ز تو با بتو راز گويم بزبان بيزباني

ز تو با بتو راز گويم بزبان بيزباني شاعر : خواجوي کرماني بتو از تو راه جويم بنشان بي‌نشاني ز تو با بتو راز گويم بزبان بيزباني رخ همچو آفتابت ز نقاب آسماني چه شوي ز ديده پنهان که چو روز مي‌نمايد تو چه آيتي شريفي که منزه از بياني تو چه معني لطيفي که مجرد از دليلي ز تو کي کنار گيرم که تو در ميان جاني ز تو ديده چون بدوزم که توئي چراغ ديده همه قطره و تو بحري همه گوهر و تو کاني همه پرتو و تو شمعي همه عنصر و تو روحي چو تو سورتي نخواندم همه سر بسر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ز تو با بتو راز گويم بزبان بيزباني
ز تو با بتو راز گويم بزبان بيزباني
ز تو با بتو راز گويم بزبان بيزباني

شاعر : خواجوي کرماني

بتو از تو راه جويم بنشان بي‌نشانيز تو با بتو راز گويم بزبان بيزباني
رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانيچه شوي ز ديده پنهان که چو روز مي‌نمايد
تو چه آيتي شريفي که منزه از بيانيتو چه معني لطيفي که مجرد از دليلي
ز تو کي کنار گيرم که تو در ميان جانيز تو ديده چون بدوزم که توئي چراغ ديده
همه قطره و تو بحري همه گوهر و تو کانيهمه پرتو و تو شمعي همه عنصر و تو روحي
چو تو سورتي نخواندم همه سر بسر معانيچو تو صورتي نديدم همه مو به مو لطايف
که نگه کنند شاهان سوي بندگان جانيبجنايتم چه بيني بعنايتم نظر کن
بسماع ارغنوني و شراب ارغوانيبجز آه و اشک ميگون نکشد دل ضعيفم
نه طريق دوستانست و نه شرط مهربانيدل دردمند خواجو به خدنگ غمزه خستن


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط