چون ز معشوق محو گشت فريد شاعر : عطار تا کيش مرغ عشق باره کنم چون ز معشوق محو گشت فريد تا به تو از همه کناره کنم چاره نيست از توام چه چاره کنم به يکي در همه نظاره کنم چکنم تا همه يکي بينم همچو خورشيد آشکاره کنم آنچه زو هيچ ذره پنهان نيست پرده بر ذره ذره پاره کنم ذرهآي چون هزار عالم هست بر براق فلک سواره کنم تا که هر ذره را چو خورشيدي پيش روي تو پيشکاره کنم صد هزاران هزار عالم را تحفهي چون تو ماه پاره کنم پس به يک يک نفس هزار...