ديشب درآمد آن بت مه روي شب نقاب شاعر : خواجوي کرماني بر مه کشيد چنبر و درشب فکند تاب ديشب درآمد آن بت مه روي شب نقاب لعل لبش مي و جگر خستگان کباب رخسارش آتش و دل بيچارگان سپند برآفتاب بسته ز ريحان تر طناب برمشتري کشيده ز مشک سيه کمان بر سر کلاه شمعي زرکش چو آفتاب در بر قباي شامي پيروزه گون چو ماه آبش نهان در آتش و آتش عيان ز آب آتشن گرفته آب رخ وي ز تاب مي هم نقل ريخته ز لب لعل و هم شراب هم شمع برفروخته از چهره هم چراغ و افکنده دانه...