آن را که غم‌گسار تو باشي چه غم خورد

آن را که غم‌گسار تو باشي چه غم خورد شاعر : خاقاني و آن را که جان توئي چه دريغ عدم خورد آن را که غم‌گسار تو باشي چه غم خورد از دست غم ستاند و بر ياد غم خورد شادي به روي آنکه به روي تو جام مي چون کوس هرچه زخم بود بر شکم خورد بر درگه تو ناله کسي را رسد که او از دست روزگار دوال ستم خورد هرکس که پاي داشت به عشق تو هر زمان گر مرد اوست بر سر ابدال هم خورد عشق تو بر سر مه عشاق آب خورد خون هزار کس خورد آنگه که کم خورد زلف تو کافري است که هر دم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آن را که غم‌گسار تو باشي چه غم خورد
آن را که غم‌گسار تو باشي چه غم خورد
آن را که غم‌گسار تو باشي چه غم خورد

شاعر : خاقاني

و آن را که جان توئي چه دريغ عدم خوردآن را که غم‌گسار تو باشي چه غم خورد
از دست غم ستاند و بر ياد غم خوردشادي به روي آنکه به روي تو جام مي
چون کوس هرچه زخم بود بر شکم خوردبر درگه تو ناله کسي را رسد که او
از دست روزگار دوال ستم خوردهرکس که پاي داشت به عشق تو هر زمان
گر مرد اوست بر سر ابدال هم خوردعشق تو بر سر مه عشاق آب خورد
خون هزار کس خورد آنگه که کم خوردزلف تو کافري است که هر دم به تازگي
او آن حريف نيست کز اين گونه دم خوردعالم تو را و گوئي خاقاني آن ماست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.