شاه بين دو فرار!(1)
نويسنده:دكترسيد جلال الدين مدني
سرنوشت نظام سياسي ايران پس از انقلاب مشروطه با پريشانيهاي بسياري رقم خورد و در فاصله كوتاهي به تغيير خاندان سلطنت و برقراري حكومت استبداد پهلوي انجاميد. مردم ايران هنوز طعم حكومت مشروطه را نچشيده بودند كه ناخواسته درگير مشكلات و عوارض جنگ جهاني شدند. فقر عمومي، ناامني گسترده، مداخلات بيگانگان، تهديد استقلال و تماميت ارضي كشور، اختلاف و دودستگي نخبگان سياسي، تحولات جهاني و زمينههاي نابساماني داخلي، سرانجام قدرت را از احمدشاه قاجار گرفت و به دست رضاخان ميرپنج سپرد. رضاخان نهتنها نظام مشروطه سلطنتي را استحكام و قوام نبخشيد، بلكه بيسابقهترين ديكتاتوري تاريخ ايران را عملي ساخت. پس از اشغال ايران در شهريور1320، حكومت رضاخاني نيز به پايان رسيد و پسر ارشد او ــ البته پس از رضايت اشغالگران ــ بر تخت پادشاهي تكيه زد.
حكومت محمدرضا، از سال1320 تا1357، كه يك دوره طولاني سيوهفتساله را شامل ميشود، در نوسانات و التهابات بسياري غوطهور گشت. هرچند در ابتداي سلطنت او تاحدودي فضاي باز سياسي در كشور ايجاد شد و فراكسيونهاي متعدد مجلس و احزاب گوناگون در سطح جامعه پديد آمدند اما هرچه پايههاي قدرت او بيشتر تثبيت مييافت، فضاي باز سياسي نيز تنگتر ميشد. جز آيتالله كاشاني(ره) و دكتر مصدق، معارض عمدهاي براي محمدرضا شاه وجود نداشت و او بيستسال اول حكومت خود را با ملايمت سپري كرد اما از سالهاي1340 به بعد، هم شاه در رويه حكومتي خود گستاختر و مستبدتر شده بود و هم مخالفان او جديتر در عرصه سياست نمود و حضور يافتند. گروهها و جريانات سياسي بسياري هر روز بيشازپيش در تشكلهاي ساختارمند گوناگون ظهور ميكردند، كه طيفي از مذهبي تا ماركسيستي را شامل ميشد؛ اما دشمن عمده و سرسخت و خستگيناپذير شاه كسي نبود جز امامخميني(ره)، بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، كه سرانجام حكومت پادشاهي را در ايران منقرض و جمهوري اسلامي را برپا ساخت.
در مقاله حاضر رويدادهاي سياسي عمده در دوران پهلوي دوم و بازيگران دوران حكومت سيوهفتساله او مورد مطالعه و بازگويي تاريخي قرار گرفته است.
با استعفاي رضاخان در شهريور1320، محمدرضا، وليعهد بيستساله، بر طبق قولي كه متفقين جنگ جهاني دوم به فروغي دادهبودند، به سلطنت رسيد. شاه جديد در شرايطي كه كشور توسط قواي نظامي بيگانه اشغال شدهبود، در مجلس دوازدهم سوگنديادنمود. ملت پس از بيستسال ديكتاتوري طعم آزادي را ميچشيد؛ اما شرايط بهگونهاي بود كه مردم ايران سقوط ديكتاتوري را ضمن آثار شوم جنگ و حضور قواي نظامي بيگانه تجربهميكردند. مردم فرياد انتقام از عاملان فجايع دوره گذشته را سردادند. به آنان قولدادهشد حقوقهاي ضايعشده جبرانخواهد گرديد و همچنين وعده محاكمه جنايتكاران، استرداد املاك غصبشده و نيز رعايت قانون اساسي دادهشد و بدينسان فضاي پرتلاطم كشور را براي پذيرش سلطنت جديد مهياساختند. زمامداران جديد گرچه خود را دلسوز ملت نشانميدادند، درواقع همان دستنشاندگان سياست انگليس بودند؛ چنانكه با امضاي پيمان سهجانبهاي كه به امضاي اسميرنوف سفير شوروي، بولارد وزير مختار انگليس و علي سهيلي وزير خارجه ايران رسيد، اين زمامداران عملا به متفقين جنگ پيوستند و با اين تعامل خود، باعثشدند اشغالگران كشور، دوست، همپيمان و متحد كشور معرفيشوند. در مقابل، روس و انگليس متعهدشدند استقلال و تماميت ارضي ايران را محترمبدارند. فروغي كه در اين بين نقش واسطه را برعهدهداشت، پس از انجام ماموريت استعفاداد و با نخستوزيري وداعنمود و در هيجدهم اسفند1320 علي سهيلي جاي او را گرفت.
قحطي و گرسنگي، شيوع انواع بيماريها ــ از جمله تيفوس ــ و ناامني، مردم را بهستوهآوردهبود. ارتش شاهنشاهي، عليرغم تمهيداتي كه رضاخان براي آن تداركديدهبود، فروريخت. دولت اجازهيافت اسكناس منتشركند؛ اما آن را در اختيار متفقين قرار داد تا به جاي غارت آشكار مايحتاج مردم، هرچه را كه ميخواهند با پرداخت پول دراختيارگيرند. محافظت راهها و وسايل نقليه را اشغالگران متفق بهعهدهگرفتند. تنها راه خشكي كه شوروي را به متفقين غربي پيوندميداد، ايران بود؛ اما استالين و مولوتف از حضور ارتش سرخ در ايران منظور ديگري نيز داشتند و آن راهيابي به اقيانوس هند بود.
آزادي نسبي كه بهوجودآمدهبود، شكلگيري احزاب متعددي را درپيداشت. شوروي، با بهرهگيري از اين وضعيت، حزب توده را راهاندازيكرد. هيات حاكمه نيز، بهنوبه خود، از آنجاكه مطيع انگليس بود، احزابي را براي مقابله با حزب توده بهراهانداخت. مختاري و پزشكاحمدي تحتمحاكمهقرارگرفتند و در جريان محاكمه آنان اسرار دوران ديكتاتوري فاش ميشد. قوام، پس از بيستسال بركناري از سياست، دوباره به زمامداري رسيد تا نفوذ امريكا را نيز همچون انگليس پايدار سازد. بار ديگر ميلسپو و هياتهاي مستشاري نظامي و مالي وارد ايران شدند. اما انگليس از اين سياست ناخشنود بود؛ تاآنكه در اين رقابت، بار ديگر سهيلي بركرسي صدارت نشست و او بود كه در بيستودومشهريور1322 به آلمان اعلانجنگداد تا قطعا و رسما در رديف فاتحان جنگ (متفقين) و نيز جزو امضاكنندگان اعلاميه ملل متحد قرارگيرد.
در آذر1323، كنفرانس تهران با شركت استالين، روزولت و چرچيل تصميمات مهمي را در مورد جنگ اتخاذكرد و ايران پل پيروزي ناميدهشد.
انتخابات مجلس چهاردهم در محيطي برگزارشد كه احزاب با يكديگر مبارزهاي بيسابقه به راه انداخته بودند و اين در حالي بود كه قواي بيگانه در كشور حضورداشتند و در انتخابات اعمالنفوذميكردند. مردم تهران آيتالله كاشاني را كه در بازداشت متجاوزان انگليسي بود، به نمايندگي انتخابكردند تا بدينوسيله موجبات آزادي وي فراهمشود، اما او همچنان تا پايان دوره مجلس در بازداشت آنان باقيماند و مجلس شورا نيز، با تمام هياهويي كه داشت، عكسالعملي نشاننداد.
مجلس چهاردهم محل برخورد سياستهاي مختلف و افشاگري سوابق برخي از منتخبان بود و اعتراض به اعتبارنامه نمايندگان مدنظر، وسيله مناسبي براي اين هدف بود؛ چنانكه اعتبارنامه پيشهوري ردشد و اعتبارنامه سيدضياءالدين نيز از سوي دكتر مصدق مورداعتراضقرارگرفت. مصدق بدينوسيله سعيداشت وابستگي وي و سلطنت رضاخان به نيروي خارجي را برملاسازد. مصدق، به اتفاق جمعي از نمايندگان، اختيارات ميلسپو را لغو و او را از ايران اخراج نمودند. آنان همچنين اعطاي هرگونه امتياز به بيگانگان را در دوران اشغال كشور ممنوع اعلام كردند.
ساعد در هشتم فروردين1323 جانشين سهيلي شد. رضاشاه كه به تبعيد محكومشدهبود، در مرداد همين سال در ژوهانسبورگ درگذشت. اما اوضاع كشور بهگونهاي بود كه شاه جديد توانايي تجليل از پدرش را نداشت. زمامداراني كه وابسته بودند، پس از چند ماه صدارت مجبوربهاستعفاميشدند. سهامالسلطان بيات، حكيمالملك و صدرالاشراف از جمله حكومتگران ديگري بودند كه دولتهاي كوتاهمدتي را در زمان دوساله مجلس چهاردهم تشكيلدادند.
با شكست آلمان و تسليم اين كشور، منشور ملل متحد تهيهگرديد. ايران از جمله پنجاه كشور اولية امضاكنندة منشور محسوب ميگرديد. دولت بيات از چهارم آذر1323 تا دوازدهم ارديبهشت1324 زمامدار بود و به دنبال او يك ماه نيز حكيمالملك رياست دولت را برعهدهداشت. مساله تخليه ايران از قواي بيگانه در كنفرانس پوتسدام در هفدهم ژوئيه1945/مرداد1324 مطرحشد. استالين و چرچيل موافقتكردند كه ايران را بلافاصله تخليهنمايند. پس از بمباران اتمي هيروشيما و ناكازاكي و تسليم بيقيدوشرط ژاپن، ايران مجددا طي يادداشتي خواهان خروج قواي بيگانه شد. وزراي خارجه سه كشور اشغالگر توافقكردند تا دوازدهم اسفند1324 خاك ايران را تخليهكنند. در همين زمان، پيشهوري كه به مجلس راه نيافته بود و از طريق روزنامه «آژير» هيات حاكمه را مورد حمله قرار ميداد، در پناه قواي شوروي و نيروي مسلحي كه تدارك ديده بود، آذربايجان را دراختيارگرفت. دولت مركزي كه بهتازگي و به رياست صدرالاشراف معرفي شدهبود، در مقابل شورش آذربايجان اقدامينكرد. دولت بعدي كه باز هم به رياست حكيمي (حكيمالملك) شكليافتهبود، اقدام شوروي را در حمايت از فرقه دموكرات مورداعتراضقرارداد و از انگليس و امريكا درخواستحمايتنمود.
در سيام آبان1324 ارتش سرخ از رسيدن قواي دولت مركزي به آذربايجان ممانعت كرد. شهرهاي آذربايجان در اشغال فرقه دموكرات قرارگرفتهبود. انگليس و امريكا كه حضور شوروي در ايران را به زيان خود ميديدند، با نگراني تمام در برابر شوروي عكسالعملنشاندادند. درهميناحوال، حزب كومله كردستان در بهمنماه سال1324 تاسيس دولت جمهوري كردستان به رياست قاضي محمد را اعلامكرد. سهماهبعد، در سوم ارديبهشت1325 حكومتهاي خودمختار آذربايجان و كردستان در پناه ارتش سرخ قرارداد موافقت و اتحاد منعقد نمودند. اندكيپسازآن، در خوزستان و فارس نيز گروههايي تحت حمايت انگلستان سربهشورشبرداشتند تا بهنوعي با سياست شوروي در آذربايجان و كردستان عملا مقابلهكردهباشند.
در اولين اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل، شكايت دولت ايران عليه اتحاد شوروي طبق ماده سيوپنجم منشور ملل متحد به شوراي امنيت ارائهشد و يپمينسكي، نماينده شوروي، اتهامات وارده از جانب ايران را ردكرد. مساله آذربايجان ايران، اولين موضوعي بود كه در دستور كار سازمان ملل نوبنياد قرارميگرفت و لذا توجه افكار عمومي، مطبوعات و نمايندگان كليه دول را به خود جلبنمود. شوروي كه خود مدعي طرفداري از آزادي ملل بود، نميخواست كه به عنوان اولين متجاوز در سازمان ملل مطرحشود. قوامالسلطنه از اين وضعيت بهره برد و با توافقهاي پشت پرده قدرتهاي بزرگ و تمكين شاه بياطلاع، بار ديگر قوام در ششم بهمنماه1324، با اتخاذ ظاهري دوستانه در قبال احزاب چپ و شوروي، به منصب صدارت رسيد؛ اما باطنا هوادار غرب بود. وي با ادعاي دوستي با اتحاد شوروي، مذاكره مستقيم با استالين و مولوتف را تقاضاكرد و با هواپيمايي كه از شوروي فرستادهشد، فورا به مسكو رفت. پيشنهادات اوليه استالين سنگين بود. لذا قوام فقط قول بهرهبرداري مشترك از نفت شمال را داد كه به امضاي قرارداد معروف به قوام ــ سادچيكف انجاميد. امريكا و انگليس نميخواستند كه چنين قراردادي هرگز به مورد اجرا درآيد. بههمينخاطر، شوراي امنيت طرفين را به مذاكره دعوت كرد. اما غرب طبعا مايل نبود كه ايران منافعي را براي شوروي لحاظكند. در راستاي تحقق اين نيت بود كه امريكا شوروي را به بهانه ادامه اشغال شمال ايران موردتهديدقرارداد. شوروي با ملاحظه تهديد امريكا و نيز به اميد دستيازي به نفت شمال و همچنين متوقفماندن شكايت ايران در سازمان ملل، پذيرفت كه خاك ايران را ترك كند تا بدينشكل با امريكا نيز مقابلهنكردهباشد. با خروج شوروي از ايران، دولتهاي خودمختار آذربايجان و كردستان بدونپشتيبانماندند و با شروع حمله ارتش ايران در آذر1325، خطر تجزيه كشور ازبينرفت. قدرت مركزي با حمايت غرب تثبيتشد و كردستان نيز در اسفند1325، پس از شكست جمهوري كردستان و اعدام سران آن، دوباره به دامان كشور بازگشت.
انتخابات مجلس پانزدهم در زمان قدرت حزب دموكرات قوام انجامگرفت و اكثريت نمايندگان از اين حزب انتخابشدند. اما همين مجلس در بيستونهم مهرماه سال1326 موافقتنامه قوام ــ سادچيكف را باطل اعلامنمود و نيز دولت را به استيفاي حقوق ملت از شركت نفت انگليس و ايران مكلفساخت. اين تصميم باعث عصبانيت شوروي، مسرت امريكا و نگراني انگليس گرديد و آثاري را بهدنبالداشت. قوام در اوج قدرت و برخلافانتظار، به وسيله همان مجلس كه ساخته خود او بود، كنارگذاشتهشد.
در سالهاي1326 تا1330 كابينههاي حكيمي (حكيمالملك)، هژير، ساعد، منصور، رزمآرا و علاء، با هدف استحكام دربار و مقابله با نهضتي كه خواهان حاكميت و تامين منافع ملت بود، بر سركارآمدند اما هيچكدام در جايگاهي نبودند كه حقوق ملت ايران را تثبيتكنند و ايران را از طمع قدرتهاي بيگانه محفوظدارند.
واقعه پانزدهم بهمن1327 و تيراندازي به شاه در دانشگاه تهران، براي دستنشاندگان استعمار انگليس فرصتي فراهمآورد تا براي اجراي مقاصد خود و برقراري يك ديكتاتوري جديد دستبهكارشوند. آنان ابتدا در تهران حكومت نظامي اعلامكردند و سپس حزب توده را كه تبليغات گستردهاي را در راستاي تمايلات همسايه شمالي بهراهانداختهبود، غيرقانوني اعلامكرده، اعضاي فعال و كارگزاران آن را تاروماركردند. آنان همچنين آيتالله كاشاني را كه مخالف هرگونه نفوذ بيگانه و مدافع حقوق ملت بود، دستگير و در قلعه فلكالافلاك بازداشتكردند؛ اما وقتي بازداشت او نيز چاره نكرد، وي را به لبنان تبعيدنمودند. بهاينترتيب، راه براي تشكيل مجلس مؤسسان و پارهاي تغييرات در قانوناساسي بازشد و درنتيجه شاه قدرت انحلال يك يا هر دو مجلس را پيدا كرد و بدينسان قدرت دربار در برابر ملت افزايش يافت و ازاينپس بود كه مجلس سنا نيز، كه نيمي از اعضاي آن را شاه منصوبميكرد، شكلگرفت.
در دورة نخستوزيري ساعد، پس از مذاكرات مفصل ميان نمايندگان انگلستان و ايران (گس ــ گلشائيان)، قراردادي الحاقي به قرارداد1933(1312) ايران و انگليس ضميمهشد تا براي مدتي طولاني مردم را از تقاضاي مليشدن نفت منصرفسازد. ساعد قرارداد الحاقي را در پايان دوره پانزدهم به مجلس برد و انتظار داشت با تصويب آن، انگلستان همچون ساليان گذشته، بدون رقيب و با تجويز مجلس ايران، بر نفت مسلطباشد، اما اقليت برجسته آن روز مجلس مقاومت شاياني كرد و در نتيجه قرارداد مذكور بهتصويب نرسيد. مذاكرات انجامشده در مجلس پيرامون اين قرارداد الحاقي، باعثشد مردم آگاهشوند و ماهيت استعماري قرارداد افشاگرديد. در برابر افشاگريها و مبارزات مردم، دولت ساعد هم نتوانست دوامآورد و به ناچار استعفاكرد. پس از او، علي منصور عهدهدار نخستوزيري شد. از جمله تقاضاهاي مردم، بازگشت كاشاني از تبعيد بود و دولت در وضعيتي نبود كه در برابر اين خواسته مقاومتكند. آيتالله كاشاني در ميان استقبال بيسابقه مردم به كشور بازگشت و از همان لحظه ورود، مبارزه عليه هيات حاكم وابسته و استعمار انگليس را با شدتيبيشازپيش ادامه داد. قرارداد الحاقي، ديگر از جانب هيچ مجلسي قابل تصويب نبود. مجلس شانزدهم در يك انتخابات جنجالي، كه احزاب گوناگوني آراء مردم را در ميان خود تقسيم كرده بودند، شكلگرفت؛ درحاليكه اقليت مجلس پانزدهم اينك در راس قرارگرفتهبودند. رزم آرا، رئيس ستاد ارتش كه پلههاي ترقي را باسرعت طيكردهبود، براي ايفاي نقش مهمي به صحنه سياست آمد و با اخذ فرمان نخستوزيري و راياعتماد از مجلس، خواهان تصويب قرارداد الحاقي شد. اين قرارداد به كميسيون مخصوصي كه رياست آن را مصدق بر عهده داشت واگذارشد. آيتالله كاشاني كه در اين تاريخ پيشاپيش از پشتوانة حمايت و تاييد عامة مردم برخوردار بود، خواهان مليشدن صنعت نفت و رد كامل قرارداد الحاقي گرديد. ديگر علماي كشور و مراجع تقليد نيز از مليشدن نفت حمايتكردند و شعار مليشدن فراگيرشد.
انگلستان براي مقابله با اين نهضت، ابتدا مساله دول مستقل عربي جديد در منطقة خليجفارس را مطرح كرد كه خوزستان ايران را نيز شاملميشد. علاوه بر اين، دولت بريتانيا براي درمضيقهقراردادن ايران از لحاظ اقتصادي، دو شعبة بانك انگليس در ايران را تعطيل كرد و خواهان استرداد يك ميليون ليره وديعة بانك و استرداد وامهاي پرداختي به بازرگانان ايران شد. همچنين كمپاني نفت انگليس صدوپنجاه ميليون تومان پول خود را از گردش اقتصادي ايران خارجساخت. همراه با اين اقدامات، رزمآرا نيز اعلامكرد كه ايران عملا توانايي اداره نفت را ندارد و اينچنين، در راستاي مقابله با نهضت و خاموشكردن اين مبارزات گامبرداشت.
با ترور رزمآرا به وسيله خليل طهماسبي (عضو فدائيان اسلام) نهضت ملي قدرتگرفت و پايه نفوذ بيگانگان متزلزلشد و قرارداد گس ــ گلشائيان كه رزمآرا آخرين مدافع آن بود، مردوداعلامگرديد. در آخرين روزهاي سال1329، اصل مليشدن صنعت نفت در سراسر كشور از تصويب مجلس گذشت و پس از سقوط دولت دوماهه علاء، دكتر محمد مصدق مامور اجراي اصل مليشدن نفت گرديد. طي يكسالونيم دوره اول زمامداري مصدق، ميان ملت، سران نهضت و دولت هماهنگي كامل وجودداشت و لذا همه ترفندهاي انگليس بياثرشد؛ بهگونهاي كه تهديد نظامي با طرح مساله جهاد، محاصره اقتصادي با انتشار اوراق قرضه ملي و كمكهاي مردمي و نيز شكايت به شوراي امنيت و ديوان لاهه عليه ايران با ارائه دفاعيه مناسب از سوي ايران باشكستمواجهشد. براي رفع مشكل، مساله هياتهاي جاكسن و استوكس و نيز وساطتهاي امريكا پيش آمد، اما توافق حاصلنگرديد؛ زيرا انگلستان جز به الغاي مليشدن صنعت نفت رضايتنميداد. دكتر مصدق پس از تشكيل مجلس هفدهم، به هنگام معرفي كابينه جديد، بر سر وزير جنگ با شاه بهتوافقنرسيد و بدون اطلاع سران نهضت و از جمله آيتالله كاشاني استعفاداد و قوامالسلطنه، ديكتاتورمآبانه و با صدور اعلاميهاي تهديدآميز عليه مخالفان خود مبني بر محكومبهمرگكردن آنان به شيوه دادگاههاي صحرايي، در راس دولت قرارگرفت؛ اما با پيروزي بزرگ قيام سيامتير1331 به رهبري آيتالله كاشاني، حكومت چهارروزه او ساقطگرديد و بار ديگر مصدق از منزل به كاخ نخستوزيري بازگشت. قطع رابطه سياسي ايران با انگليس را ميتوان آخرين اقدام صورت گرفته در اين دوره دانست.
با وجود پيروزي پرافتخار قيام سيام تير، مرحلة دوم نخستوزيري مصدق با شكستهاي پيدرپي توامبود. حوادث روزها و ماههاي پس از قيام، تاسفانگيز و عبرتآميز بود؛ بدينمعناكه عاملان سابق سياست انگليس، به همراهي مصدق، رهبران اصلي نهضت را يكيپسازديگري از صحنه خارجساختند و اشخاص مشكوك و باسابقة فراماسونري پستهاي كليدي را دردستگرفتند. مصدق اختيار قانونگذاري را از مجلس گرفت و اختلاف ميان مصدق و اقليت مجلس، كه غالبا همان اقليت دوره پانزدهم بودند، افزايشيافت. مصدق كار را بدانجا رساند كه با وجود داشتن اكثريت در مجلس، با اعلام رفراندوم مجلس را منحلكرد. شاه، طي توطئهاي كه از قبل تداركديدهشدهبود، فرمان عزل مصدق را صادركرد. امريكا و انگليس و عوامل آنها با حوادثي كه از بيستوپنجم تا بيستوهشتم مرداد1332 شكل گرفت، نهضت را با شكست مواجهساختند. گرچه آيتالله كاشاني، عليرغم جو موجود، در بيستوهفتم مرداد طي نامهاي مصدق را از وقوع كودتايي كه توسط زاهدي در جريان بود آگاهساخت و راه چاره را نيز اعلامنمود، متاسفانه مصدق حاضربههمكارينشد. فرداي آن روز (بيستوهشتم مرداد) سرلشكر زاهدي با حمايت مستقيم دولت امريكا و تلاش سازمان سيا و همراهي همهجانبه انگليس، با هزينهاي اندك و بهآساني حكومت را به عنوان قيام ملت تصاحب كرد و سپس در جايگاه نخستوزير كودتا قرار گرفت. شاه كه از كشور فراركردهبود، به خانه بازگشت و دولت امريكا كه در كودتا نقش اصلي را داشت، باوجودآنكه سلطه بريتانيا هنوز هم كارايي خود را ازدستندادهبود، براينخستينبار فعالانه در صحنه سياسي ايران ظاهر گرديد و كمكم به جاي استعمارگر ريشهدار سابق، گرداننده امور شد. امريكا ضمن بهرهمندي از وضعيت حاصله در نتيجه استيلاي سابق انگليس، روشهاي جديدي را در سلطهگري و سركوب تحركات مردمي در پيشگرفت و دولت زاهدي نيز با حمايت امريكا و حكومت نظامي تيمور بختيار، از تمام مبارزان نهضت ملي انتقامگرفت.
در محيط خفقان، حبس، تبعيد، شكنجه و تعطيل مطبوعات، نفت ايران كه به پشتوانه آنهمه مبارزاتي كه تمام جهان را تحت تاثير قرارداد، ملي شدهبود، پس از يكسال مقدمهچيني، طي قرارداد كنسرسيوم اميني ــ پيج، تسليم كارتلهاي نفتي شد و امريكا نيز به سهمي برابر با انگليس دستيافت.
در همان محيط سلبآزاديشده در اثر تسلط امريكا، انتخابات مجلس دوره هيجدهم برگزار گرديد. گرچه در اين انتخابات نيز مبارزان فداكاريها كردند و امكان انجام انتخابات را در برخي نقاط به خيانتكاران ندادند، معالوصف مجلس شكلگرفت و قراردادي را تصويبكرد كه با اصل مليشدن صنعت نفت مغايرت داشت و بدينوسيله كوشش چندساله مردم ايران را بهبادداد. پس از آن، بازهم غارتگري نفت شروعشد و حتي سير صعودي يافت. تقريبا دوسالي از اين ماجرا ميگذشت كه حسين علاء ــ كه وزير دربار شاه بود ــ در سال1334 به جاي زاهدي بر مسند نخستوزيري نشست. درهمينزمان، پيمان بغداد براي مقابله با نهضت جمال عبدالناصر، رئيسجمهوري مصر، و تكميل حلقه محاصره عليه شوروي در خاورميانه شكلگرفتهبود و سرپرستي آن را در درجة اول انگليس برعهده داشت و لازم بود ايران نيز به آن بپيوندد. فدائيان اسلام در راستاي اهداف خود تصميمگرفتند حسين علاء را در مسير اعزام به بغداد براي پيوستن به اين پيمان، ازميانبردارند؛ اما ضارب در هدفگيري موفقنشد. پس از اين واقعه، اعضاي فدائيان اسلام دستگير و همگي براساس حكم دادگاه نظامي تيربارانشدند. شهادت آنان نشانداد كه نهتنها مبارزة ملت خاموش نشده، بلكه همچنان سرسختانه ادامهدارد. ايران به خاطر موقعيت حساس جغرافيايي خود، براي غرب حائز اهميت بود و شوروي نميتوانست از اين وضع پيشآمده راضي باشد؛ ضمن آنكه حزب توده نيز كه وابسته آن بود، درهمكوبيدهشد و بسياري از اعضاي مخفي آن شناسايي و اعدامشدند. همزمانبااينوقايع، ضربات سهمگيني نيز به حقوق ملت ايران واردميشد. در همين زمان بود كه اتحاد شوروي تصميمگرفت يازده تُن طلاي ايران را كه از زمان جنگ جهاني دوم به ايران مقروضبود و از تسليم آن در دوران مليشدن نفت و محاصرة ايران مضايقهكردهبود به دولت زاهدي پرداختنمايد.
منبع:www.dowran.ir
ادامه دارد...
حكومت محمدرضا، از سال1320 تا1357، كه يك دوره طولاني سيوهفتساله را شامل ميشود، در نوسانات و التهابات بسياري غوطهور گشت. هرچند در ابتداي سلطنت او تاحدودي فضاي باز سياسي در كشور ايجاد شد و فراكسيونهاي متعدد مجلس و احزاب گوناگون در سطح جامعه پديد آمدند اما هرچه پايههاي قدرت او بيشتر تثبيت مييافت، فضاي باز سياسي نيز تنگتر ميشد. جز آيتالله كاشاني(ره) و دكتر مصدق، معارض عمدهاي براي محمدرضا شاه وجود نداشت و او بيستسال اول حكومت خود را با ملايمت سپري كرد اما از سالهاي1340 به بعد، هم شاه در رويه حكومتي خود گستاختر و مستبدتر شده بود و هم مخالفان او جديتر در عرصه سياست نمود و حضور يافتند. گروهها و جريانات سياسي بسياري هر روز بيشازپيش در تشكلهاي ساختارمند گوناگون ظهور ميكردند، كه طيفي از مذهبي تا ماركسيستي را شامل ميشد؛ اما دشمن عمده و سرسخت و خستگيناپذير شاه كسي نبود جز امامخميني(ره)، بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، كه سرانجام حكومت پادشاهي را در ايران منقرض و جمهوري اسلامي را برپا ساخت.
در مقاله حاضر رويدادهاي سياسي عمده در دوران پهلوي دوم و بازيگران دوران حكومت سيوهفتساله او مورد مطالعه و بازگويي تاريخي قرار گرفته است.
با استعفاي رضاخان در شهريور1320، محمدرضا، وليعهد بيستساله، بر طبق قولي كه متفقين جنگ جهاني دوم به فروغي دادهبودند، به سلطنت رسيد. شاه جديد در شرايطي كه كشور توسط قواي نظامي بيگانه اشغال شدهبود، در مجلس دوازدهم سوگنديادنمود. ملت پس از بيستسال ديكتاتوري طعم آزادي را ميچشيد؛ اما شرايط بهگونهاي بود كه مردم ايران سقوط ديكتاتوري را ضمن آثار شوم جنگ و حضور قواي نظامي بيگانه تجربهميكردند. مردم فرياد انتقام از عاملان فجايع دوره گذشته را سردادند. به آنان قولدادهشد حقوقهاي ضايعشده جبرانخواهد گرديد و همچنين وعده محاكمه جنايتكاران، استرداد املاك غصبشده و نيز رعايت قانون اساسي دادهشد و بدينسان فضاي پرتلاطم كشور را براي پذيرش سلطنت جديد مهياساختند. زمامداران جديد گرچه خود را دلسوز ملت نشانميدادند، درواقع همان دستنشاندگان سياست انگليس بودند؛ چنانكه با امضاي پيمان سهجانبهاي كه به امضاي اسميرنوف سفير شوروي، بولارد وزير مختار انگليس و علي سهيلي وزير خارجه ايران رسيد، اين زمامداران عملا به متفقين جنگ پيوستند و با اين تعامل خود، باعثشدند اشغالگران كشور، دوست، همپيمان و متحد كشور معرفيشوند. در مقابل، روس و انگليس متعهدشدند استقلال و تماميت ارضي ايران را محترمبدارند. فروغي كه در اين بين نقش واسطه را برعهدهداشت، پس از انجام ماموريت استعفاداد و با نخستوزيري وداعنمود و در هيجدهم اسفند1320 علي سهيلي جاي او را گرفت.
قحطي و گرسنگي، شيوع انواع بيماريها ــ از جمله تيفوس ــ و ناامني، مردم را بهستوهآوردهبود. ارتش شاهنشاهي، عليرغم تمهيداتي كه رضاخان براي آن تداركديدهبود، فروريخت. دولت اجازهيافت اسكناس منتشركند؛ اما آن را در اختيار متفقين قرار داد تا به جاي غارت آشكار مايحتاج مردم، هرچه را كه ميخواهند با پرداخت پول دراختيارگيرند. محافظت راهها و وسايل نقليه را اشغالگران متفق بهعهدهگرفتند. تنها راه خشكي كه شوروي را به متفقين غربي پيوندميداد، ايران بود؛ اما استالين و مولوتف از حضور ارتش سرخ در ايران منظور ديگري نيز داشتند و آن راهيابي به اقيانوس هند بود.
آزادي نسبي كه بهوجودآمدهبود، شكلگيري احزاب متعددي را درپيداشت. شوروي، با بهرهگيري از اين وضعيت، حزب توده را راهاندازيكرد. هيات حاكمه نيز، بهنوبه خود، از آنجاكه مطيع انگليس بود، احزابي را براي مقابله با حزب توده بهراهانداخت. مختاري و پزشكاحمدي تحتمحاكمهقرارگرفتند و در جريان محاكمه آنان اسرار دوران ديكتاتوري فاش ميشد. قوام، پس از بيستسال بركناري از سياست، دوباره به زمامداري رسيد تا نفوذ امريكا را نيز همچون انگليس پايدار سازد. بار ديگر ميلسپو و هياتهاي مستشاري نظامي و مالي وارد ايران شدند. اما انگليس از اين سياست ناخشنود بود؛ تاآنكه در اين رقابت، بار ديگر سهيلي بركرسي صدارت نشست و او بود كه در بيستودومشهريور1322 به آلمان اعلانجنگداد تا قطعا و رسما در رديف فاتحان جنگ (متفقين) و نيز جزو امضاكنندگان اعلاميه ملل متحد قرارگيرد.
در آذر1323، كنفرانس تهران با شركت استالين، روزولت و چرچيل تصميمات مهمي را در مورد جنگ اتخاذكرد و ايران پل پيروزي ناميدهشد.
انتخابات مجلس چهاردهم در محيطي برگزارشد كه احزاب با يكديگر مبارزهاي بيسابقه به راه انداخته بودند و اين در حالي بود كه قواي بيگانه در كشور حضورداشتند و در انتخابات اعمالنفوذميكردند. مردم تهران آيتالله كاشاني را كه در بازداشت متجاوزان انگليسي بود، به نمايندگي انتخابكردند تا بدينوسيله موجبات آزادي وي فراهمشود، اما او همچنان تا پايان دوره مجلس در بازداشت آنان باقيماند و مجلس شورا نيز، با تمام هياهويي كه داشت، عكسالعملي نشاننداد.
مجلس چهاردهم محل برخورد سياستهاي مختلف و افشاگري سوابق برخي از منتخبان بود و اعتراض به اعتبارنامه نمايندگان مدنظر، وسيله مناسبي براي اين هدف بود؛ چنانكه اعتبارنامه پيشهوري ردشد و اعتبارنامه سيدضياءالدين نيز از سوي دكتر مصدق مورداعتراضقرارگرفت. مصدق بدينوسيله سعيداشت وابستگي وي و سلطنت رضاخان به نيروي خارجي را برملاسازد. مصدق، به اتفاق جمعي از نمايندگان، اختيارات ميلسپو را لغو و او را از ايران اخراج نمودند. آنان همچنين اعطاي هرگونه امتياز به بيگانگان را در دوران اشغال كشور ممنوع اعلام كردند.
ساعد در هشتم فروردين1323 جانشين سهيلي شد. رضاشاه كه به تبعيد محكومشدهبود، در مرداد همين سال در ژوهانسبورگ درگذشت. اما اوضاع كشور بهگونهاي بود كه شاه جديد توانايي تجليل از پدرش را نداشت. زمامداراني كه وابسته بودند، پس از چند ماه صدارت مجبوربهاستعفاميشدند. سهامالسلطان بيات، حكيمالملك و صدرالاشراف از جمله حكومتگران ديگري بودند كه دولتهاي كوتاهمدتي را در زمان دوساله مجلس چهاردهم تشكيلدادند.
با شكست آلمان و تسليم اين كشور، منشور ملل متحد تهيهگرديد. ايران از جمله پنجاه كشور اولية امضاكنندة منشور محسوب ميگرديد. دولت بيات از چهارم آذر1323 تا دوازدهم ارديبهشت1324 زمامدار بود و به دنبال او يك ماه نيز حكيمالملك رياست دولت را برعهدهداشت. مساله تخليه ايران از قواي بيگانه در كنفرانس پوتسدام در هفدهم ژوئيه1945/مرداد1324 مطرحشد. استالين و چرچيل موافقتكردند كه ايران را بلافاصله تخليهنمايند. پس از بمباران اتمي هيروشيما و ناكازاكي و تسليم بيقيدوشرط ژاپن، ايران مجددا طي يادداشتي خواهان خروج قواي بيگانه شد. وزراي خارجه سه كشور اشغالگر توافقكردند تا دوازدهم اسفند1324 خاك ايران را تخليهكنند. در همين زمان، پيشهوري كه به مجلس راه نيافته بود و از طريق روزنامه «آژير» هيات حاكمه را مورد حمله قرار ميداد، در پناه قواي شوروي و نيروي مسلحي كه تدارك ديده بود، آذربايجان را دراختيارگرفت. دولت مركزي كه بهتازگي و به رياست صدرالاشراف معرفي شدهبود، در مقابل شورش آذربايجان اقدامينكرد. دولت بعدي كه باز هم به رياست حكيمي (حكيمالملك) شكليافتهبود، اقدام شوروي را در حمايت از فرقه دموكرات مورداعتراضقرارداد و از انگليس و امريكا درخواستحمايتنمود.
در سيام آبان1324 ارتش سرخ از رسيدن قواي دولت مركزي به آذربايجان ممانعت كرد. شهرهاي آذربايجان در اشغال فرقه دموكرات قرارگرفتهبود. انگليس و امريكا كه حضور شوروي در ايران را به زيان خود ميديدند، با نگراني تمام در برابر شوروي عكسالعملنشاندادند. درهميناحوال، حزب كومله كردستان در بهمنماه سال1324 تاسيس دولت جمهوري كردستان به رياست قاضي محمد را اعلامكرد. سهماهبعد، در سوم ارديبهشت1325 حكومتهاي خودمختار آذربايجان و كردستان در پناه ارتش سرخ قرارداد موافقت و اتحاد منعقد نمودند. اندكيپسازآن، در خوزستان و فارس نيز گروههايي تحت حمايت انگلستان سربهشورشبرداشتند تا بهنوعي با سياست شوروي در آذربايجان و كردستان عملا مقابلهكردهباشند.
در اولين اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل، شكايت دولت ايران عليه اتحاد شوروي طبق ماده سيوپنجم منشور ملل متحد به شوراي امنيت ارائهشد و يپمينسكي، نماينده شوروي، اتهامات وارده از جانب ايران را ردكرد. مساله آذربايجان ايران، اولين موضوعي بود كه در دستور كار سازمان ملل نوبنياد قرارميگرفت و لذا توجه افكار عمومي، مطبوعات و نمايندگان كليه دول را به خود جلبنمود. شوروي كه خود مدعي طرفداري از آزادي ملل بود، نميخواست كه به عنوان اولين متجاوز در سازمان ملل مطرحشود. قوامالسلطنه از اين وضعيت بهره برد و با توافقهاي پشت پرده قدرتهاي بزرگ و تمكين شاه بياطلاع، بار ديگر قوام در ششم بهمنماه1324، با اتخاذ ظاهري دوستانه در قبال احزاب چپ و شوروي، به منصب صدارت رسيد؛ اما باطنا هوادار غرب بود. وي با ادعاي دوستي با اتحاد شوروي، مذاكره مستقيم با استالين و مولوتف را تقاضاكرد و با هواپيمايي كه از شوروي فرستادهشد، فورا به مسكو رفت. پيشنهادات اوليه استالين سنگين بود. لذا قوام فقط قول بهرهبرداري مشترك از نفت شمال را داد كه به امضاي قرارداد معروف به قوام ــ سادچيكف انجاميد. امريكا و انگليس نميخواستند كه چنين قراردادي هرگز به مورد اجرا درآيد. بههمينخاطر، شوراي امنيت طرفين را به مذاكره دعوت كرد. اما غرب طبعا مايل نبود كه ايران منافعي را براي شوروي لحاظكند. در راستاي تحقق اين نيت بود كه امريكا شوروي را به بهانه ادامه اشغال شمال ايران موردتهديدقرارداد. شوروي با ملاحظه تهديد امريكا و نيز به اميد دستيازي به نفت شمال و همچنين متوقفماندن شكايت ايران در سازمان ملل، پذيرفت كه خاك ايران را ترك كند تا بدينشكل با امريكا نيز مقابلهنكردهباشد. با خروج شوروي از ايران، دولتهاي خودمختار آذربايجان و كردستان بدونپشتيبانماندند و با شروع حمله ارتش ايران در آذر1325، خطر تجزيه كشور ازبينرفت. قدرت مركزي با حمايت غرب تثبيتشد و كردستان نيز در اسفند1325، پس از شكست جمهوري كردستان و اعدام سران آن، دوباره به دامان كشور بازگشت.
انتخابات مجلس پانزدهم در زمان قدرت حزب دموكرات قوام انجامگرفت و اكثريت نمايندگان از اين حزب انتخابشدند. اما همين مجلس در بيستونهم مهرماه سال1326 موافقتنامه قوام ــ سادچيكف را باطل اعلامنمود و نيز دولت را به استيفاي حقوق ملت از شركت نفت انگليس و ايران مكلفساخت. اين تصميم باعث عصبانيت شوروي، مسرت امريكا و نگراني انگليس گرديد و آثاري را بهدنبالداشت. قوام در اوج قدرت و برخلافانتظار، به وسيله همان مجلس كه ساخته خود او بود، كنارگذاشتهشد.
در سالهاي1326 تا1330 كابينههاي حكيمي (حكيمالملك)، هژير، ساعد، منصور، رزمآرا و علاء، با هدف استحكام دربار و مقابله با نهضتي كه خواهان حاكميت و تامين منافع ملت بود، بر سركارآمدند اما هيچكدام در جايگاهي نبودند كه حقوق ملت ايران را تثبيتكنند و ايران را از طمع قدرتهاي بيگانه محفوظدارند.
واقعه پانزدهم بهمن1327 و تيراندازي به شاه در دانشگاه تهران، براي دستنشاندگان استعمار انگليس فرصتي فراهمآورد تا براي اجراي مقاصد خود و برقراري يك ديكتاتوري جديد دستبهكارشوند. آنان ابتدا در تهران حكومت نظامي اعلامكردند و سپس حزب توده را كه تبليغات گستردهاي را در راستاي تمايلات همسايه شمالي بهراهانداختهبود، غيرقانوني اعلامكرده، اعضاي فعال و كارگزاران آن را تاروماركردند. آنان همچنين آيتالله كاشاني را كه مخالف هرگونه نفوذ بيگانه و مدافع حقوق ملت بود، دستگير و در قلعه فلكالافلاك بازداشتكردند؛ اما وقتي بازداشت او نيز چاره نكرد، وي را به لبنان تبعيدنمودند. بهاينترتيب، راه براي تشكيل مجلس مؤسسان و پارهاي تغييرات در قانوناساسي بازشد و درنتيجه شاه قدرت انحلال يك يا هر دو مجلس را پيدا كرد و بدينسان قدرت دربار در برابر ملت افزايش يافت و ازاينپس بود كه مجلس سنا نيز، كه نيمي از اعضاي آن را شاه منصوبميكرد، شكلگرفت.
در دورة نخستوزيري ساعد، پس از مذاكرات مفصل ميان نمايندگان انگلستان و ايران (گس ــ گلشائيان)، قراردادي الحاقي به قرارداد1933(1312) ايران و انگليس ضميمهشد تا براي مدتي طولاني مردم را از تقاضاي مليشدن نفت منصرفسازد. ساعد قرارداد الحاقي را در پايان دوره پانزدهم به مجلس برد و انتظار داشت با تصويب آن، انگلستان همچون ساليان گذشته، بدون رقيب و با تجويز مجلس ايران، بر نفت مسلطباشد، اما اقليت برجسته آن روز مجلس مقاومت شاياني كرد و در نتيجه قرارداد مذكور بهتصويب نرسيد. مذاكرات انجامشده در مجلس پيرامون اين قرارداد الحاقي، باعثشد مردم آگاهشوند و ماهيت استعماري قرارداد افشاگرديد. در برابر افشاگريها و مبارزات مردم، دولت ساعد هم نتوانست دوامآورد و به ناچار استعفاكرد. پس از او، علي منصور عهدهدار نخستوزيري شد. از جمله تقاضاهاي مردم، بازگشت كاشاني از تبعيد بود و دولت در وضعيتي نبود كه در برابر اين خواسته مقاومتكند. آيتالله كاشاني در ميان استقبال بيسابقه مردم به كشور بازگشت و از همان لحظه ورود، مبارزه عليه هيات حاكم وابسته و استعمار انگليس را با شدتيبيشازپيش ادامه داد. قرارداد الحاقي، ديگر از جانب هيچ مجلسي قابل تصويب نبود. مجلس شانزدهم در يك انتخابات جنجالي، كه احزاب گوناگوني آراء مردم را در ميان خود تقسيم كرده بودند، شكلگرفت؛ درحاليكه اقليت مجلس پانزدهم اينك در راس قرارگرفتهبودند. رزم آرا، رئيس ستاد ارتش كه پلههاي ترقي را باسرعت طيكردهبود، براي ايفاي نقش مهمي به صحنه سياست آمد و با اخذ فرمان نخستوزيري و راياعتماد از مجلس، خواهان تصويب قرارداد الحاقي شد. اين قرارداد به كميسيون مخصوصي كه رياست آن را مصدق بر عهده داشت واگذارشد. آيتالله كاشاني كه در اين تاريخ پيشاپيش از پشتوانة حمايت و تاييد عامة مردم برخوردار بود، خواهان مليشدن صنعت نفت و رد كامل قرارداد الحاقي گرديد. ديگر علماي كشور و مراجع تقليد نيز از مليشدن نفت حمايتكردند و شعار مليشدن فراگيرشد.
انگلستان براي مقابله با اين نهضت، ابتدا مساله دول مستقل عربي جديد در منطقة خليجفارس را مطرح كرد كه خوزستان ايران را نيز شاملميشد. علاوه بر اين، دولت بريتانيا براي درمضيقهقراردادن ايران از لحاظ اقتصادي، دو شعبة بانك انگليس در ايران را تعطيل كرد و خواهان استرداد يك ميليون ليره وديعة بانك و استرداد وامهاي پرداختي به بازرگانان ايران شد. همچنين كمپاني نفت انگليس صدوپنجاه ميليون تومان پول خود را از گردش اقتصادي ايران خارجساخت. همراه با اين اقدامات، رزمآرا نيز اعلامكرد كه ايران عملا توانايي اداره نفت را ندارد و اينچنين، در راستاي مقابله با نهضت و خاموشكردن اين مبارزات گامبرداشت.
با ترور رزمآرا به وسيله خليل طهماسبي (عضو فدائيان اسلام) نهضت ملي قدرتگرفت و پايه نفوذ بيگانگان متزلزلشد و قرارداد گس ــ گلشائيان كه رزمآرا آخرين مدافع آن بود، مردوداعلامگرديد. در آخرين روزهاي سال1329، اصل مليشدن صنعت نفت در سراسر كشور از تصويب مجلس گذشت و پس از سقوط دولت دوماهه علاء، دكتر محمد مصدق مامور اجراي اصل مليشدن نفت گرديد. طي يكسالونيم دوره اول زمامداري مصدق، ميان ملت، سران نهضت و دولت هماهنگي كامل وجودداشت و لذا همه ترفندهاي انگليس بياثرشد؛ بهگونهاي كه تهديد نظامي با طرح مساله جهاد، محاصره اقتصادي با انتشار اوراق قرضه ملي و كمكهاي مردمي و نيز شكايت به شوراي امنيت و ديوان لاهه عليه ايران با ارائه دفاعيه مناسب از سوي ايران باشكستمواجهشد. براي رفع مشكل، مساله هياتهاي جاكسن و استوكس و نيز وساطتهاي امريكا پيش آمد، اما توافق حاصلنگرديد؛ زيرا انگلستان جز به الغاي مليشدن صنعت نفت رضايتنميداد. دكتر مصدق پس از تشكيل مجلس هفدهم، به هنگام معرفي كابينه جديد، بر سر وزير جنگ با شاه بهتوافقنرسيد و بدون اطلاع سران نهضت و از جمله آيتالله كاشاني استعفاداد و قوامالسلطنه، ديكتاتورمآبانه و با صدور اعلاميهاي تهديدآميز عليه مخالفان خود مبني بر محكومبهمرگكردن آنان به شيوه دادگاههاي صحرايي، در راس دولت قرارگرفت؛ اما با پيروزي بزرگ قيام سيامتير1331 به رهبري آيتالله كاشاني، حكومت چهارروزه او ساقطگرديد و بار ديگر مصدق از منزل به كاخ نخستوزيري بازگشت. قطع رابطه سياسي ايران با انگليس را ميتوان آخرين اقدام صورت گرفته در اين دوره دانست.
با وجود پيروزي پرافتخار قيام سيام تير، مرحلة دوم نخستوزيري مصدق با شكستهاي پيدرپي توامبود. حوادث روزها و ماههاي پس از قيام، تاسفانگيز و عبرتآميز بود؛ بدينمعناكه عاملان سابق سياست انگليس، به همراهي مصدق، رهبران اصلي نهضت را يكيپسازديگري از صحنه خارجساختند و اشخاص مشكوك و باسابقة فراماسونري پستهاي كليدي را دردستگرفتند. مصدق اختيار قانونگذاري را از مجلس گرفت و اختلاف ميان مصدق و اقليت مجلس، كه غالبا همان اقليت دوره پانزدهم بودند، افزايشيافت. مصدق كار را بدانجا رساند كه با وجود داشتن اكثريت در مجلس، با اعلام رفراندوم مجلس را منحلكرد. شاه، طي توطئهاي كه از قبل تداركديدهشدهبود، فرمان عزل مصدق را صادركرد. امريكا و انگليس و عوامل آنها با حوادثي كه از بيستوپنجم تا بيستوهشتم مرداد1332 شكل گرفت، نهضت را با شكست مواجهساختند. گرچه آيتالله كاشاني، عليرغم جو موجود، در بيستوهفتم مرداد طي نامهاي مصدق را از وقوع كودتايي كه توسط زاهدي در جريان بود آگاهساخت و راه چاره را نيز اعلامنمود، متاسفانه مصدق حاضربههمكارينشد. فرداي آن روز (بيستوهشتم مرداد) سرلشكر زاهدي با حمايت مستقيم دولت امريكا و تلاش سازمان سيا و همراهي همهجانبه انگليس، با هزينهاي اندك و بهآساني حكومت را به عنوان قيام ملت تصاحب كرد و سپس در جايگاه نخستوزير كودتا قرار گرفت. شاه كه از كشور فراركردهبود، به خانه بازگشت و دولت امريكا كه در كودتا نقش اصلي را داشت، باوجودآنكه سلطه بريتانيا هنوز هم كارايي خود را ازدستندادهبود، براينخستينبار فعالانه در صحنه سياسي ايران ظاهر گرديد و كمكم به جاي استعمارگر ريشهدار سابق، گرداننده امور شد. امريكا ضمن بهرهمندي از وضعيت حاصله در نتيجه استيلاي سابق انگليس، روشهاي جديدي را در سلطهگري و سركوب تحركات مردمي در پيشگرفت و دولت زاهدي نيز با حمايت امريكا و حكومت نظامي تيمور بختيار، از تمام مبارزان نهضت ملي انتقامگرفت.
در محيط خفقان، حبس، تبعيد، شكنجه و تعطيل مطبوعات، نفت ايران كه به پشتوانه آنهمه مبارزاتي كه تمام جهان را تحت تاثير قرارداد، ملي شدهبود، پس از يكسال مقدمهچيني، طي قرارداد كنسرسيوم اميني ــ پيج، تسليم كارتلهاي نفتي شد و امريكا نيز به سهمي برابر با انگليس دستيافت.
در همان محيط سلبآزاديشده در اثر تسلط امريكا، انتخابات مجلس دوره هيجدهم برگزار گرديد. گرچه در اين انتخابات نيز مبارزان فداكاريها كردند و امكان انجام انتخابات را در برخي نقاط به خيانتكاران ندادند، معالوصف مجلس شكلگرفت و قراردادي را تصويبكرد كه با اصل مليشدن صنعت نفت مغايرت داشت و بدينوسيله كوشش چندساله مردم ايران را بهبادداد. پس از آن، بازهم غارتگري نفت شروعشد و حتي سير صعودي يافت. تقريبا دوسالي از اين ماجرا ميگذشت كه حسين علاء ــ كه وزير دربار شاه بود ــ در سال1334 به جاي زاهدي بر مسند نخستوزيري نشست. درهمينزمان، پيمان بغداد براي مقابله با نهضت جمال عبدالناصر، رئيسجمهوري مصر، و تكميل حلقه محاصره عليه شوروي در خاورميانه شكلگرفتهبود و سرپرستي آن را در درجة اول انگليس برعهده داشت و لازم بود ايران نيز به آن بپيوندد. فدائيان اسلام در راستاي اهداف خود تصميمگرفتند حسين علاء را در مسير اعزام به بغداد براي پيوستن به اين پيمان، ازميانبردارند؛ اما ضارب در هدفگيري موفقنشد. پس از اين واقعه، اعضاي فدائيان اسلام دستگير و همگي براساس حكم دادگاه نظامي تيربارانشدند. شهادت آنان نشانداد كه نهتنها مبارزة ملت خاموش نشده، بلكه همچنان سرسختانه ادامهدارد. ايران به خاطر موقعيت حساس جغرافيايي خود، براي غرب حائز اهميت بود و شوروي نميتوانست از اين وضع پيشآمده راضي باشد؛ ضمن آنكه حزب توده نيز كه وابسته آن بود، درهمكوبيدهشد و بسياري از اعضاي مخفي آن شناسايي و اعدامشدند. همزمانبااينوقايع، ضربات سهمگيني نيز به حقوق ملت ايران واردميشد. در همين زمان بود كه اتحاد شوروي تصميمگرفت يازده تُن طلاي ايران را كه از زمان جنگ جهاني دوم به ايران مقروضبود و از تسليم آن در دوران مليشدن نفت و محاصرة ايران مضايقهكردهبود به دولت زاهدي پرداختنمايد.
منبع:www.dowran.ir
ادامه دارد...