در تابم از دو هندوي آتش پرستشان

در تابم از دو هندوي آتش پرستشان شاعر : خواجوي کرماني کز دست رفت دنيي و دينم ز دستشان در تابم از دو هندوي آتش پرستشان زانرو که آفتاب بود زير دستشان ز مشک سوده سلسله بر مه نهاده‌اند مرغول مشگ رنگ دلاويز پستشان برطرف آفتاب چه در خور فتاده است زين بيش نيست حد لطافت که هستشان از حد گذشته‌اند بخوبي و لطف از آنک شد پاي بند حلقه‌ي زلف چو سستشان مسکين دلم که بلبل بستان شوق بود آن هندوان کافرآتش پرستشان نعلم نگر که باز برآتش نهاده‌اند در داده‌اند...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در تابم از دو هندوي آتش پرستشان
در تابم از دو هندوي آتش پرستشان
در تابم از دو هندوي آتش پرستشان

شاعر : خواجوي کرماني

کز دست رفت دنيي و دينم ز دستشاندر تابم از دو هندوي آتش پرستشان
زانرو که آفتاب بود زير دستشانز مشک سوده سلسله بر مه نهاده‌اند
مرغول مشگ رنگ دلاويز پستشانبرطرف آفتاب چه در خور فتاده است
زين بيش نيست حد لطافت که هستشاناز حد گذشته‌اند بخوبي و لطف از آنک
شد پاي بند حلقه‌ي زلف چو سستشانمسکين دلم که بلبل بستان شوق بود
آن هندوان کافرآتش پرستشاننعلم نگر که باز برآتش نهاده‌اند
در داده‌اند جرعه‌ي جام الستشانصاحبدلان که بي خبرند از شراب شوق
خواجو از آن دو نرگس مخمور مستشانياران ز جام باده‌ي نوشين فتاده مست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط