مرا مرنجان کايزد ترا برنجاند شاعر : انوري ز من مگرد که احوال تو بگرداند مرا مرنجان کايزد ترا برنجاند که آب ديدهي من آتش تو بنشاند در آن مکوش که آتش ز من برانگيزي خداي عز و جل حال من همي داند اگر نداني حال دلم روا باشد که هرکه ديده مرا بندهي تو ميخواند مرا به بندگي خود قبول کن زان پيش که هرچه گردون بدهد زمانه بستاند مباش ايمن بر حسن و کامراني خويش