آن کژدم زلف تو که زد بر دل من نيش آن کژدم زلف تو که زد بر دل من نيششاعر : سنايي غزنوي از ضربت آن زخم دل نازک من ريشآن کژدم زلف تو که زد بر دل من نيشنام تو بود اول و پاي تو بود پيشآنجا که بود انجمن لشگر خوبانبر هر دو همي چون شمرد مکر و فن خويشبنگر که همي با من و با تو چکند چرخهم در گذرد خوبي و زيبايي تو بيشهر شب که کند عشق شکيبايي من کماز هجر تو قارونم و از وصل تو درويشاي روي تو قارون شده از حسن و ملاحتآن کس که به اول نبود عافيت انديشخود چون بود آخر به غم هجر گرفتار