در چرخ کن چو عيسي زين جا رخ طلب را

در چرخ کن چو عيسي زين جا رخ طلب را شاعر : اوحدي مراغه اي و آنجا درست گردان پيوند ابن و اب را در چرخ کن چو عيسي زين جا رخ طلب را چون مريم ار ببندي روزي دو کام و لب را گويا شود پياپي با دل مسيح جانت از چوب خشک برخود ريزان کني رطب را با چشم تو چو گردي رطل‌اللسان به يادش از خويشتن جدا دار اين شهوت و غضب را خواهي که جاودانت باشد تصرف اينجا در کعبه مي‌گذاري بوجهل و بولهب را داري دلي چو کعبه و ز جهل و از ضلالت بر ماهتاب خواهي افکند اين قصب را ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در چرخ کن چو عيسي زين جا رخ طلب را
در چرخ کن چو عيسي زين جا رخ طلب را
در چرخ کن چو عيسي زين جا رخ طلب را

شاعر : اوحدي مراغه اي

و آنجا درست گردان پيوند ابن و اب رادر چرخ کن چو عيسي زين جا رخ طلب را
چون مريم ار ببندي روزي دو کام و لب راگويا شود پياپي با دل مسيح جانت
از چوب خشک برخود ريزان کني رطب رابا چشم تو چو گردي رطل‌اللسان به يادش
از خويشتن جدا دار اين شهوت و غضب راخواهي که جاودانت باشد تصرف اينجا
در کعبه مي‌گذاري بوجهل و بولهب راداري دلي چو کعبه و ز جهل و از ضلالت
بر ماهتاب خواهي افکند اين قصب رااي تن، چو دل به خوبان دادي و من نگفتم
ما عرضه بر که داريم اين عشق بوالعجب را؟دل راي حقه بازي زد بر دهان تنگش
در شهر عاشقان خود پايان نبود شب راگفتم: مگر به پايان آيد شب فراقش
چون انگبين تو خوردي تاوان نبود تب رااي اوحدي، چو رويش ديدي بلا همي‌کش


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.