سيره پيامبر صلي الله عليه و آله در برخورد با ناهنجاري ها(3)
خوش خلقي و رأفت در سيره پيامبر
پيامبر با دشمنان خود نيز با رفتار خوش برخورد مي كرد چه رسد به دوستان و مؤمنان و با همين رفتار خوش، تعداد زيادي را به دور خود جمع كرد تا جايي كه خداوند مي فمايد:«اگر تو با اخلاق تند و غضبناك با مردم رفتار مي كردي، مردم از تو دور و بر تو پراكنده مي شدند». (1 )
پيامبر هيچگاه به خاطر جسارت هاي شخصي كه به وي مي شد، قصاص نمي كرد بلكه با برخورد نيك و كريمانه، افراد را به اشتباه خودشان متوجه مي نمود.
انس بن مالك مي گويد: در خدمت حضرت رسول بود. آن حضرت عبايي را كه حاشيه و كنار آن غليظ و زبر بود، پوشيده بود . ناگاه عربي بياباني، نزديك آمد و عباي آن حضرت را گرفت و به شدت كشيد؛ به نحوي كه حاشيه عبا در گردن آن حضرت اثر كرد.
مرد عرب گفت: اي محمد! اين دو شتر را از مالي كه نزد توست پر كن؛ زيرا كه آن مال خداست، نه مال تو و نه مال پدرت!
حضرت در جواب او سكوت نمود، آنگاه فرمود: مال، مال خداست و من، بنده خدا هستم. سپس فرمود: آيا تو را قصاص كنم؟ مرد گفت: نه!
حضرت فرمود: چرا؟
مرد گفت: زيرا شيوه و خلق تو آن است كه بدي را به بدي مكافات نمي كني!
حضرت خنديد و امر فرمود كه بر يك شترش جو، بار كردند و بر شتر ديگرش خرما! (2)
پيامبر اكرم اشتباه هيچ كس را به رويش نمي آورد و با اخلاق نيكويش همه را مجذوب و شيفته خود مي ساخت.
عفو و گذشت از لغزش ديگران
به نقل حضرت امير: «رسول خدا از همه مردم، بخشنده تر و در معاشرت، بزرگوارتر بود». و در حديث ديگر است كه: عذر خواهي كسي را كه معذرت مي طلبيد، قبول مي كرد. هرگز بدي را با بدي پاسخ نمي گفت، بلكه از بدي هاي مردم در مي گذشت و آنان را مي بخشيد.
انس بن مالك نقل مي كند: من هشت (نه) سال خدمتگذاري پيامبر خدا را انجام داده ام و هرگز نشد كه يك بار به من بفرمايد كه چرا چنين كردي و بر من عيب جويي و يا ملامت و سرزنش كند!
دوست داشت كه دلي سرشار از صفا و محبت نسبت به ياران داشته باشد و از اين كه در حضور او بدي ها و لغزش هاي ديگران را مطرح ساخته، و او را دل چركين و نارحت نسبت به اصحابش كنند، منع مي كرد و مي فرمود، هيچ كدام از شما درباره يكي از اصحابم چيزي به من نگوييد و به گوشم نرسانيد؛ زيرا من دوست دارم هر گاه از نزد شما بيرون مي آيم، سينه و دلم نسبت به اصحابم، سليم و بي غل و غش باشد.
روشن است كه شنيدن معايب ديگران، خاطر انسان را مكدر كرده، صفاي دل را مي برد.
برخورد با متكبران
پيامبر در قول و عمل، اين مسأله را به مسلمانان متذكر مي شد و از كارهاي متكبرانه بعضي افراد كه از نشستن با فقرا ابا داشتند، بر حذر مي داشت و نهي مي كرد.
يكي از مسلمانان ثروتمند، با لباس تميز و گران قيمت به محضر رسول خدا آمد و در كنار حضرتش نشست، سپس فقيري با لباس كهنه وارد شد و كنار آن مرد ثروتمند قرار گرفت. مرد ثروتمند، لباس خود را جمع كرد و خويش را به كناري كشيد تا از فقير فاصله بگيرد پيامبر صلي الله عليه و آله از اين رفتار متكبرانه، سخت ناراحت شد و به او فرمود:
آيا ترسيدي چيزي از فقرش به تو سرايت كند؟
-خير اي رسول خدا!
-آيا ترسيدي از ثروت تو چيزي به او برسد؟
-خير.
-ترسيدي لباس تو را كثيف نمايد؟
-خير اي پيامبر خدا!
-پس چرا از او فاصله گرفتي و خودت را كنار كشيدي؟
-من همدي (شيطان و نفس اماره) دارم كه فريبم مي دهد و نمي گذارد واقعيت ها را ببينم. او هر كار زشتي را زيبا جلوه مي دهد و هر زيبايي را زشت. اين عمل زشت كه از من سر زد، يكي از فريب هاي اوست. من اعتراف مي كنم كه اشتباه كرد. اكنون حاضرم براي جبران اين رفتار ناپسندم، نصف سرمايه خود را رايگان به اين فقير مسلمان بدهم.
پيامبر به مرد فقير فرمود: آيا اين بخشش را مي پذيري؟
فقير گفت: نه يا رسول الله!
ثروتمند پرسيد: چرا؟!
فقير گفت: زيرا مي ترسم من نيز مانند تو، متكبر و خود پسند شوم و رفتارم نادرست و دور از عقل و منطق گردد. (3)
مبارزه با سنت هاي خرافي
به رسول خدا خبر دادند كه سه تن از جوانان شهر، منزوي شده اند؛ زيرا يك آيه عذاب آمده و اينها ترسيده اند. آن سه، شهر را رها كرده و به بيابان رفته و در آنجا مشغول عبادت هستند و هر كدام «نذري» كرده اند.
يكي، نذر كرده كه زن نگيرد و با زن نيز تماس نداشته باشد. ديگري، نذر كرده كه غذاي لذيذ نخورد و سومي، نذر كرده كه در اجتماع زندگي نكند.
پيامبر صلي الله عليه و آله در غير وقت هميشگي به مسجد آمد و در رفتن به مسجد به اندازه اي عجله كرد كه عبا از دوش مباركش افتاد؛ يك طرف عبا روي دوش حضرت بود و طرف ديگر روي زمين كشيده مي شد. حضرت به بلال فرمود: اذان بگو! بلال اذان گفت و مردم، كار و كسب را تعطيل كردند و به مسجد آمدند تا ببينند چه شده است.
پيامبر صلي الله عليه و آله روي همان پله اول منبر ايستاد و فرمود: «من كه پيغمبر شما هستم، ازدواج نموده ام، غذاي لذيذ مي خورم و در دل جامعه و با مردم زندگي مي كنم. هر كس از سنت من دوري گزيند، از من نيست». ( 4)
پيامبر صلي الله عليه و آله با روش هاي گوناگون مردم را از كار زشت نهي و به امور نيك تشويق مي كرد.
ابن عباس مي گويد: هر گاه پيامبر صلي الله عليه و آله كسي را مي ديد و وي توجه حضرت را به خود جلب مي كرد، مي پرسيد: آيا او شغل و حرفه اي دارد؟ اگر مي گفتند: نه، مي فرمود: از چشم من افتاد. وقتي از ايشان سوال مي كردند: چرا؟ حضرت مي فرمود:
«به خاطر اينكه اگر انسان خدا شناس، شغلي نداشته باشد، دين خدا را وسيله دنياي خود قرار مي دهد و از دين خود مي خورد».(5)
مراعات حال ديگران
به فرموده امام علي عليه السلام :«[در نماز جماعت و جمعه] در عين حالي كه نمازش را تمام و كامل مي خواند، نمازش از همه سبك تر و خطبه اش از همه كوتاه تر بود و حرف هاي بيهوده و بي ثمر درسخنانش نبود».
گاهي كه در نماز جماعت، صداي گريه كودكان به گوش مي رسيد، نماز را سريع تر مي خواند و به پايان مي برد تا مادر آن كودك به فرزندش برسد.
رسول خدا با آن كه اغلب، نمازهاي مغرب و عشا را با فاصله مي خواند، ولي گاهي در سفرها يا در شب هاي باراني يا گاهي كه كاري فوري داشت، مغرب را دير مي خواند و بين دو نماز(ظهر و عصر، مغرب و عشا)جمع مي كرد و مي فرمود: «هركه رحم نكند، به او رحم نمي شود».
در يك كلام
آن حضرت در مبارزه با ناهنجاري هاي اخلاقي و معنوي، هيچ گاه به وسائل و روش هاي غير مشروع دست نمي زد، و براي تبليغ اسلام از كارهاي خلاف و ضد دين استفاده نمي كرد؛ زيرا معتقد بود كه «هدف، وسيله را توجيه نمي كند» و هر چه قدر هدف عالي باشد، وسايل رسيدن به آن هدف نيز بايد صحيح و مشروع باشد.
پي نوشت ها :
1. آل عمران/159.
2. منازل الآخره، شيخ عباس قمي، ص100، جهان آرا، چ2، 1378ش.
3. داستان هاي بحارالانوار، محمود ناصري، ج1، ص22و23، دار الثقلين، 1378ش.
4. عوامل كنترل غرايز در زندگي، حسين مظاهري، ص61، ذكر، چ5، 1369ش.
5. داستان هاي بحارالانوار، ج1، ص24.