جرعه‌اي مي نخورده از دستش

جرعه‌اي مي نخورده از دستش شاعر : سيف فرغاني بيخودم کرد نرگس مستش جرعه‌اي مي نخورده از دستش توبه گر سنگ بود بشکستش هر که از جام عشق او مي‌خورد مرغ از دام و ماهي از شستش به کسي مبتلا شدم که نرست به همه کس همي رسد دستش به همه جاي مي‌رود حکمش نيست در حق بنده گر هستش از عنايت مپرس کن معني نرسد دست همت پستش هر که عاشق نشد، به دامن دوست بر گريبان خويشتن بستش سيف از مشک بوي دوست شنيد
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جرعه‌اي مي نخورده از دستش
جرعه‌اي مي نخورده از دستش
جرعه‌اي مي نخورده از دستش

شاعر : سيف فرغاني

بيخودم کرد نرگس مستشجرعه‌اي مي نخورده از دستش
توبه گر سنگ بود بشکستشهر که از جام عشق او مي‌خورد
مرغ از دام و ماهي از شستشبه کسي مبتلا شدم که نرست
به همه کس همي رسد دستشبه همه جاي مي‌رود حکمش
نيست در حق بنده گر هستشاز عنايت مپرس کن معني
نرسد دست همت پستشهر که عاشق نشد، به دامن دوست
بر گريبان خويشتن بستشسيف از مشک بوي دوست شنيد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط