سعدي آن بلبل «شيراز سخن»

سعدي آن بلبل «شيراز سخن» شاعر : جامي در گلستان سخن دستان زن سعدي آن بلبل «شيراز سخن» از نواي سحري سحرنماي شد شبي بر شجر حمد خداي هر يکي مطلع انوار قدم بست بيتي ز دو مصراع به هم بر خرد پرتو عرفان مي‌تافت جان از آن مژده‌ي جانان مي‌يافت که نهان داشت بر او انکاري عارفي زنده‌دلي بيداري باز کردند گروهي ز ملک ديد در خواب که درهاي فلک هر يک از نور نثاري بر کف رو نمودند ز هر در زده صف رو درين معبد غبرا کردند پشت بر گنبد خضرا کردند...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سعدي آن بلبل «شيراز سخن»
سعدي آن بلبل «شيراز سخن»
سعدي آن بلبل «شيراز سخن»

شاعر : جامي

در گلستان سخن دستان زنسعدي آن بلبل «شيراز سخن»
از نواي سحري سحرنمايشد شبي بر شجر حمد خداي
هر يکي مطلع انوار قدمبست بيتي ز دو مصراع به هم
بر خرد پرتو عرفان مي‌تافتجان از آن مژده‌ي جانان مي‌يافت
که نهان داشت بر او انکاريعارفي زنده‌دلي بيداري
باز کردند گروهي ز ملکديد در خواب که درهاي فلک
هر يک از نور نثاري بر کفرو نمودند ز هر در زده صف
رو درين معبد غبرا کردندپشت بر گنبد خضرا کردند
گفت کاي گرم روان! تا به کجا؟با دلي دستخوش خوف و رجا
سفت در حمد، يکي تازه گهرمژده دادند که: «سعدي به سحر
بهر آن نکته ز اسرار وي است»نقد ما کان نه به مقدار وي است
رو بدان قبله‌ي احرار نهادخواب‌بين عقده‌ي انکار گشاد
از درون زمزمه‌ي شيخ شنيدبه در صومعه‌ي شيخ رسيد
با خود آن بيت مکرر مي‌کردکه رخ از خون جگر تر مي‌کرد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما