کارم از دست دل فرو بستست

کارم از دست دل فرو بستست شاعر : خواجوي کرماني عقلم از جام عشق سرمستست کارم از دست دل فرو بستست دل شوريده حال من خستست زلف او در تکسرست وليک بجز از حاجبش که پيوستست با دلم کس نمي کند پيوند دل در آن زلف دلگسل بستست هر کجا در زمانه دلبنديست همچو مرغ از چمن برون جستست يا رب اين حوري از کدام بهشت فتنه بنگر که با که بنشستست با منش هر که ديد مي‌گويد که چه شوريده‌ي زبر دستست عجب از سنبل تو مي‌دارم مردم ديده دست ازو شستست دل ريشم چو...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کارم از دست دل فرو بستست
کارم از دست دل فرو بستست
کارم از دست دل فرو بستست

شاعر : خواجوي کرماني

عقلم از جام عشق سرمستستکارم از دست دل فرو بستست
دل شوريده حال من خستستزلف او در تکسرست وليک
بجز از حاجبش که پيوستستبا دلم کس نمي کند پيوند
دل در آن زلف دلگسل بستستهر کجا در زمانه دلبنديست
همچو مرغ از چمن برون جستستيا رب اين حوري از کدام بهشت
فتنه بنگر که با که بنشستستبا منش هر که ديد مي‌گويد
که چه شوريده‌ي زبر دستستعجب از سنبل تو مي‌دارم
مردم ديده دست ازو شستستدل ريشم چو در غمت خون شد
بدرستي که عهد نشکستستگرچه بگسسته‌ئي دل از خواجو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط