از سر جان درگذر گر وصل جانان بايدت

از سر جان درگذر گر وصل جانان بايدت شاعر : خواجوي کرماني بر در دل خيمه زن گر عالم جان بايدت از سر جان درگذر گر وصل جانان بايدت دردي دردي بنوش ار زانک درمان بايدت داروي درد محبت ترک درمان کردنست وانگه از ديوانگي ملک سليمان بايدت داده‌ئي خاتم بدست ديو و شادروان بباد خضر راهي برگزين گر آب حيوان بايدت راه تاريکي نشايد قطع کردن بي‌دليل وز براي نزهت دل باغ رضوان بايدت از سر يکدانه گندم در نمي‌آري گذشت دست دربان بوس اگر تشريف سلطان بايدت راه...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از سر جان درگذر گر وصل جانان بايدت
از سر جان درگذر گر وصل جانان بايدت
از سر جان درگذر گر وصل جانان بايدت

شاعر : خواجوي کرماني

بر در دل خيمه زن گر عالم جان بايدتاز سر جان درگذر گر وصل جانان بايدت
دردي دردي بنوش ار زانک درمان بايدتداروي درد محبت ترک درمان کردنست
وانگه از ديوانگي ملک سليمان بايدتداده‌ئي خاتم بدست ديو و شادروان بباد
خضر راهي برگزين گر آب حيوان بايدتراه تاريکي نشايد قطع کردن بي‌دليل
وز براي نزهت دل باغ رضوان بايدتاز سر يکدانه گندم در نمي‌آري گذشت
دست دربان بوس اگر تشريف سلطان بايدتراه دريا گير اگر للي عمانت هواست
حکمت يونان طلب گر حکم يونان بايدتحکم يونان يابد آنکش حکمت يونان بود
ترک مستوري بده گر عيش مستان بايدتدل بناکامي بنه گر کام جانت آرزوست
وز سر سر در گذر گر زانک سامان بايدتبي سر و سامان درآ خواجو اگر داري سري


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط