اي جان من به جان تو کز آرزوي تو شاعر : انوري هست آب چشم من همه چون آب جوي تو اي جان من به جان تو کز آرزوي تو افتاده در دو پاي تو از آرزوي تو اي من غلام آن خم گيسوي مشکبوي تا روز من کند به سياهي چو موي تو هر شب خيال روي تو آيد به پيش من تا جان به جاي نامه فرستم به سوي تو بربند نامه موي به نزديک من فرست گر بوي تو به من بدهد خاک کوي تو در کوي تو به بوي تو جان ميدهم چو باد