اي سزاي خاتم و تخت و کلاه | | اي ممالک را مبارک پادشاه |
عفو جانبخشت خريدار گناه | | تيغ خونخوارت پذيرفتار فتح |
وقت بخشش چرخ دريا دستگاه | | روز کوشش بحر گردون کر و فر |
شاه يوسف صدق يحيي انتباه | | شاه احمد نام موسي معرکه |
عز و دين و ملک و دولت را پناه | | عز دين و ملک دولت آنکه هست |
کاندرو جز کبريا را نيست راه | | ساحت عرشست خاک حضرتت |
آفتاب و سايه را در بارگاه | | روز بارت خاکبوسان ره دهند |
گر کند در سايهي چترت نگاه | | آسمان چشم حوادث برکند |
رفعت چتر تو يابد جرم ماه | | بر اميد آنکه از روي قبول |
کسوتي چون کسوت چترت سياه | | پوشد اندر عرصهگاه هر خسوف |
اين به جودت شد مسلم آن به جاه | | چرخ و ارکان فوق تختي بيش نيست |
با ثبات جاه تو کردي پناه | | آسمان سرگشته کي ماندي اگر |
کي تواند ديدن اندر سال و ماه | | عرصهي تنگ سپهر تنگ چشم |
بر دوام ملک انصافت گواه | | بر ثبات دولت آثارت دليل |
گر کمر بندد نشابور و هراه | | بر در ملکت کرا آيد شگفت |
صبح صادق زان همي خيزد پگاه | | صادقان از خدمتت فارغ نيند |
از فلک ميدان و از انجم سپاه | | تا که دارد آفتاب آسمان |
و آسمان آفتابت باد گاه | | آفتاب آسمانت باد تاج |
جاودان دولتفزا و خصم کاه | | بخت روزافزون و فرخ روز و شب |