اي عشق تو کيمياي اسرار

اي عشق تو کيمياي اسرار شاعر : عطار سيمرغ هواي تو جگرخوار اي عشق تو کيمياي اسرار اندوه تو ابر تند خون‌بار سوداي تو بحر آتشين موج خورشيد سپهر ذره کردار در پرتو آفتاب رويت غارتگر صد هزار دين‌دار يک موي ز زلف کافر تو صد خرقه بدل شود به زنار چون زلف به ناز برفشاني چه کفر و چه دين چه تخت و چه دار آنجا که سخن رود ز زلفت برخاست قيامتي به يکبار تا بنشستي به دلربايي اکنون من و پشت دست و ديوار آن شد که ز وصل تو زدم لاف از سر گيرم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي عشق تو کيمياي اسرار
اي عشق تو کيمياي اسرار
اي عشق تو کيمياي اسرار

شاعر : عطار

سيمرغ هواي تو جگرخواراي عشق تو کيمياي اسرار
اندوه تو ابر تند خون‌بارسوداي تو بحر آتشين موج
خورشيد سپهر ذره کرداردر پرتو آفتاب رويت
غارتگر صد هزار دين‌داريک موي ز زلف کافر تو
صد خرقه بدل شود به زنارچون زلف به ناز برفشاني
چه کفر و چه دين چه تخت و چه دارآنجا که سخن رود ز زلفت
برخاست قيامتي به يکبارتا بنشستي به دلربايي
اکنون من و پشت دست و ديوارآن شد که ز وصل تو زدم لاف
از سر گيرم زهي سر و کاردر عشق تو کار خويش هر روز
چون باد ز دست رفت عطاردستي بر نه که دور از تو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط