گهي که شرح فراقت کنم بديده سواد

گهي که شرح فراقت کنم بديده سواد شاعر : خواجوي کرماني شود سياهي چشمم روان بجاي مداد گهي که شرح فراقت کنم بديده سواد که گشته‌ام بهواي تو در وطن معتاد کجا قرار توانم گرفت در غربت گر از طريق ارادت رود رسد بمراد هر آنکسي که کند عزم کعبه‌ي مقصود ز خاک من شنوي بوي بوستان وداد در آن زمان که وجودم شود عظام رميم مکن نظر بجگر خستگان بعين عناد مريز خون من خسته دل بتيغ جفا بهر چه حکم کني حاکمي و من منقاد بهر چه امر کني آمري و من مامور که بغض و...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گهي که شرح فراقت کنم بديده سواد
گهي که شرح فراقت کنم بديده سواد
گهي که شرح فراقت کنم بديده سواد

شاعر : خواجوي کرماني

شود سياهي چشمم روان بجاي مدادگهي که شرح فراقت کنم بديده سواد
که گشته‌ام بهواي تو در وطن معتادکجا قرار توانم گرفت در غربت
گر از طريق ارادت رود رسد بمرادهر آنکسي که کند عزم کعبه‌ي مقصود
ز خاک من شنوي بوي بوستان وداددر آن زمان که وجودم شود عظام رميم
مکن نظر بجگر خستگان بعين عنادمريز خون من خسته دل بتيغ جفا
بهر چه حکم کني حاکمي و من منقادبهر چه امر کني آمري و من مامور
که بغض و حب توعين ضلالتست و رشادکسي که سرکشد از طاعتت مسلمان نيست
بخون لعل کند بر بياض ديده سوادبسا که وصف عقيق تو مردم چشمم
مرا که پير خرابات مي‌کند ارشادمخوان براه رشاد اي فقيه و وعظ مگوي
تو و صيام و قيام و صلاح و زهد و سدادمن و شراب و کباب و نواي نغمه‌ي چنگ
ز خاک او نتوان يافتن برون ز رمادچو سوز سينه برد با خود از جهان خواجو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط