بشکست دل تنگ من خسته کزين دست

بشکست دل تنگ من خسته کزين دست شاعر : خواجوي کرماني مشاطه سر زلف پريشان تو بشکست بشکست دل تنگ من خسته کزين دست خود را چو کمر گر چه به زر بر تو توان بست دارم ز ميان تو تمناي کناري عمر ار چه به افسوس برون مي‌رود از دست عمري و بافسوس ز دستت نتوان داد بر گوشه‌ي چشم آمد و برجاي تو بنشست از ديده بيفتاده سرشکم که بشوخي کارد همه سر سوي بنا گوش تو پيوست تا حاجب ابروت چه در گوش تو گويد از دام سر زلف تو آسان نتوان جست اي دانه مشکين تو دام دل عشاق...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بشکست دل تنگ من خسته کزين دست
بشکست دل تنگ من خسته کزين دست
بشکست دل تنگ من خسته کزين دست

شاعر : خواجوي کرماني

مشاطه سر زلف پريشان تو بشکستبشکست دل تنگ من خسته کزين دست
خود را چو کمر گر چه به زر بر تو توان بستدارم ز ميان تو تمناي کناري
عمر ار چه به افسوس برون مي‌رود از دستعمري و بافسوس ز دستت نتوان داد
بر گوشه‌ي چشم آمد و برجاي تو بنشستاز ديده بيفتاده سرشکم که بشوخي
کارد همه سر سوي بنا گوش تو پيوستتا حاجب ابروت چه در گوش تو گويد
از دام سر زلف تو آسان نتوان جستاي دانه مشکين تو دام دل عشاق
کانرا خبرست از تو کش از خود خبري هستمعذورم اگر نيستم از وصل تو آگاه
پرهيز کجا چشم توان داشتن از مستگويند که خواجو برو از عشق بپرهيز


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط