سپيده دم که جهان بوي نوبهار گرفت

سپيده دم که جهان بوي نوبهار گرفت شاعر : خواجوي کرماني صبا نسيم سر زلف آن نگار گرفت سپيده دم که جهان بوي نوبهار گرفت چو بلبل سحري نالهاي زار گرفت بگاه بام دلم در نواي زير آمد بسا که چهره‌ام از خون دل نگار گرفت چو آن نگار جفا پيشه دست من نگرفت چه اوفتاد که او هم ز ما کنار گرفت سرشک بود که او روي ما نگه مي‌داشت که بهر مهر نشايد ميان مار گرفت مگير زلف سياهش ببوي دانه خال قرار در خم آن زلف بيقرار گرفت دلم چو بي رخ زيباي او کنار نداشت که...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سپيده دم که جهان بوي نوبهار گرفت
سپيده دم که جهان بوي نوبهار گرفت
سپيده دم که جهان بوي نوبهار گرفت

شاعر : خواجوي کرماني

صبا نسيم سر زلف آن نگار گرفتسپيده دم که جهان بوي نوبهار گرفت
چو بلبل سحري نالهاي زار گرفتبگاه بام دلم در نواي زير آمد
بسا که چهره‌ام از خون دل نگار گرفتچو آن نگار جفا پيشه دست من نگرفت
چه اوفتاد که او هم ز ما کنار گرفتسرشک بود که او روي ما نگه مي‌داشت
که بهر مهر نشايد ميان مار گرفتمگير زلف سياهش ببوي دانه خال
قرار در خم آن زلف بيقرار گرفتدلم چو بي رخ زيباي او کنار نداشت
که چشم شوخ تو هم خوي روزگار گرفتز روزگار نه بس بود جور و غصه مرا
کمند زلف تو خورشيد را شکار گرفتشکنج موي تو آورد ماه را در دام
ز جام باده‌ي سحرش مگر خمار گرفتبخواب نرگس مست تو ناتوان ديدم
بجز تو کس نتواند درو قرار گرفتدرون خاطر خواجو حريم حضرت تست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط