صبح ميخندد و من گريه کنان از غم دوست شاعر : سعدي اي دم صبح چه داري خبر از مقدم دوست صبح ميخندد و من گريه کنان از غم دوست تا تبسم چه کني بيخبر از مبسم دوست بر خودم گريه هميآيد و بر خنده تو که کسي جز تو ندانم که بود محرم دوست اي نسيم سحر از من به دلارام بگوي دشمن اين نيک پسندد که تو گيري کم دوست گو کم يار براي دل اغيار مگير به که ضايع نگذاري طرف معظم دوست تو که با جانب خصمت به ارادت نظرست که ندارد دل دشمن خبر از عالم دوست من نه آنم...