اي بدل کرده آشنايي را

اي بدل کرده آشنايي را شاعر : سيف فرغاني برگزيده ز ما جدايي را اي بدل کرده آشنايي را که ببرند آشنايي را خوي تيز از براي آن نبود که تصور کند رهايي را در فراقت چو مرغ محبوسم بي تو مر ديده‌ي سنايي را مژه در خون چو دست قصاب است همچو پروانه روشنايي را شمع رخساره‌ي تو مي‌طلبم ذره‌اي اين دل هوايي را آفتابي و بي تو نوري نيست برگ گل دفع بي‌نوايي را عندليبم بجان همي جويم ترک کردم سخن سرايي را بي‌جمالت چو سيف فرغاني چاره وصل است بي‌شمايي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي بدل کرده آشنايي را
اي بدل کرده آشنايي را
اي بدل کرده آشنايي را

شاعر : سيف فرغاني

برگزيده ز ما جدايي رااي بدل کرده آشنايي را
که ببرند آشنايي راخوي تيز از براي آن نبود
که تصور کند رهايي رادر فراقت چو مرغ محبوسم
بي تو مر ديده‌ي سنايي رامژه در خون چو دست قصاب است
همچو پروانه روشنايي راشمع رخساره‌ي تو مي‌طلبم
ذره‌اي اين دل هوايي راآفتابي و بي تو نوري نيست
برگ گل دفع بي‌نوايي راعندليبم بجان همي جويم
ترک کردم سخن سرايي رابي‌جمالت چو سيف فرغاني
چاره وصل است بي‌شمايي راچاره‌ي کارها بجستم و ديد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط