آن نه رويست که من وصف جمالش دانم

آن نه رويست که من وصف جمالش دانم شاعر : سعدي اين حديث از دگري پرس که من حيرانم آن نه رويست که من وصف جمالش دانم همه خوانند نه اين نقش که من مي‌خوانم همه بينند نه اين صنع که من مي‌بينم عجب اينست که من واصل و سرگردانم آن عجب نيست که سرگشته بود طالب دوست گر اجازت دهي اي سرو روان بنشانم سرو در باغ نشانند و تو را بر سر و چشم دير سالست که من بلبل اين بستانم عشق من بر گل رخسار تو امروزي نيست گر بفرمايي رفتن به سر پيکانم به سرت کز سر پيمان محبت...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آن نه رويست که من وصف جمالش دانم
آن نه رويست که من وصف جمالش دانم
آن نه رويست که من وصف جمالش دانم

شاعر : سعدي

اين حديث از دگري پرس که من حيرانمآن نه رويست که من وصف جمالش دانم
همه خوانند نه اين نقش که من مي‌خوانمهمه بينند نه اين صنع که من مي‌بينم
عجب اينست که من واصل و سرگردانمآن عجب نيست که سرگشته بود طالب دوست
گر اجازت دهي اي سرو روان بنشانمسرو در باغ نشانند و تو را بر سر و چشم
دير سالست که من بلبل اين بستانمعشق من بر گل رخسار تو امروزي نيست
گر بفرمايي رفتن به سر پيکانمبه سرت کز سر پيمان محبت نروم
که به کاري به از اين بازنيايد جانمباش تا جان برود در طلب جانانم
صبرم از دوست مفرماي که من نتوانمهر نصيحت که کني بشنوم اي يار عزيز
من خود از مردم بي طبع عجب مي‌مانمعجب از طبع هوسناک منت مي‌آيد
من به خود هيچ نيم هر چه تو گويي آنمگفته بودي که بود در همه عالم سعدي
ور به تازانه قهرم بزني شيطانمگر به تشريف قبولم بنوازي ملکم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط