نام وصل اندر زباني افکني شاعر : انوري تا دلم را در گماني افکني نام وصل اندر زباني افکني خويشتن را بر کراني افکني راست چون جان بر ميان بندد دلم هر زمان اندر جهاني افکني از جهان آن دوست داري کاتشي زلف چون در حلق جاني افکني چشمت اندر تير بارانش افکند بر سپهر غم قراني افکني چون قرين شاديي خواهم شدن در نوالهام استخواني افکني گر کنم در عمر دنداني سپيد گر نظر بر پاسباني افکني پادشاهي در نکويي چت زيان سايه گر بر آسماني افکني طالعي...