اگر دل است به جان ميخرد هواي تو را
اگر دل است به جان ميخرد هواي تو را
شاعر : سيف فرغاني
و گر تن است به دل ميکشد جفاي تو را
اگر دل است به جان ميخرد هواي تو را
که آب ديده کشد آتش هواي تو را
به ياد روي تو تا زندهام همي گريم
نه مردم ار بگذارم در سراي تو را
کليد هشت بهشت ار به من دهد رضوان
به ترک هر دو به دست آورم رضاي تو را
اگر به جان و جهانم دهد رضاي تو دست
به پاي صدق به سر ميبرم وفاي تو را
بگير دست من افتاده را که در ره عشق
خراج هر دو جهان نيمهي بهاي تو را
چه خواهي از من درويش چون ادا نکند
درون بدان نشود ملتفت گداي تو را
برون سلطنت عشق هر چه پيش آيد
که کس به غير تو شايسته نيست جاي تو را
سزد اگر ندهد مهر ديگري در دل
چگونه شکر کنم نعمت بلاي تو را
مرا بلاي تو از محنت جهان برهاند
براي خويش نکردم خلاف راي تو را
اگر چه راي تو در عشق کشتن من بود
به آب چشم بشستيم خاک پاي تو را
به دست مردم ديده چو سيف فرغاني