سر آن دارم کامروز بر يار شوم شاعر : انوري بر آن دلبر درديکش عيار شوم سر آن دارم کامروز بر يار شوم وز مناجات شب و صومعه بيزار شوم به خرابات و مي و مصطبه ايمان آرم باشد اي دوست که شايستهي زنار شوم چون که شايسته سجاده و تسبيح نيم کي بود کي که دگر بر سر انکار شوم کار ميدارد و معشوق و خرابات و قمار ببر مي همي از توبه به زنهار شوم خورد بر عيش خوشم توبه فراوان زنهار من همي معتکف خانهي خمار شوم تو اگر معتکف توبه همي باشي باش تا قيامت سر...