نظام طبقات اجتماعى در آيين هندو (1)
نويسنده:منصور نصيرى
اشاره
از سوى ديگر نظام كاست با نجات اخروى انسان كاملا مرتبط است. نجات در آئين هندو حاصل تكاملى است كه در طى زندگى و مرگ حاصل مى شود. رفتار نيك انسان و رعايت حدود و ضوابط طبقه اى كه به آن تعلق دارد، راه را براى اين كه در زندگى هاى آينده، در طبقه بهترى متولد شود، باز مى كند و اگر همين رفتار در زندگى بعدى نيز رعايت شود، سرانجام نجات نهايى را در پى دارد. البته عكس آن نيز صادق است و رعايت نكردن وظايف نه تنها سقوط از طبقه بلكه حتى تولد به صورت حيوانات را در پى دارد.
البته رويكردهاى مختلفى در زمينه حقيقت كاست وجود دارد. عده اى به همان نگرش سنتى به كاست مى نگرند و معتقدند، بايد طبقات به همان شكل كه امرى طبيعى است و ناموس خلقت آن را تعيين مى كند، رعايت شود; ولى عده اى ديگر با ظالمانه تلقى كردن اين نظام در پى تفسيرهاى بهترين از آنند ، به گونه اى كه هم حقوق اجتماعى بهترى را براى طبقات در پى داشته باشد و هم تأثير اعمال سابق را بر طبقه اجتماعى كنونى كم رنگ تر كند.
درآمد
البته نظام كاست عمدتاً تمايزى اجتماعى است، اما بعد دينى هم دارد. در واقع، حقوق و وظايف دينى هندوها تا حد زيادى بر اساس كاستِ آنها و به تعبير ديگر جايگاهشان در نظام طبقاتى متفاوت مى شود; مثلا آيين هاى ودايى و دعاهايى كه بر سه طبقه نخست واجب است، براى شودره ها ممنوع است Hindu Castes and (Jogendra,, p. 7)Sects. نظام كاست از همان آغاز نهاد اساسى دين هندوئيسم به شمار مى رود. دومونت (L. Dumont) مى نويسد: «غالباً گفته مى شود كه عضويت در دين هندوئيسم ذاتاً با رعايت قوانين كاستى و احترام به برهمن تعريف مى شود.» پارسونز T.Parsonsمى نويسد: «هندوئيسم به عنوان يك دين ، بعدى از اين نظام اجتماعى است و جدا از آن هيچ گونه شأن مستقلى ندارد.» رنو[1] مى نويسد: «از برخى جهات هندوئيسم غيرقابل تفكيك از نظرپردازى فلسفى و از برخى جهات ديگر غيرقابل تفكيك از حيات اجتماعى است» , p. 316.) A Survey of Hinduism(Klaus K. Klostermaier,. با توجه به اهميت اين مسئله، در مقاله حاضر برخى از ابعاد اين بحث به گونه اى اجمالى بررسى شده است.
1. مفهوم شناسى
واژه ديگرى كه در اين باره كاربرد گسترده دارد ، «كاست» است كه نخستين بار با نام كاستا (Casta) و توسط مهاجمان پرتغالىِ قرن پانزدهم ميلادى براى اشاره به تقسيم بندى طبقات اجتماعى هند به كار گرفته شد. واژه پرتغالى castaمعمولا به معناى chaste(پاكدامن، ساده، بى پيرايه، خالص) يا pure (خالص و بى غش) است. در واقع ، اين واژه در دوران استعمار به عنوان معادلى مشهور براى ورنه (varna) (كه در فرهنگ بومى هندوها براى اشاره به طبقات اجتماعى كاربرد داشت) به كار رفت; هرچند كه معناى اصلى ورنه (رنگ) ، تناسب چندانى با واژه كاست ندارد (آيين هندو، ص57) و در واقع، واژه كاست، به گونه اى ناقص به عنوان معادل و ترجمان آن به كار گرفته شد، تا به گروه هاى اجتماعى هندو اشاره كند ولى به هر حال كاربست آن براى اشاره به طبقات اجتماعى در ميان اروپاييان رايج شد و بدين ترتيب، اين واژه، دال بر شبكه پيچيده اى از گروه هاى اجتماعى وابسته به هم و در عين حال جدا از يكديگر است كه به طور سلسله مراتبى سامان يافته اند. اين نظام، نهاد اجتماعى متمايز هند است. در هند صدها و شايد هزاران كاست متمايز وجود دارد و هر يك از آنها داراى تقسيمات فرعى و جايگاه خاص خود در سلسله مراتب هند هستند , p. 182)The HarperCollins Dictionary(.
يكى ديگر از واژه هايى كه در اين رابطه به كار مى رود ، «جاتى» (Jati) است. البته تلفظ اين كلمه و حتى خود اين كلمه از منطقه اى تا منطقه ديگر و از زبانى تا زبانى ديگر متفاوت است. اروپاييان جاتى را نيز به caste ترجمه مى كنند (Eliade, Vol. 15. p. 188). اما بايد گفت كه هرچند مفاهيم «ورنه» و «جاتى» منعكس كننده ابعاد جداگانه اى از نظام هاى اجتماعى، اقتصادى و ايدئولوژيكى است، اين شيوه معمول كه اين دو واژه را به «طبقه» (caste) ترجمه مى كنند اغلب تفاوت هاى موجود ميان اين دو واژه را مبهم كرده است. در واقع، هرچند دو اصطلاح «جاتى» و «ورنه» هر دو به طبقه اجتماعى اشاره مى كنند، تفاوت آنها در اين است كه جاتى ناظر به تبار و خاندان فرد است، ولى ورنه به پيشه و كاركرد اجتماعى وى ناظر است. به تعبيرى مى توان گفت كه كاست ها همچون قبايل بزرگ و جاتى ها نيز همانند خانواده ها و يا اقوام درون هر قبيله اند (جهان مذهبى، ص198). اين دو ملاك در طبقه بندى اجتماعى هندو به نوعى همپوشى دارند (آيين هندو ، ص45). برخى از دين شناسان (جهان مذهبى، ص198) [3] نيز جاتى را زيرطبقه يا طبقاتِ فرعى كاست دانسته اند. هر جاتى به نوبه خود از چندين گُتْره (gotra) (يعنى طايفه) تشكيل مى شود (آيين هندو، ص45). نكته ديگر آن كه در حالى كه واژه كاست غالباً حاكى از شرايط اجتماعى موجود در جوامعى غير از جوامع منبعث شده از جنوب آسياست ، واژه ورنه و جاتى منحصر به شبه قاره هند است. ورنه به تقسيمات اجتماعى اى اشاره مى كند كه ويژگى خاص گروه هاى هندوفارسى زبان است (كه به انحاى گوناگون آريايى و ودايى ناميده مى شوند); گروه هايى كه در هزاره دوم پيش از ميلاد از شرق به سمت آسياى جنوبى عزيمت كردند. البته ، درباره اين عصر هيچ گونه سند تاريخى در دست نيست ، اما از سرودهاى مذهبى ، افسانه ها و ساير گزارش هايى كه در اختيار داريم ، به نظر مى رسد كه نظام اجتماعى اين تازهواردها از چهار بخش فرعى تشكيل شده بود كه در نظام هندوئيسم امروزه وجود دارد (Eliade, Vol. 15. p. 188).
از نظر برخى، نظام ورنه در واقع زمينه نظرى و فلسفى نظام كاست است و شايد نظام ورنه فراهم كننده ريشه تاريخى نظام كاست هم باشد. نظام ورنه نوع هندويى چيزى است كه به مثابه ايدئولوژيِ سه بخشى هندو- اروپايى شناخته شده است كه تجلى و نمود اجتماعى اين ايدئولوژى جامعه را به سه «كاركرد» تقسيم مى كند: دين و قانون ، دفاع و زايايى (سازندگى); اما اين ايدئولوژى در هند باستان به دو شيوه جرح و تعديل شده است: نخست آن كه فرمانروايى از كاركرد نخست حذف و به كاركرد دوم تنزل يافته است; يعنى تبديل به حوزه عمل انحصارى كشاتريا (طبقه جنگ آوران) شد و برهمن ها نيز دين و منصب روحانيت را به انحصار خود درآوردند و از همين روست كه برخى از انديشمندان مدعى اند كه در هند ميان شأن و قدرت يعنى مرجعيت معنوى و حاكميت دنيوى شكافى به وجود آمد. اما برخى معتقدند كه با اين حال، كشاترياها حق معنوى قابل توجهى براى خود محفوظ داشتند. دوم آن كه در هند باستان شاكله سه بخشى مزبور به يك چارچوب چهاربخشى توسعه يافت و اين امر به دليل گسترش جامعه ودايى بود كه با اين توسعه سعى كردند تا جامعه هندى در درون خود شامل ساكنان بومى غيرآريايى آسياى جنوبى هم بشود. و بالاخره كاركرد سوم ميان دو گروه وايشياها و شودره ها تقسيم شد. با گسترش نظام مزبور در گذر زمان ، طبقه پنجم بزرگى با نام «غير قابل لمس ها» (نجس ها) به بخش زيرين سلسله مراتب اجتماعى افزوده شد The (, p. 182-3)HarperCollins Dictionary.
2. خاستگاه پيدايش نظام كاست
در اواسط هزاره دوم ق. م. مردمانى پس از عبور از دامنه كوه ها و سلسله جبال هندوكش به داخل كشور هند سرازير شدند و آن جا را به تسخير خود درآوردند. آنها مردمى بلند قامت و سفيد چهره و از نژاد ريشه «هندو اروپايى» بودند و خود را «آريايى» مى خواندند. آريايى هايى كه به هند وارد شدند ، نخست در سواحل شعب شمالى رود سند فرود آمدند و سپس به مناطق مختلف پراكنده شدند. گروه پيشاهنگ مهاجران آريايى هند از يك سو با ساكنان بومى تيره پوست يعنى دراويديان در حال نزاع بودند و از سوى ديگر در برابر امواج جديد مهاجمان آرياى نژاد به نبرد مى پرداختند. از اين رو پيكارها و جنگ هاى فراوانى در ميان آنها رخ داد كه در حماسه ها و رزمنامه هاى باستانى قوم هند و نامه رامايان و مهابراتا ثبت و جاودان مانده است. در همين روزها بود كه سواحل شعب هفتگانه سرچشمه هاى رود سند به سيطره و تسلط اين قوم درآمد و اندك اندك طبقات جديدى در ميان جامعه آنها به ظهور رسيد و بدين ترتيب بذر اوليه اصنافِ متمايز (كاست ها) كاشته شد و هر صنفى داراى كار مستقل خود گشت. در اواخر قرن هفتم ق. م. آريايى ها سراسر دره گنگ را تحت سلطه خود درآوردند و تشكيلات و سازمان هاى اجتماعى چندى در آن جا پايه ريزى كردند. در سازمان هاى اجتماعى، قوم فاتح يعنى آريايى ها در مرتبه بالا قرار گرفتند و در زير طبقه آنها ، طبقه پايين تر، يعنى قوم مغلوب ، كه گندم گون و تيره رنگ بودند قرار داشتند و زير سلطه آريايى ها بودند. در آن وقت، هنوز صنف ها و طبقات اجتماعى مختلف از يكديگر كاملا جدا نشده بودند ، ولى اندك اندك در اثر تحولات روزگار چهار صنف متمايز يا چهار گروه اجتماعى جداگانه تشكيل شدند (ناس، تاريخ جامع اديان، ص132).
مسئله تاريخى فوق روشن مى سازد كه رنگ چهره و نژاد افراد ، در تعيين طبقه آنها تأثيرگذار بوده است و آريايى ها معمولا سفيدرنگ بوده و با غلبه بر بوميان، طبقه بالا را به خود اختصاص دادند. از همين جاست كه برخى از انديشمندان با توجه به رابطه اى كه ميان كاست و رنگ چهره وجود داشته ، معتقد شدند كه خاستگاه كاست، نژاد افراد است. در اين باره شعرى نيز در مهابهارته وجود دارد. بهيرگو (Bhirgu) در بيان طبيعت كاست ها به بردواجه (Bharadvaja) مى گويد: برهمنان سفيد، كشاتريه ها، سرخ، وايشيه ها زرد و شودره ها سياهند» (مهابهارته ، شانتى پروه ، 5/188). اما برخى ديگر در اين امر ترديد كرده، گفته اند: «به نظر نمى رسد كه هيچگاه حتى در همان نخستين روزها هم نژادها يك دست بوده باشند و از همين رو، بردواجه به بهيرگو چنين پاسخ داد كه «اگر رنگ هاى گوناگون نشان دهنده كاست هاى مختلفند، پس تمام كاست ها باهم آميخته اند» (6/188). نكته جالب آن كه بردواجه از اين تقسيم بندى احساس ناراحتى كرده، مى پرسد: «گويا ما همه دستخوش هوس، خشم، ترس، اندوه، تأسف، گرسنگى و كرداريم. پس چگونه از كاست هاى مختلفيم؟» (7/188) (سن، هندوئيسم، ص36ـ37).
مى توان گفت كه ساختار كاست علاوه بر عامل نژادى، عامل اقتصادى نيز داشته است. اين عامل نشان دهنده وجود نظام تقسيم كار و طبقه بندى كارى است. در واقع ، شناخت كاست ها از روى رنگ حتى در كهن ترين نوشته هاى ادبى هم نادر است و همان طور كه بردواجه متذكر شده ، در هر كاستى مى توان از چهره هاى آميخته مشاهده كرد. اما تقسيمات پيشه اى و شغلى كه كاست ها به آن وابسته بودند ، درباره نقش كاست در كار جامعه نظر بهترى به دست مى دهد (همان، ص37). البته از اين نكته نبايد غافل شد كه در چند دهه اخير، نظام كاست اهميت اقتصادى خود را از دست داده و در عوض اهميت سياسى يافته است. گروه هاى طبقاتى پشت سر يك نامزد سياسى متحد مى شوند و وى تبديل به سخنگو و نماينده آنها مى شود. در اين باره دو نكته قابل توجه است: نخست، انعطاف پذيرى فراوان ساختار نظام كاست و دوم آن كه هرچند معناى كاست در هند تغيير يافته، اهميت آن همچنان باقى است (Ibid. 317).
نكته مهم ديگر اين است كه به احتمال زياد پيش از هجوم آريايى ها نوعى تقسيمات كاست وجود داشته و آريايى ها آن را بيشتر كردند (همان، ص36).
به هر روى، ريشه تاريخى نظام كاست را همه يا بيشتر مورخان و محققان ذكر كرده اند; اما علاوه بر ريشه تاريخى، آثار دينى است. در يكى از سرودهاى رگودا (ماندالاى دهم ـ سرود 90) در ضمن داستان معروفى به بيان چگونگى پيدايش نظام كاست پرداخته شده، به آن مبناى دينى بخشيده شده است. وداها قديمى ترين متون آرياها در هند است كه قدمت آنها به هزاره دوم و اول پيش از ميلاد برمى گردد. در اين متون، طبقات اجتماعى به عنوان بخشى از فرايند خلقت ارائه شده كه در كنار ساير بخش هاى جهان ريشه در آغاز زمان دارد. داستان مزبور ريشه هر چيز را به شخص بسيار بزرگى به نام پوروشه (Purusa) مى رساند. خدايان اين شخص را قربانى كردند و پيكر او به بخش هاى متعددى تقسيم شد تا اين كه اجزاى او تبديل به زمين، خورشيد، ماه، حيوانات و ... شد. انسان ها نيز از اجزاى بدن او خلق شدند:
هنگامى كه آنها پوروشه را به قسمت هاى بسيار زيادى بخش بخش كردند ، آيا او را مرتب كردند؟ دهان او چه بود؟ بازوانش چه؟ ران ها و پاهايش چه؟ برهمن دهان او بود; دو بازوى او كشاتريا را ساختند; دو ران او وايشيا را و از پاهاى ان شودره ها ساخته شدند. : Rg A Breif Introduction to Hinduism (Herman,, p. 52) .98; Philosophy and Ways of LiberationVeda VII. 5-1,
در اين بند، كاركردهاى اجتماعى با بخش هاى كالبدشكافى بدن «انسان كيهانى» (Cosmic Man) ربط داده شده است: برهمن ها به دهان آفريدگار مرتبط شده اند (و از اين رو زندگانى آنها را از طريق قدرت سخنگويى، از طريق خواندن متون مقدس و مانتراها (Mantras) يا سخنان مقدس مى سازند); كشاترياها از بازوان قدرتمند آفريدگار نشئت يافته اند كه خود به طور كافى نشان دهنده كاركرد آنهاست. ويشياها از ران ها به وجود آمده اند تا آنها را به وظيفه خاص خودشان به عنوان توليدكنندگان مرتبط سازد و شودره ها به پاها مرتبط شده اند كه پايين ترين و آلوده ترين بخش ساختمان جهانى است، ولى در عين حال مبنا و اساس استراحت و تكيه گاه بدن فيزيكى و اجتماعى است.
همچنان كه پيداست و برخى از محققان (جلالى نائينى، هند در يك نگاه) نيز متذكر شده اند، اين داستان آميخته با تخيلات شاعرانه است، اما در دوره هاى بعدى قانونگذاران هندو و گويندگان حماسى و نويسندگان ادبيات مذهبى آن را مبناى تقسيم جامعه قرار دادند و تصور كردند كه ايجاد طبقات چهارگانه يك امر خدايى است و براى رسيدن به سرمنزل نجات بايد آن را قبول كرد و اين نظم كهن همچنان تا هنگام تنظيم و تصويب قانون كنونى جمهورى هند باقى بود اما سرانجام رهبران متفكر و بيداردل انقلاب هند آن را در قانون اساسى ملغى كردند. بنابر اين ، به دليل تأييد واقعه تاريخى مهاجرت آريايى ها به سرزمين كنونى هند، به نظر مى رسد اساس نظام اجتماعى (كاست) رويداد تاريخى است كه در طى آن آريايى هاى غالب خود را برترين طبقه جامعه تلقى كردند و ساير افراد را در رده هاى پايين تر قرار دادند. شكى نيست كه در اين رده بندى هم عامل نژادى دخيل بود و هم عامل اقتصادى، ولى دادن ريشه دينى به آن مسئله اى اسطوره اى و تخيلى است كه نمى توان آن را پذيرفت.
3. چهار كاست و وظايف آنها
1. برهمن ها، كه پيشوايان دين و طبقه تحصيل كرده روحانيان ، فيلسوفان و عالمان و رهبران دينى اند;
2. كشاترياها، (فرمانروايان و جنگاوران) شامل سياستمداران، تيمساران (ژنرال ها) ، افسران و مراجع قدرت شهرى;
3. وايشيه ها (كاسب ها، بازرگانان و پيشهوران و كشاورزان) كه نان آوران (تأمين كنندگان) هم ناميده مى شوند;
4. شودره ها كه كارگران و خادمان جامعه اند.
شودره ها حق شركت در هيچ يك از مراسم و آداب دينى ودايى را ندارند و حتى مجاز به شنيدن متون مقدس ودايى هم نيستند. آنها آداب دينى غيرودايى خاص خود را انجام مى دهند و سرپرستى مراسم و آيين هاى آنها را نه راهبان برهمنى، بلكه روحانيانِ شودره اى بر عهده دارند (بوش، جهان مذهبى، ص199ـ200).
پايين تر از اين چهار طبقه، گروه مطرودها (طردشدگان) قرار دارند ، كه افرادى غيرقابل لمس تلقى شده و خارج از نظام كاست طبقه بندى مى شوند. آنها فقط حق انجام كارهايى را دارند كه به قدرى پست و كثيف باشند كه هيچ هندوى متعلق به يك كاست حاضر يا مايل به انجام آنها نيست. پرسشى كه در اين جا مطرح است، اين است كه افراد غير هندو در نظام طبقاتى چه جايگاهى دارند؟ پاسخ اين است كه افراد غير هندو نيز افرادى «خارج از طبقات» يا «خارج و محروم» از نظام كاست تلقى مى شوند و البته اين محروميت هم نتيجه تقصير خود آنها دانسته مى شود; زيرا بر اساس قانون كرمه (كه بحث آن خواهد آمد) اگر اين افراد در وجودها و زندگى هاى پيشين خود زندگى خوبى داشتند ، حتماً در اين زندگى فعلى خود به عنوان افرادى معتقد به مسلك هندويى متولد مى شدند (همان، ص200). علاوه بر كاست هاى اصلى، ممكن است به دلايل متعددى، ...p. 10)Hindu Castes and( در درون كاست تقسيمات فرعى ديگرى صورت گيرد. اعضاى سه طبقه نخست، دويجه (dvija) و دوبار تولديافته (twice-born) نيز خوانده مى شوند : Buddhism.The Rider Encyclopedia of Eastern Philosophy and Religion (Taoism. Zen. Hinduism, p. 400).
هر يك از اعضا، وظايف و كارهايى به عهده دارند كه به «ورنه شرامه درمه» (varnashramadharma) موسوم است كه به طور تحت اللفظى به معناى «وظايف مطابق با كاست و مراحل زندگى» است (Ibid, p. 31). برهمن ها، به عنوان پاسبانان و متصديان كلام مقدس بايد به تعليم و نصيحت افراد جامعه بپردازند. همچنين اين طبقه بر كارها و وظايف و رسوم افراد طبقه ديگر نظارت مى كنند (تاريخ اديان جهان، ص214). كشاترياها به عنوان مدافعان و جنگجويان، پادشاهان و رؤساى جامعه را تشكيل مى دهند و وايشياها، پشتيبان اقتصاد جامعه اند. وظيفه شودره ها كه توده عظيمى از جامعه هندويى را تشكيل مى دهند، خدمت به سه طبقه بالاتر است (توكاريف، الاديان فى تاريخ شعوب العالم، ص300ـ301، p. 322A survey of).
بدين ترتيب، هر كس در كاست خود داراى وظيفه و درمه خاص خود است. همچنين هر كس در هر طبقه از مرحله آبستنى تا زمان مرگ، مشمول مراسم و عبادات خاصى است (رضايى، تاريخ اديان جهان، ج2، ص214) و اين علاوه بر درمه اى است كه شامل اصول و موازينى است براى زيست درست و هماهنگ با كل جهان. درمه مربوط به كاست فقط به مقررات مربوط به ازدواج يا ارتباط افراد با يكديگر نمى پردازد ، بلكه مثلا مى تواند تعيين كند كه چه كسى چه شغلى انتخاب كند; آيا مى تواند گوشت يا الكل مصرف كند يا نه؟ احياناً چيزى در يك كاست جايز و در كاست ديگر ممنوع است. بدين قرار ، درمه در اين سطح بر اساس «عرف» و به پشتوانه مجازات هاى اجتماعى و قدرت معنوى، گونه اى قانون اخلاقى نسبى به وجود مى آورد، ولى بايد دانست كه اين مقدار ، به هيچ روى ، تمام درمه نيست (ويتمن، آيين هندو، ص59).
نكته مهم در اين باره ، چگونگى سير مراحل تكاملى زندگى هندوست (جهان مذهبى، ص201ـ204، , p. 74. Hinduism for Our Times, p. 320-321. &A Survey of Hinduism). اين چهار مرحله [4] پياپى زندگى هندو مرتبط است با چهار هدف زندگى (purusartha)كه عبارتند از: درمه (قانون اخلاقى و پرهيزگارى و به انجام رساندن تكليف خاصى كه بر اساس نظام طبقاتى كاست و مراحل زندگى بر عهده فرد گذاشته شده است)، ارتهه (artha) (اشيا و امور مادى و توفيق اقتصادى) ، كامه (كسب لذت) و مكشه (نجات). نخستين مرحله، مرحله تحصيل يا كسب دانش است. اين مرحله با جشنى آغاز مى شود كه در طى آن «نخ مقدس» سه لايه به پسربچه هندو داده مى شود و سپس به او آيه مقدس را تعليم داده، آنگاه او را به خانه معلم (گورو) مى فرستند تا به تحصيل نزد وى بپردازد. اين مرحله براى بچه هاى برهمنان زودتر از همه آغاز مى شود و بيش از همه نيز طول مى كشد. علاوه بر آن، پسرهاى طبقه برهمن معمولا در خانواده خود متون مقدس را يادگرفته، مهارت هاى لازم براى انجام وظيفه آيينى خود را به دست مى آورند و آمادگى خود را براى زندگى آتى خود به دست مى آورند. به هر حال، محصل هندو بايد به شيوه هاى عملى گوناگونى به معلم خود خدمت كند. نكته مهم اين است كه دخترها اين مراسم ورود به مرحله تحصيل و كسب علم را ندارند و اساساً به طور رسمى آموزش نمى بينند. به طور طبيعى، مرحله دانش آموزى با ازدواج دانش آموز پايان مى پذيرد و در نتيجه آن وى به مرحله دوم، خانه مندى، وارد مى شود. اين مرحله، مرحله تشكيل خانواده و مختص به كسب لذايذ زندگى و انجام وظايفى است كه در ارتباط با خانواده اوست; نظير كسب ثروت مادى. در كتب مقدس هندوها براى هريك از زن و شوهر وظايف خاصى تعيين و فهرست شده است. در اين مرحله به اطاعت زن از شوهر تأكيد مى شود و به مرد نيز دستور داده شده كه از همسر خود محافظت كند و امكانات لازم را براى او فراهم كند و وى را راضى و خوشحال نگه دارد. در كتب هندويى جايى براى طلاق گذاشته نشده است. مرد مى تواند همسر دومى برگزيند يا در صورت فوت همسرش زن دومى اختيار كند، اما زن هرگز مجاز به ازدواج مجدد نيست. كتب مقدس هندويى اين مرحله را مهم ترين مراحل تلقى كرده اند; چرا كه يك مرد، به عنوان سرپرست خانواده مسئول حمايت از افراد تحت سرپرستى خود در همه مراحل ديگر است. هنگامى كه فرزندان او بالغ شدند، و به تعبير كتب قانون هندو، هنگامى كه چهره مرد چروكيده شد و موهايش خاكسترى شد و هنگامى كه چهره نوه خود را ديد، او بايد از اشتغال با پسرانش دست برداشته و مسئوليت خانواده را به پسرش وانهد و همراه با همسرش، عزلت گزيند و به امور و اهداف معنوى روى آورد. واژه اى كه براى اين مرحله استفاده مى شود عبارت است از vanaprasthya (زندگى در بيشه يا جنگل). متون كهن بيان مى كنند كه يك زوج مسن چگونه بيرون از ده رفته، خود را صرف مكشه (نجات) مى كند. اين مرحله به مرحله اى منجر مى شود كه با قطع علاقه شديد همراه است (samnyasa); يعنى زندگى رياضت كش يا مرتاض بى خانمان، كه مالك هيچ چيز نيست و جز آزادى از بدن هيچ تمنايى ندارد. اين مرحله در مقابل سه مرحله ديگر ، كه از جهان بينى ودايى سرچشمه گرفته و همه آنها دنيا و ارزش هاى دنيوى را تصديق و در نتيجه مشاركت كامل در امور دنيوى را نيز تجويز مى كنند، عرضه مى شود. البته همه هندوان اين مراحل را طى نمى كنند.
ادامه دارد ...