يکي شاهدي در سمرقند داشت

يکي شاهدي در سمرقند داشت شاعر : سعدي که گفتي بجاي سمر قند داشت يکي شاهدي در سمرقند داشت ز شوخيش بنياد تقوي خراب جمالي گرو برده از آفتاب که پنداري از رحمتست آيتي تعالي الله از حسن تا غايتي دل دوستان کرده جان بر خيش همي رفتي و ديده‌ها در پيش نگه کرد باري بتندي و گفت نظر کردي اين دوست در وي نهفت نداني که من مرغ دامت نيم؟ که اي خيره سر چند پويي پيم چو دشمن ببرم سرت بي دريغ گرت بار ديگر ببينم به تيغ از اين سهل تر مطلبي پيش گير ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يکي شاهدي در سمرقند داشت
يکي شاهدي در سمرقند داشت
يکي شاهدي در سمرقند داشت

شاعر : سعدي

که گفتي بجاي سمر قند داشتيکي شاهدي در سمرقند داشت
ز شوخيش بنياد تقوي خرابجمالي گرو برده از آفتاب
که پنداري از رحمتست آيتيتعالي الله از حسن تا غايتي
دل دوستان کرده جان بر خيشهمي رفتي و ديده‌ها در پيش
نگه کرد باري بتندي و گفتنظر کردي اين دوست در وي نهفت
نداني که من مرغ دامت نيم؟که اي خيره سر چند پويي پيم
چو دشمن ببرم سرت بي دريغگرت بار ديگر ببينم به تيغ
از اين سهل تر مطلبي پيش گيرکسي گفتش اکنون سر خويش گير
مبادا که جان در سر دل کنينپندارم اين کام حاصل کني
بدرد از درون ناله‌اي برکشيدچو مفتون صادق ملامت شنيد
بغلطاندم لاشه در خون و خاککه بگذار تا زخم تيغ هلاک
که اين کشته دست و شمشير اوستمگر پيش دشمن بگويند و دوست
به بيداد گو آبرويم بريزنمي‌بينم از خاک کويش گريز
تو را توبه زين گفت اولي ترستمرا توبه فرمايي اي خودپرست
وگر قصد خون است نيکو کندببخشاي بر من که هرچ او کند
سحر زنده گردم به بوي خوششبسوزاندم هر شبي آتشش
قيامت زنم خيمه پهلوي دوستاگر ميرم امروز در کوي دوست
که زنده‌ست سعدي که عشقش بکشتمده تا تواني در اين جنگ پشت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.