شب و روز مونس من غم آن نگار بادا شاعر : اوحدي مراغه اي سر من بر آستان سر کوي يار بادا شب و روز مونس من غم آن نگار بادا به رخش تعلق من، نه يکي، هزار بادا دلش ارچه با دل من به وفا يکي نگردد غم و درد او نصيب من دردخوار بادا چو رضاي او در آنست که دردمند باشم که بت من از رقيبان به منش گذار بادا ز ملامت رقيبان نکند گذار بر من به ميان لاغر او، که درين کنار بادا سخن کنار پر خون که مراست هم بگويم گر ازو کنم جدايي نه باختيار بادا چو باختيار کردم...