گر برود به هر قدم در ره ديدنت سري شاعر : سعدي من نه حريف رفتنم از در تو به هر دري گر برود به هر قدم در ره ديدنت سري چشم نميکنم به خود تا چه رسد به ديگري تا نکند وفاي تو در دل من تغيري بت نکند به نيکوي چون تو بديع پيکري خود نبود و گر بود تا به قيامت آزري هم نشنيدهام که زاد از پدري و مادري سرو روان نديدهام جز تو به هيچ کشوري روي بپوشد آفتاب از نظرش به معجري گر به کنار آسمان چون تو برآيد اختري يا به خضاب و سرمهاي يا به عبير و عنبري حاجت...