پولس و شريعت (1)
اشاره
بررسى شريعت موسوى در مجموعه نوشته هاى عهد جديد، موضوع پردامنه اى است كه مباحث فراوانى درباره آن مطرح شده است. فارغ از چرايىِ اين امر، نگاه عهد جديد به شريعت را مى توان در سه رويكرد متمايز سامان داد: رويكرد مسيح، رويكرد رسولان و رويكرد پولس.
در اين نوشته، نويسنده بر آن است تا رويكرد پولس به شريعت موسوى را بر اساس آنچه در رسائلش طرح شده، بررسى كند و به اختصار به تمايز آن با رويكرد مسيح و رسولان بپردازد.
1. مقدمه
1ـ1. پولس:
او پيش از اين تجربه در جامعه جوان مسيحى چهره مثبتى نبود و مشكلات فراوانى براى اين جامعه تازه پديد فراهم آورده بود و به شدت با آموزه هاى عيسى و پيروان او مخالفت مى كرد.[8]
تاريخ مسيحيت را بدون پولس نمى توان فهميد. او بى ترديد شخصيت دوم دنياى مسيحى است و بحث از او صرفاً بحث از يك شخص نيست; چه اين كه وجود او را تنها نبايد وجود تاريخى يك انسان دانست. او مرحله اى است از تاريخ كليساى رسولى و درك پولس، و مطالعه او مطالعه و درك مرحله اى از تاريخ مسيحيت است.[10] و مثل ساليان نخست، فرقه اى در شمار فرقه هاى يهودى بود.
پولس درشمار بحث انگيزترين شخصيت هاى مسيحى است و ديدگاه هاى او همواره مايه اختلاف بوده است.[12]
او مباحث پردامنه فراوانى در جامعه مسيحى بر جاى گذاشت و بى ترديد بايد او را نخستين و بزرگ ترين الاهيدان مسيحى به شمار آورد; كسى كه توانست الاهيات مسيحى را آغاز كرده و به آن عمق بخشد.[13]
1ـ2. مراد پولس از «شريعت»
در اين نوشته، ما معناى غالب شريعت در نگاه پولس، شريعت موسوى را بررسى مى كنيم و برآنيم تا حد توان، ديدگاهش درباره جايگاه اين معنا از شريعت را توضيح دهيم. به همين دليل، تأكيد مى كنيم كه نظر پولس درباره شريعت را نبايد به كل قانون و شريعت تعميم داد. او از شريعتى خاص و معهود سخن مى گويد; شريعتى كه به دليلى كه خود پولس مى گويد، روزگارى در تاريخ انسان و بنى اسرائيل پديد آمد و براى مدتى هم تأثيرگذار بود.
1ـ3. التزام عملى پولس به شريعت:
اين دو آيه دست كم در يك حكم شرعى از شريعت موسوى، كه اتفاقاً يكى از كليدى ترين و اساسى ترين احكام آن شريعت است، حكايت يكسانى از رفتار پولس ارائه نمى دهند و نمى توان از تناقضِ آشكارِ دو آيه چشم پوشيد. اين تضاد در رفتار پولس شايد نشان دهنده دگرگونى انديشه هاى او در بستر زمان و شايد هم از آثار دستاورد كليساى اورشليم باشد; جايى كه ختنه براى غير يهوديان مسيحى شده (مسيحيان امّى) واجب دانسته نشد.[17]
2. طرح كلى ديدگاه پولس
پولس با طرح آموزه نجات از طريق ايمان و باور «فيض رايگان خدا» (غلاطيان 2:16 و روميان 3:28) معتقد است كه شريعت هيچ جايگاهى در نجات انسان ندارد.
از نگاه او، شريعت «مقدس است» (روميان 7:12) و «روحانى است» (روميان 7:14) و به وسيله خدا به بنى اسرائيل اعطا شده (روميان 9:4) و از اين نظر از امتيازات اين قوم به شمار مى آيد. با اين همه، در نقشه خدا براى نجات بشر در آغاز چيزى به نام شريعت وجود نداشته است و تنها دليل پيدايش آن، گناه آدم و در پى آن هبوط و افول او و گرفتاريش در طبيعت جسمانى و فاسد است.[18]
پولس معتقد است تا انسان در اين طبيعت جسمانى است و علاوه بر شريعت روحانى خدا قانون جسمانى ديگرى بر او حكومت مى كند، نمى تواند از گناه نجات يابد. شريعت براى تشخيص خوبى از بدى است. با اين همه، شريعت هرگز نمى تواند او را از فروافتادن در گناه نجات دهد (روميان باب 7). به باور وى، با آمدن مسيح در نقش فرزند خدا و فدا شدنش براى انسان و كفاره شدن در مقابل گناه آدم، آدمى با ايمان آوردن به او مى تواند زندگى تازه را به دست آورد; يك زندگى روحانى كه گناه و به تبع آن شريعت در آن معنا ندارد. تنها راه رسيدن به اين زندگى تازه، ايمان به مسيح است و اوج اين ايمان «تعميد يافتن در مسيح» (غلاطيان 3:26). از نگاه پولس، انسان ها به وسيله اين ايمان پسران خدا مى شوند[19] و به مقام پسرخواندگى خدا مى رسند (غلاطيان 3:25). و در اين مقام، شريعت كاركرد خود را از دست مى دهد و انسان با هدايت روح القدس احيا شده (دوم قرنتيان 3:6 و 7) و از گناه نجات مى يابد.
در حقيقت، پولس با توصيف دوران پيش از آمدن مسيح به دوران كودكى و غلامى و با بهره گيرى از فرايند رشد معتقد است كه شريعت در نقش دايه يا نگهبان تنها در اين دوران مسئوليت داشت و با به سرآمدن اين دوران و رسيدن آدمى به بلوغ، شريعت كاركرد خود را از دست مى دهد.
3. پيش فرض هاى پولس در نفى شريعت:
3ـ1. گناه اصلى
باور به گناه نخستين (با تفسيرى كه خواهد آمد) باورى كاملا يهودى است و دور از درستى نيست كه پولس در اين انديشه از آموخته هاى يهودى اش متأثر باشد. دانشمندان يهودى، كه روزگارى پولس در زمره آنان بود، بر اين مطلب اتفاق دارند كه طبيعت آدمى در اثر گناه نياى خود آلوده شده[28]
از ميان اين سه تفسير، كه البته بخشى از تفاسير متعدد از آموزه گناه نخستين است،[34]
3ـ2. مرگ
رأى پولس بر اين تحليل استوار است كه انسان در اثر گناه آدم، نياى انسان، به راهى كشانده شده كه پايانى جز مرگ نخواهد داشت.»[35] در اين جا بر آن نيستيم تا بياييم كه پولس چگونه چنين تعاملى را بين مرگ و گناه استوار داشته و مرگ بر اساس چه توجيهى ثمره و نتيجه گناه است و آيا مرگ، عقوبتِ تكوينى گناه است يا تشريعى آن. اين پرسش ها در جاى خود مهمند و اگر پژوهشگرى در آثار پولس و مفسران او تحليلى با حوصله انجام دهد، شايد بتواند پاسخى براى آنها بيابد; اما در حوصله نوشته پيشِ رو نيست و در تكميل بحث نيز تأثير چندانى ندارد. با اين همه مسلم است كه آدم در پى ارتكاب گناه تمام آن مناقب و موهبت هاى ممتاز را از دست داد و به طبيعتى جسمانى تنزل يافت و در اين طبيعت تازه پايانى جز مرگ نخواهد داشت.
نگاه پولس به مرگ و رابطه آن با گناه مثل نگاهش به گناه اصلى از آموخته هاى پيشين او از دانشمندان يهودى تأثير پذيرفته است; زيرا بنابه تفكر دانشمندان يهودى، مرگ در اثر گناه آدم و حوا بر آنها عارض گشت وگرنه آنان براى بقا و زندگى ابدى در بهشت آفريده شده بودند: «هر گاه كسى از تو بپرسد كه اگر آدم ابوالبشر خطا نمى كرد و از ميوه درخت ممنوع نمى خورد، تا ابد زنده و جاويد مى ماند، تو در جواب او بگو كه (الياس) پيامبر خدا خطا نكرد و تا ابد زنده و جاويد ماند.»[37]
آيات عهد عتيق نيز اين ارتباط را تأييد و تصريح مى كند. در آن جا تصريح شده كه خدا بر آن بود تا آدم را به گونه اى شبيه خود بيافريند: «به خود گفت آدم را به صورت ما و موافق و شبيه ما بسازيم» (پيدايش 1:28) و او را تهديد كرد كه اگر آنچه را فرمان داده، اطاعت نكند از هدف خود كه بقا و دوام انسان است دست خواهد كشيد: «خداوند آدم را امر فرموده گفت: از هر درختان باغ بى ممانعت بخور، اما از درخت معرفتِ نيك و بد زنهار نخورى، زيرا روزى كه از آن خورى هر آينه خواهى مرد» (پيدايش 2:16).
ادامه دارد ...
پي نوشت ها :
[1]. Haacker Klaus, "Paul's Life" in The Cambridge Companion To St Paul. P. 19.
[2]. متى، المسكين، بولس الرسول، ص38. و سعيد حبيب، سيرة بولس الرسول، ص3.
[3]. پالما، آنتونى، بررسى رساله هاى پولس به غلاطيان و روميان، ص3.
[4]. Kung Hans, Great christian Thinkers, p. 17.
[5]. متى، المسكين، همان، ص17.
[6]. Haacker, Klaus, ibid, P. 23.
[7]. Ibid, P. 19.
[8]. ر.ك: اعمال رسولان; 8 و 9.
[9]. القس، الياس مقار، رجال كتب المقدس، ص 115.
[10]. مرى جويور، درآمدى به مسيحيت، ترجمه حسن قنبرى، ص91.
[11]. Haaker, Klaus, P.19.
[12]. Hans Kung, ibid, P.17.
[13]. Jamse, D. G. Dunn, The Theology of Paul. P.2.
[14]. پالما، آنتونى، همان، ص70، و , V.3, P. 89The Internatioal Standard Bible.
[15]. The Internatioal Standard Bible, V.3, P. 89
[16]. سعيد، حبيب، همان، ص11.
[17]. الفغالى، بولس، دراسات بيبليه، ج10، ص321.
[18]. The Interperters Bible, V.10, P. 514.
[19]. پالما، آنتونى، همان، ص28.
[20]. Origincal sin
[21]. المسكين، متى، همان، ص323; تيسين، هنرى، الاهيات مسيحى، ترجمه ميكائيليان، ص162.
[22]. كهن، آبرهام، گنجينه اى از تلمود، ترجمه گرگانى، ص114.
[23]. كهن، آبرهام، همان، ص144.
[24]. القس، جيمس، نظام التعليم فى علم اللاهوت القويم، ج2، ص94.
[25]. پالما، آنتونى، همان، ص64 و المسكين، متى، شرح رساله القديس بولس الرسول الى اهل روميه، صص268 و 273.
[26]. القس، جيمس، همان، ج 1، ص 942 و باركلى، ويليام، تفسير عهد جديد (رساله روم)، ص 95.
[27]. پالما، آنتونى، همان، ص 64.
[28]. باركلى، ويليام، همان، ص 95.
[29]. ر.ك: القس، جيمس، همان، ج 2، ص 94.
[30]. القس، جيمس، همان، ج 2، ص 94.
[31]. كهن، آبرهام، همان، ص 114.
[32]. كهن، آبرهام، همان، ص 114.
[33]. Trent
[34]. The Canons and Decress of the Sacred and Ecunmenical Council of Trent, sess. V., D. 789.
[35]. James, Dunn, ibid, P.128.
[36]. كهن، آبرهام، همان، ص 92 به نقل از ويقداربا، 27: 4.
[37]. كهن، آبرهام، همان، ص 92 به نقل از شبات، 55 ب.