همه چشميم تا برون آيي

همه چشميم تا برون آيي شاعر : سعدي همه گوشيم تا چه فرمايي همه چشميم تا برون آيي متصور شود شکيبايي تو نه آن صورتي که بي رويت تا تو دستم به خون نيالايي من ز دست تو خويشتن بکشم اين گروهي محب سودايي گفته بودي قيامتم بينند خود قيامت بود که بنمايي وين چنين روي دلستان که تو راست تو درخت بلندبالايي ما تماشاکنان کوته دست گر براني و گر ببخشايي سر ما و آستان خدمت تو گر به انصاف با ميان آيي جان به شکرانه دادن از من خواه نکند پنجه توانايي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
همه چشميم تا برون آيي
همه چشميم تا برون آيي
همه چشميم تا برون آيي

شاعر : سعدي

همه گوشيم تا چه فرماييهمه چشميم تا برون آيي
متصور شود شکيباييتو نه آن صورتي که بي رويت
تا تو دستم به خون نيالاييمن ز دست تو خويشتن بکشم
اين گروهي محب سوداييگفته بودي قيامتم بينند
خود قيامت بود که بنماييوين چنين روي دلستان که تو راست
تو درخت بلندبالاييما تماشاکنان کوته دست
گر براني و گر ببخشاييسر ما و آستان خدمت تو
گر به انصاف با ميان آييجان به شکرانه دادن از من خواه
نکند پنجه تواناييعقل بايد که با صلابت عشق
شب هجران و روز تنهاييتو چه داني که بر تو نگذشته‌ست
گر چو سعدي شبي بپيماييروشنت گردد اين حديث چو روز


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.