اي که پاي رفتنت کندست و راه وصل تند شاعر : سعدي بازگشتن هم نشايد تا قدم داري بپوي اي که پاي رفتنت کندست و راه وصل تند کب چشمست اين که پيشت ميرود يا آب جوي گر ببيني گريه زارم نداني فرق کرد گوي مسکين را چه تاوانست چوگان را به گوي گوي را گفتند کاي بيچاره سرگردان مباش من دل از مهرش نميشويم تو دست از من بشوي اي که گفتي دل بشوي از مهر يار مهربان شاهدبازي فراخ و زاهدان تنگ خوي سعديا عاشق نشايد بودن اندر خانقاه گر سر صحرات باشد سروبالايي بجوي...