دامن دل از تو در خون مي‌کشم

دامن دل از تو در خون مي‌کشم شاعر : عطار ننگري اي دوست تا چون مي‌کشم دامن دل از تو در خون مي‌کشم سوي چشم خونفشان خون مي‌کشم از رگ جان هر شبي در هجر تو بار غم از کوه افزون مي‌کشم گرچه چون کاهي شدم از دست هجر محنت و رنج دگرگون مي‌کشم دور از روي تو هر دم بي تو من درد و غم اين است کاکنون مي‌کشم آن همه خود هيچ بود و درگذشت کين بلا از دور گردون مي‌کشم من که عطارم يقين مي‌باشدم
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دامن دل از تو در خون مي‌کشم
دامن دل از تو در خون مي‌کشم
دامن دل از تو در خون مي‌کشم

شاعر : عطار

ننگري اي دوست تا چون مي‌کشمدامن دل از تو در خون مي‌کشم
سوي چشم خونفشان خون مي‌کشماز رگ جان هر شبي در هجر تو
بار غم از کوه افزون مي‌کشمگرچه چون کاهي شدم از دست هجر
محنت و رنج دگرگون مي‌کشمدور از روي تو هر دم بي تو من
درد و غم اين است کاکنون مي‌کشمآن همه خود هيچ بود و درگذشت
کين بلا از دور گردون مي‌کشممن که عطارم يقين مي‌باشدم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.