسا به پندار يك فارسي زبان اين عبارت ها روايت تلقي شود، و يا نقل سينه به سينه آن مشكلاتي را به وجود آورد. دو عبارت "القرآن غريمٌ لايقضي دَينُهُ وغريبٌ لايؤدّي حقُّه " و "تُعْرَفُ الاشياء بأضدادها " ‌نمونه هايي از آن است. (جوادي،1/54 و542) شرح اين دو عبارت در پاورقي مي‌تواند مشكل احتمالي را رفع كند.
2- مفسر محترم گاهي سخني را به مفسري ديگر نسبت داده، ولي نام مفسر را ياد نكرده‌اند. (جوادي‌، 1/459)
3- در پاره اي از موارد سخنان ديگران آورده شده، اما نشاني آن كلّي است و مراجعه به آن منبع مقدور نيست. (جوادي، 1/506)
4- در اين تفسير گرانسنگ عبارت هايي يافت مي‌شود كه درك آن در حد خواص و كساني است كه با رشته خاصي آشنايي دارند. (جوادي، 3/52) وجود اين عبارت ها بدون توضيح موجب مي‌شود تا دست كثيري از فارسي زبانان از جام "تسنيم " تهي شود.
5-آيت الله جوادي در پيشگفتار خود كه به پاره اي از موضوعات علوم قرآني پرداخته، از موضوع مكي و مدني بودن آيات و سوره ها و نقش آن در فهم مراد آيات عبور كرده و به ندرت در متن تفسير از آن ياد كرده است. (جوادي، 6/167)
6- بعضي جملات كاملاً نامفهوم است كه شايسته است در چاپ هاي بعدي اصلاح گردد؛ نمونه آن اين جمله است: "بعضي اساتيد علامه طباطبايي آن را منقّح و مستدل كرده و عصاره آن به اين تحرير است. " (همان،‌6 /477) به نظر مي‌رسد كلمه صحيح "استاد " است كه بايد به جاي "اساتيد " قرار گيرد.و نمونه ديگر جمله "من يزيد " هاي مردانه است (همان،11/586) كه به نظر مي‌رسد صحيح آن " من ذا الذي " هاي مردانه باشد. كه نياز به تصحيح دارد.
7- مجلدات تفسير "تسنيم " همسان نيست به طوري كه جلد اوّل و دوّم و چهارم آن فهرست منابع ندارد و جلد سوّم فاقد فهرست تفصيلي ولي جلد چهارم واجد فهرست تفصيلي است و از تمامي مجلدات بعدي فهرست تفصيلي حذف شده است.
نتيجه: "تسنيم " تفسيري ترتيبي و به زبان فارسي ‌است. روش محوري دراين تفسير "روش قرآن به قرآن " ‌است ولي در نگاهي ديگر روش آن جامع روشهاي قرآن به قرآن، ‌روايي و اجتهادي و عقلي است. مفسر گرانقدر در كنار سه منبع اصلي خود يعني قرآن ،‌سنت و عقل در موارد پرشماري از ادبيات عرب و كلام فلاسفه و عرفا براي بيان مراد خود بهره گرفته است. ازسوي ديگر تفسير "تسنيم " متأثر از مفسر فيلسوف و امامي مذهب خود با گرايشي فلسفي،‌ عرفاني شكل گرفته از اين ‌روي نگارنده معتقد است روش تفسيري "تسنيم " روشي جامع و مفسر باگرايش فلسفي، ‌عرفاني از معتقدات اماميه دفاعي قرآني صورت داده است.

پي نوشت ها :
 

6- "مسند " حديثي را گويند كه سلسله سند آن در جميع مراتب تا به معصوم(عليه السلام)مذكور و متصل باشد. "مرفوع " حديثي است كه از وسط سلسله يا آخر آن يك يا چند نفر از روات افتاده باشند و راوي تصريح به رفع كرده باشد. "موقوف " حديثي است كه از صحابي معصوم(عليه السلام)نقل شود بدون اينكه وي آن را به معصوم(عليه السلام)اسناد دهد،. "مرسل " حديثي است كه شخصي كه خود حديث را از معصوم(عليه السلام)نشنيده بدون وساطت صحابي از معصوم(عليه السلام)نقل مي‌كند و "مقطوع " حديثي است كه ازتابعي نقل شود. (مدير شانه چي / 56 ،‌58 ،‌79 ،‌80)
7- مراد از "ليله المبيت " شبي است كه اميرالمؤمنين علي(عليه السلام)به جاي پيامبر(ص)خوابيد و پيامبر(ص)مكه را به سوي مدينه ترك كرد كه در اين ارتباط آيه و "‌وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ " (توبه/207) نازل گرديد.
8- بعضي تفسير عقلي را همان تفسير اجتهادي مي‌دانند كه عبارت است از بكار گرفتن عقل در جمع بندي آيات و روايات و مطالب تفسيري. (نك: رضايي اصفهاني، ‌منطق تفسير قرآن،‌/162و 146)
9- علم يعني حصول معلوم براي عالم و حصول معلوم براي عالم يعني اتحاد او با عالم، (طباطبائي، بدايه الحكمه،/139)
10- حدوث زماني يعني وجود شيء ‌مسبوق به عدم زماني باشد مثل هر چيز مادي كه زماني وجود نداشته بعد موجود شده است. ولي حدوث ذاتي يعني وجود شئ ذاتاً مسبوق به عدم باشد مثل همه موجودات آفريده شده (طباطبائي، بدايه الحكمه/ 115)
11- وحدت عددي در برابر "وحدت حقّه " وحدتي را گويند كه اگر دومي براي فرض شود با اوّل خود دو تا محسوب گردد. (طباطبائي، بدايه الحكمه/157)
12- نك: ابوزيد نصرحامد/ 22)
13- سياق الكلام اسلوبه‌ الذي يجري عليه: سياق كلام همان روشي است كه سخن بر آن جريان پيدا مي‌كند و يا همان قرينه مقاليه يا مصداقي از آن يا نشانه درون متني است كه تركيب صدر و ذيل كلام شكل دهنده آن خواهد بود. (رباني‌، "مقاله نقش سياق در تفسير "/323)
14- بعضي اين نوع تفسير را قديمي ترين نوع تفسير بعد از تفسير روايي دانسته اند. (معرفت، 2/849)
15- نك: "كتاب هدايت در قرآن "‌و مجلدات متعدد تفسير موضوعي از مؤلف كه توسط نشر اسراء ‌به چاپ رسيده است.
16- براي مطالعه ديدگاههاي فلسفي مفسر تفسير "تسنيم " نك: (جوادي آملي، ‌شرح حكمت متعاليه، ‌اسفار اربعه)
17- هر قياس دوركن دارد: 1- ماده قياس 2- صورت قياس، ‌منظور از ماده قياس گزاره هايي است كه از آنها به تشكيل قياس استفاده مي‌شود وصورت قياس نحوه چينش مقدمات است. (مظفر،/206)
18- مراد از مباني دلالي باورهاي مفسر در نسبت بين لفظ و معنا در قرآن است و مراد از مباني فكري باورهاي مذهبي و كلامي او و مراد از باورهاي صدوري ديدگاه مفسر در را بطه با منشأ و مصدر قرآن است.
 

منابع و مآخذ
1. آلوسي،‌ علي؛‌ روش علامه طباطبائي در تفسير الميزان،‌ ترجمه سيد حسين مير جليلي،‌ چاپ اوّل،‌ شركت چاپ و نشر بين‌الملل،‌ تهران، 1381ش.
2. بابايي،‌ علي اكبر؛ ‌روش شناسي تفسير قرآن،‌ چاپ دوّم،‌ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و سمت قم، 1385ش.
3. تهانوي ،‌محمد علي بن علي؛‌كشاف ‌اصطلاحات الفنون، ‌دار قهرمان،‌ استانبول،‌1404ق.
4. جوادي آملي،‌ عبدالله؛‌ "تسنيم " تفسير قرآن كريم،‌ مركز نشر اسراء، ‌قم.
5 مهر استاد ( زندگي نامه)، چاپ اوّل،‌ مركز نشر اسراء‌، ‌قم،‌1381ش.
6 ‌انتظار بشر از دين، چاپ اوّل،‌ مركز نشراسراء قم،1380ش.
7 زن در آيينه جلال و جمال، چاپ شانزدهم، مركز نشر اسراء، قم 1386ش.
8 تفسير موضوعي قرآن چاپ دهم، نشر فرهنگي رجاء، 1366ش.
9 هدايت در قرآن، مركز نشر اسراء، قم.
10 حكمت عبادت، چاپ ششم، ‌مركز نشر اسراء، قم، 1383ش.
11 شرح حكمت متعاليه اسفار اربعه،‌ چاپ دوّم، ‌انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي،‌ قم، 1385ش.
12 رضايي اصفهاني، ‌محمد علي؛ منطق تفسير قرآن،‌ چاپ دوم، ‌انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي،‌ قم، 1385ش.
13. رباني ،‌محمد حسن؛ " نقش سياق در تفسير "، ‌فصلنامه پژوهشهاي قرآني، ‌شماره 27 و‌28،‌1380ش.
14. طباطبايي ،‌ محمد حسين؛‌ الميزان في تفسير القرآن،‌ منشورات جماعه المدرسين،‌ قم.
15 قرآن در اسلام، ‌چاپ هفتم،‌ دفتر انتشارات اسلامي،‌ قم، 1370ش.
16 بداية‌الحكمة ، ‌چاپ پانزدهم،‌ مؤسسه نشر الاسلامي ،‌ قم، 1417ق.
17 غروي ناييني، ‌نهله؛‌ فقه الحديث وروشهاي نقد متن،‌چاپ اول، ‌دانشگاه تربيت مدرس،‌ تهران، 1379ش.
18. فيض، ‌ملامحسن؛ ‌تفسير الصافي، بيروت مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.
19. كاظم مدير شانه چي؛ ‌علم الحديث و دراية الحديث‌، چاپ سوّم، دفتر انتشارات اسلامي، قم،‌ 1362ش.
20. معرفت،‌ محمد هادي؛ ‌التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب،‌ چاپ دوّم، ‌الجامعة الرضوية للعلوم الاسلامية، مشهد، 1384ش.
21. مظفر، ‌محمد رضا؛ ‌المنطق،‌ دار التعارف، ‌بيروت، 1400ق.
22. نفيسي، ‌شادي؛ ‌علامه طباطبايي و حديث، ‌چاپ اوّل، ‌شركت انتشارات علمي و فرهنگي، ‌تهران، 1384 ش.
23. نصر، ‌ابوحامد ابوزيد؛ معناي متن، ‌ترجمه مرتضي كريمي،‌ چاپ دوم، ‌انتشارات طرح نو، ‌تهران، 1381ش.
24. هادوي تهراني،‌ مهدي؛‌ مباني كلامي اجتهاد در برداشت از قرآن ،‌ مؤسسه فرهنگي خانه خرد، ‌قم،‌1377ش.
فصلنامه تخصصي پژوهشهاى قرآنى - شماره 53
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت: samsam



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط