آن روي بين که حسن بپوشيد ماه را شاعر : سعدي وآن دام زلف و دانهي خال سياه را آن روي بين که حسن بپوشيد ماه را بر فرق آفتاب نديدم کلاه را من سرو را قبا نشنيدم دگر که بست؟ فاسق هزار عذر بگويد گناه را گر صورتي چنين به قيامت برآورند اين يوسفيست بر زنخ آورده چاه را يوسف شنيدهاي که به چاهي اسير ماند سلطان نگه کند به تکبر سپاه را با دوستان خويش نگه ميکند چنانک حيفست اگر به ديده نروبند راه را در هر قدم که مينهد آن سرو راستين چند احتمال کوه...