سگي پاي صحرا نشيني گزيد

سگي پاي صحرا نشيني گزيد شاعر : سعدي به خشمي که زهرش ز دندان چکيد سگي پاي صحرا نشيني گزيد به خيل اندرش دختري بود خرد شب از درد بيچاره خوابش نبرد که آخر تو را نيز دندان نبود؟ پدر را جفا کرد و تندي نمود بخنديد کاي مامک دلفروز پس از گريه مرد پراگنده روز دريغ آمدم کام و دندان خويش مرا گر چه هم سلطنت بود و بيش که دندان به پاي سگ اندر برم محال است اگر تيغ بر سر خورم وليکن نيايد ز مردم سگي توان کرد با ناکسان بدرگي ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سگي پاي صحرا نشيني گزيد
سگي پاي صحرا نشيني گزيد
سگي پاي صحرا نشيني گزيد

شاعر : سعدي

به خشمي که زهرش ز دندان چکيدسگي پاي صحرا نشيني گزيد
به خيل اندرش دختري بود خردشب از درد بيچاره خوابش نبرد
که آخر تو را نيز دندان نبود؟پدر را جفا کرد و تندي نمود
بخنديد کاي مامک دلفروزپس از گريه مرد پراگنده روز
دريغ آمدم کام و دندان خويشمرا گر چه هم سلطنت بود و بيش
که دندان به پاي سگ اندر برممحال است اگر تيغ بر سر خورم
وليکن نيايد ز مردم سگيتوان کرد با ناکسان بدرگي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط