اين چه رفتارست کاراميدن از من ميبري شاعر : سعدي هوشم از دل ميربايي عقلم از تن ميبري اين چه رفتارست کاراميدن از من ميبري باغبان را گو بيا گر گل به دامن ميبري باغ و لالستان چه باشد آستيني برفشان مينمايي روي و ديگر باز روزن ميبري روز و شب ميباشد آن ساعت که همچون آفتاب زينهار آن خوشه پنهان کن که خرمن ميبري مويت از پس تا کمرگه خوشهاي بر خرمنست دزد شب گردد تو فارغ روز روشن ميبري دل به عياري ببردي ناگهان از دست من تا مگر من نيز برگردم...