شب و روز مونس من غم آن نگار بادا

شب و روز مونس من غم آن نگار بادا شاعر : اوحدي مراغه اي سر من بر آستان سر کوي يار بادا شب و روز مونس من غم آن نگار بادا به رخش تعلق من، نه يکي، هزار بادا دلش ارچه با دل من به وفا يکي نگردد غم و درد او نصيب من دردخوار بادا چو رضاي او در آنست که دردمند باشم که بت من از رقيبان به منش گذار بادا ز ملامت رقيبان نکند گذار بر من به ميان لاغر او، که درين کنار بادا سخن کنار پر خون که مراست هم بگويم گر ازو کنم جدايي نه باختيار بادا چو باختيار کردم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شب و روز مونس من غم آن نگار بادا
شب و روز مونس من غم آن نگار بادا
شب و روز مونس من غم آن نگار بادا

شاعر : اوحدي مراغه اي

سر من بر آستان سر کوي يار باداشب و روز مونس من غم آن نگار بادا
به رخش تعلق من، نه يکي، هزار بادادلش ارچه با دل من به وفا يکي نگردد
غم و درد او نصيب من دردخوار باداچو رضاي او در آنست که دردمند باشم
که بت من از رقيبان به منش گذار باداز ملامت رقيبان نکند گذار بر من
به ميان لاغر او، که درين کنار باداسخن کنار پر خون که مراست هم بگويم
گر ازو کنم جدايي نه باختيار باداچو باختيار کردم دل و جان فداي آن رخ
برسان، که سال و ماهت همه نو بهار بادابه من، اي صبا، نسيمي ز بهار دولت او
که چو من بدرد دوري همه ساله زار باداچه کند مرا رقيبش همه سال دور از آن رخ؟
دل ريش اوحدي نيز در آن شمار بادالب او چو باز پرسد دل عاشقان خود را


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط