ياد باد آن روز کز لب بوي جان مي‌آمدت

ياد باد آن روز کز لب بوي جان مي‌آمدت شاعر : خواجوي کرماني خط بسوي خاور از هندوستان مي‌آمدت ياد باد آن روز کز لب بوي جان مي‌آمدت هر نفس سنبل نقاب ارغوان مي‌آمدت هر زمان از قلب عقرب کوکبي مي‌تافتت ناوک مژگان يکايک برنشان مي‌آمدت چون خدنگ چشم جادو مي‌نهادي در کمان هر زمان مرغي بطرف گلستان مي‌آمدت چون ز باغ عارضت هر دم بهاري مي‌شکفت خنده بر بالاي سرو بوستان مي‌آمدت در چمن هر دم که چون عرعر خرامان مي‌شدي از جهان جان ندا جان و جهان مي‌آمدت ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ياد باد آن روز کز لب بوي جان مي‌آمدت
ياد باد آن روز کز لب بوي جان مي‌آمدت
ياد باد آن روز کز لب بوي جان مي‌آمدت

شاعر : خواجوي کرماني

خط بسوي خاور از هندوستان مي‌آمدتياد باد آن روز کز لب بوي جان مي‌آمدت
هر نفس سنبل نقاب ارغوان مي‌آمدتهر زمان از قلب عقرب کوکبي مي‌تافتت
ناوک مژگان يکايک برنشان مي‌آمدتچون خدنگ چشم جادو مي‌نهادي در کمان
هر زمان مرغي بطرف گلستان مي‌آمدتچون ز باغ عارضت هر دم بهاري مي‌شکفت
خنده بر بالاي سرو بوستان مي‌آمدتدر چمن هر دم که چون عرعر خرامان مي‌شدي
از جهان جان ندا جان و جهان مي‌آمدتچون جهان را برخ آرام جان مي‌آمدي
چشمه‌هاي آب حيوان از دهان مي‌آمدتدر تکلم لعل شيرينت چو مي‌شد در فشان
گاه گاهي نام خواجو بر زبان مي‌آمدتچون ميان بوستان از دوستان رفتي سخن


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط