اي لب لعلت ز آب زندگاني برده آب شاعر : خواجوي کرماني ما ز چشم مي پرستت مست و چشمت مست خواب اي لب لعلت ز آب زندگاني برده آب روي دفتر گردد از نوک قلم پر مشک ناب گر کنم يک شمه در وصف خط سبزت سواد روضهي رضوان جهنم باشد و راحت عذاب در بهشت ار زانکه برقع برنيندازي ز رخ روز محشر در برم بيني دل خونين کباب وقت رفتن گر روم با آتش عشقت بخاک در گمان افتم که خورشيدست يا جام شراب صبحدم چون آسمان در گردش آرد جام زر هر نفس کز مشرق ساغر برآيد آفتاب جان...