دست گيريد درين واقعه کافتاد مرا دست گيريد درين واقعه کافتاد مراشاعر : خواجوي کرماني که نماندست کنون طاقت بيداد مرادست گيريد درين واقعه کافتاد مرااشک ازين واسطه از چشم بيفتاد مراراز من جمله فرو خواند بر دشمن و دوستمادر دهر ندانم به چه ميزاد مراهرگز از روز جواني نشدم يکدم شادکه نسيمي رسد از جانب بغداد مرادامنم دجلهي بغداد شد از حسرت آنظاهر آنست که هرگز نکند ياد مراآنکه يک لحظه فراموش نگشت از يادمگر براند زدر آن حور پريزاد مرامن نه آنم که ز کويش به جفا برگردمهم خيالت کند از چنگ غم آزاد مرااين خيالست که وصل تو به ما پردازدکه رسد در شب هجران تو فرياد مراگر بگوشت نرسد صبحدمي فريادمبه نسيم تو مگر زنده کند باد مرابر سر کوي تو چون خواجو اگر خاک شوم