دلم بربود دوش آن نرگس مست شاعر : سيف فرغاني اگر دستم نگيري رفتم از دست دلم بربود دوش آن نرگس مست دلم با چشمت، اين ديوانه آن مست چه نيکو هر دو با هم اوفتادند نميدانم ميانت نيست يا هست نميدانم دهانت هست يا نيست تويي آن بيمياني کو کمر بست تويي آن بيدهاني کو سخن گفت گرفتار تو شد وز خويشتن رست بجانم بندهي آزادهاي کو دلي کز وي بريد و در تو پيوست دگر با سيف فرغاني نيايد به سلطانيش بنشاندند و ننشست گدايي کز سر کوي تو برخاست ...