نگويم ز جنگ بد انديش ترس شاعر : سعدي در آوازهي صلح از او بيش ترس نگويم ز جنگ بد انديش ترس چو شب شد سپه بر سر خفته راند بسا کس به روز آيت صلح خواند که بستر بود خوابگاه زنان زره پوش خسبند مرد اوژنان برهنه نخسبد چو در خانه زن به خيمه درون مرد شمشير زن که دشمن نهان آورد تاختن ببايد نهان جنگ را ساختن يزک سد رويين لشکر گه است حذر کار مردان کار آگه است