نظري به کار من کن که ز دست رفت کارم

نظري به کار من کن که ز دست رفت کارم شاعر : عطار به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم نظري به کار من کن که ز دست رفت کارم همه عمر من برفت و بنرفت هيچ کارم منم و هزار حسرت که در آرزوي رويت واگر نه رستخيزي ز همه جهان برآرم اگر به دستگيري بپذيري اينت منت اگر از شراب وصلت ببري ز سر خمارم چه کمي درآيد آخر به شرابخانه‌ي تو که درين چنين مقامي غم توست غمگسارم چو نيم سزاي شادي ز خودم مدار بي غم چو نفس زنم بسوزم چو بخندم اشکبارم ز غم تو همچو شمعم...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظري به کار من کن که ز دست رفت کارم
نظري به کار من کن که ز دست رفت کارم
نظري به کار من کن که ز دست رفت کارم

شاعر : عطار

به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارمنظري به کار من کن که ز دست رفت کارم
همه عمر من برفت و بنرفت هيچ کارممنم و هزار حسرت که در آرزوي رويت
واگر نه رستخيزي ز همه جهان برآرماگر به دستگيري بپذيري اينت منت
اگر از شراب وصلت ببري ز سر خمارمچه کمي درآيد آخر به شرابخانه‌ي تو
که درين چنين مقامي غم توست غمگسارمچو نيم سزاي شادي ز خودم مدار بي غم
چو نفس زنم بسوزم چو بخندم اشکبارمز غم تو همچو شمعم که چو شمع در غم تو
غم تو به خون ديده همه بر رخم نگارمچو زکار شد زبانم بروم به پيش خلقي
که تويي که آفتابي و منم که ذره‌وارمز توام من آنچه هستم که تو گرنه‌اي نيم من
منم آنکه از دو عالم به کمال اختيارماگر از تو جان عطار اثر کمال يابد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.