گم شدم در خود نميدانم کجا پيدا شدم شاعر : عطار شبنمي بودم ز دريا غرقه در دريا شدم گم شدم در خود نميدانم کجا پيدا شدم راست کان خورشيد پيدا گشت ناپيدا شدم سايهاي بودم از اول بر زمين افتاده خوار گوئيا يکدم برآمد کامدم من يا شدم زآمدن بس بي نشانم وز شدن بس بي خبر در فروغ شمع روي دوست ناپروا شدم ميمپرس از من سخن زيرا که چون پروانهاي لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم در ره عشقش چو دانش بايد و بي دانشي اين عجايب بين که چون بينا و نابينا...