راز دشمني ريشه دار

خداوند متعال حضرت آدم را آفريد و سپس جهت معرفي يک معيار جامع براي نشان دادن برتري بين مخلوقات، اسماء (اسم اعظم و رمز معرفت اشيا) را به وي آموخت و چون ملائکه قدرت انتخاب ندارند اين اسما را به ملائکه نياموخت. در نتيجه آدم عالم (به اسما) و ملائکه جاهل به اسما شدند. خداوند متعال سپس براي اينکه اوّلاً ثابت کند ملاک
سه‌شنبه، 16 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
راز دشمني ريشه دار

راز دشمني ريشه دار
راز دشمني ريشه دار


 

نويسنده:سيد حسين موسوي زنجاني




 

ميلاد مرحله نخستينِ اسلام
 

خداوند متعال حضرت آدم را آفريد و سپس جهت معرفي يک معيار جامع براي نشان دادن برتري بين مخلوقات، اسماء (اسم اعظم و رمز معرفت اشيا) را به وي آموخت و چون ملائکه قدرت انتخاب ندارند اين اسما را به ملائکه نياموخت. در نتيجه آدم عالم (به اسما) و ملائکه جاهل به اسما شدند. خداوند متعال سپس براي اينکه اوّلاً ثابت کند ملاک برتري وتقرب به الله بين موجودات عالم، دانش و تسليم در مقابل امر او است، دستور فرمود ملائکه به آدم سجده كنند. ملائکه در مقابل امر خدا تسليم شدند و به خاطر اين سجده جلو افتادند و نخستين مسلمان شدند. طبعاًً شيطان نيز که از جن بود و به دليل علاقه به ملائکه و عبادت زياد در جرگة ملائکه قرار گرفته بود، مشمول امر خدا بود و مي‌بايد مثل ملائکه در برابرعلم آدم سجده مي‌کرد، ولي به خاطر حسادت، تکبر، نژاد پرستي، برتري جويي و قوم گرايي از امر خدا سر باز زد و از سجده کردن به آدم امتناع كرد. بدين ترتيب نخستين «کافر» شد. و عملاً جامعه از سه طايفة: انسان، ملک و شيطان ترکيب يافت. انسان صاحب علم آسماني، ملائکه فاقد آن علم ولي تسليم و مسلمان و شيطان کافر به آن بودند.
خداوند متعال پس از امتناع شيطان از سجده به آدم او را از پيشگاه خود راند و رجيم و رانده شد. ملائکه مسلمان شدند وآدم خليفة خدا شد. تنها عامل خليفه شدن آدم فقط علم خاصّ آسماني بود که همان علم به اسما است. خداوند متعال آدم را به اين نکته واقف ساخت که در وجود تو اين علم به اسما باعث خواهد شد همواره شيطان تو را رها نکند و تا روز قيامت بايد صاحبان اين علم اسما (انبياي عظام) خود را از خطر شيطان مصون نگهدارند. آدم از طرف خداوند متعال بر اين نکته واقف شد که هرگاه در او حالت گرايش به تکبر، نژاد پرستي، برتري جويي، قوم گرايي بروز کند بايد بداند اين حالات از القائات شيطان است و بايد اجازه ندهد اين حالت‌ها به درون وي نفوذ کند.
به هر حال آدم و حوّا به دستور خداوند در بهشت مجاز شدند از تمام ميوه‌هاي بهشتي استفاده کنند مگر از ميوة يک درخت مخصوص1 و اگر از ميوة درخت ممنوعه بخورند مجبورند از بهشت خارج شوند. چون شيطان مي‌خواست آدم را از بهشت خارج کند لذا وارد محضر آدم شد و مدّعي شد که آدم متوجه نيست که آن درختي که خيال مي‌کند ممنوعه است واقعاً همان درخت ممنوعه نيست بلکه حقيقت اين است كه تناول از آن درخت براي آدم مجاز است و آدم با خوردن از ميوة آن در بهشت ابدي خواهد بود.
شيطان براي اثبات ادعاي خود قسم خورد و آدم نيز به خاطر اينکه باور نمي کرد کسي به دروغ قسم بخورد حرف شيطان را باور کرد و از ميوة درخت ممنوعه خورد و از بهشت و سرزمين مادري خود اخراج و آواره گرديد. به همين علت خداوند متعال طيّ دستوري صريح خطاب به تمام فرزندان آدم هشدار داد: اي فرزندان آدم اين برخورد شيطان با آدم، شرح حال و وضع عموم جوامع شما انسان‌ها در تمام حلقه هاي آيندة تاريخ است.2

مرحلة دوم اسلام
 

زماني گذشت و آدم در زمين ماند و زندگي کرد و پير شد. اين علم به اسما که خداوند به آدم تعليم داده و موجب حسادت شيطان شده بود، ممكن بود با مرگ آدم از بين برود. از اين‌رو خداوند متعال طيّ دستوري خطاب به آدم فرمود: «اين علم به اسما امانتي آسماني است و بايد توسط انبيا و اوصياي انبيا دست به دست به رسول خدا و پس از او توسط اوصياي آخرين رسول به دست آخرين وصي، مهدي موعود منتقل شود. اين علم وقتي به ابراهيم خليل(ع) مي‌‌رسد، ابتدا تحويل اسماعيل خواهد شد و پس از او به پسر کوچک ابراهيم يعني حضرت اسحاق مي‌رسد و سپس به 48 پيامبر بني اسرائيل؛ 48 پيامبري که از نسل يعقوب پسر اسحاق به وجود مي‌آيند و پس از انقراض نبوت از بني اسرائيل به بني اسماعيل يعني حضرت رسول اکرم(ص) و دوازده امام معصوم(ع) مي‌رسد. بنابراين تو وظيفه داري جهت آزمايش و کشف خلوص باطني دو پسر خود، هابيل و قابيل آنها را تشويق به نذر كني و نذر هر کدام قبول شد او وصيّ تو خواهد بود. نذر چه بود، بماند ولي نذر هابيل قبول و به عنوان وصيّ آدم انتخاب شد و آدم علم اسما را که موجب حسادت شيطان بود تحويل وي داد.
وجود اين علم و قبولي قرباني هابيل موجب حسادت قابيل گرديد و اقدام به قتل هابيل کرد.3 و هابيل نخستين شهيد راه علم خاصّ رسالت، خلافت و وصايت شد.

مرحلة سوم اسلام
 

قرآن کريم در آية 54 سورة نساء مي‌فرمايد: «يهود بدين دليل نسبت به رسول خدا حسادت مي‌کند که ما آن علم مخصوص را به آل ابراهيم (رسول خدا و اهل بيت) داده‌ايم»؛ يعني چون اين علم را پس از انقراض نبوت اولاد اسحاق و يعقوب (پدر يهوديان بني اسرائيل) از آنها گرفته، به اولاد اسماعيل ـ رسول خدا(ص) و اهل بيت (ع) ـ داده ايم يهود حسادت مي‌کند و با اسلام رسول خاتم دشمني ابدي دارد. خداوند در سورة مائده پس از نقل ماجراي قتل هابيل توسط قابيل مي‌فرمايد: «به همين سبب قتل از نوع بني اسرائيلي را به منزلة قتل تمام بشر تلقي کرده ايم کما اينكه احياي بني اسرائيلي را احياي تمام بشر مي‌دانيم». چون قتل از نوع يهودي جهت قطع ارتباط انسان مسلمان با وحي و علم مخصوص نازل شده بر انبياي عظام است، قرآن کريم با اين تفسير از قتل بني‌اسرائيلي و حسادت بني اسرائيلي فرمود: «خطرناک‌ترين و با عداوت‌ترين دشمن مسلمانان يهوديان‌اند.»4 و با اين پيام به ما توجه داد خطر جدي براي مسلمانان از جانب يهود است.
در يک کلام خداوند متعال با نقل قضية هابيل و قابيل ثابت فرمود اگر يکي از خصوصيات وصيّ رسول شدن قبول مظلوميت و شهادت است، يکي از خصوصيات کفر هم قتل اوصياي انبياي عظام است. وصيّ آدم شهيد شد! وصيّ موسي ـ هارون ـ گرفتار گوساله‌پرستان شد! لقب وصيّ ابراهيم (اسماعيل) براي توجّه دادن بشر به امر مظلوميّت اوصيا «ذبيح» شد! همچنان‌که وصيّ رسول خدا گرفتار حسادت قريش گرديد، ابتدا مظلوم و سپس به شهادت رسيد! و اگر از دوازده وصيّ رسول خدا(ص) تاکنون يازده نفرشان شهيد و دوازدهمين نفرشان غايب است حكمتش همان است که بيان کرديم. و اگر در قرآن مي‌فرمايد: «امانت را بر آسمان و زمين عرضه کرديم و آن را قبول نکردند، ولي به انسان عرضه کرديم پذيرفت» اشاره به «امامت و وصايت» است که قبول آن مساوي با قبول مظلوميت و شهادت است. اين اوصيا يعني هابيل، هارون و اسماعيل بدين دليل در قرآن بارز شده‌اند که بين اوصياي انبياي عظام مظلوم‌ترين‌شان بوده‌اند تا برسد به مظلوميت اوصيايي که يازده نفرشان شهيد و خانه‌نشين و يک نفرشان از جامعة مسلمانان غايب و مخفي است.
آري نخستين وصيّ رسول خدا(ص) آن قدر مظلوم واقع شد كه حتّي در واجب‌ترين مسئوليّت روي زمين که دفن پيامبر است احدي از قدرت طلبان و منتظران ثروت و عاشقان شهرت او را ياري نکردند. و او مجبور شد هم رسول خدا(ص) را به تنهايي کفن و دفن کند و هم متّهم به اين بشود که چون در تقسيم قدرت در سقيفه شرکت نکرد، اصحاب سقيفه او را به عنوان رهبر انتخاب نکردند. صريح حرف ايشان اين بود كه، اگر علی(ع) بدون دفن رسول خدا(ص) در تقسيم قدرت شرکت مي‌کرد برندة اين مسابقه نفس‌گير مي‌شد! او در پاسخ اين مطلب فرمود: «آخر من چگونه جنازة رسول خدا را ترک مي‌کردم و مشغول تقسيم رياست مي‌شدم؟» جناب خليفه با منع علني نوشتن وصيّت، کلام رسول خدا را دفن کرد و علي(ع) جنازة او را، حال کدام يك لياقت وصي شدن را دارند؟ بايد کمي فکر کرد.
برگرديم به اصل بحث؛ گويي مظلوميت و شهادت، مزد اوصيایي پيامبران خدا است. بدين خاطر در مسير رسالت، وصايت و امامت، ذبح شدن آن قدر مهم است که رسول خدا بارها فرمود: «آن پيامبري که فرزند دو ذبيح است من هستم». (منظور از دو ذبيح اسماعيل ذبيح الله و عبدالله پدر بزرگوار خودش است که در تاريخ علت ذبيح ناميدن او آمده است و هر دو بزرگوار با خواست خدا به خاطر حمل ذريّة رسالت و وصايت زنده ماندند).

موعود ساختگي يهود جهت اشغال اراضي مسلمانان
 

چون يهود اين پيام را از انبياي بني اسرائيل گرفته بودند که مهدي موعود و منجي جهاني، فرزند ذبيح الله است، ابتدا يک موعود براي يهود به نام مسيح يهودي ساختند و سپس مدّعي شدند حضرت اسحاق جد اعلاي او ذبيح است و نه اسماعيل برادر اسحاق سپس آمدند به بهانة اينكه «مي خواهيم سرزمين فلسطين را جهت آماده سازي براي ظهور مسيح يهودي مورد بررسي تاريخي قرار دهيم»، اراضي فلسطين را اشغال و مسلمانان را آواره کردند. اکنون مسلمانان فلسطين مانند جدّشان آدم اخراج شده از بهشت، شب و روزشان با گريه مي‌گذرد. در قضية خروج آدم از بهشت شيطان زمينه ساخت. در خروج مسلمانان از فلسطين نيز فرزند شيطان: صهيونيسم [انگلستان].
صهيونيسم درحالي مدعي مالکيت بر اراضي فلسطين است که ميليون‌ها مسلمان هر سال در مناي مکّه مقابل چشم همة جهانيان در روز عيد قربان با ذبح ميليون‌ها گوسفند جشن بقاي ذريّة وصيّ ابراهيم (اسماعيل ذبيح الله) مي‌گيرند تا ثابت کنند مهدي موعود در صلب و ذرّية اسماعيل است و محلّ ظهورش مکّه است. نه از مسيح يهودي خبري هست و نه از مناي بيت المقدس و جشن قرباني يهوديان امري کاملاً جعلي و ساختگي براي اثبات اين امر است که مسيح يهودي زنده است و ظهور خواهد کرد. قوم يهود که با وجود وصيّ زندة موسي يعني هارون، گوساله را خدا خواند، چگونه شايستگي دارد از وصيّ جعلي صهيونيسم به نام مسيح يهودي استقبال کند؟
آري عيد قربان روز عزاي جانشين حضرت موسي، حضرت هارون‌ و روز جشن وصيّ حضرت ابراهيم يعني حضرت اسماعيل است که زمينه ساز جشن ولايت پس از يک هفته از آن است. عيد قربان روز گوساله پرستي يهود و روز نجات وصيّ ابراهيم از امتحان ذبح است. اگر روز عيد غديرخم روز ولايت موعود کعبه است روز عيد قربان روز نجات مولود حجر کعبه است. اسماعيل بدين دليل در حِجر اسماعيل دفن شد تا از داخل کعبه وصيّ رسول خاتم پا به عرصة وجود بگذارد تا اهل بيت الله الحرام به عنوان اهل بيت به جهانيان معرفي گردد، در آية 54 سورة نساء «آل ابراهيم» يعني اهل بيت که وارث رسالت و امامت و ملک آسماني‌اند.
يکي از رموز اساسي دفن اسماعيل ذبيح در داخل حِجر، اين است كه حرکت ابدي بشر حول محور کعبه ممکن نيست مگر اينکه در محور اين حرکت ذبح و شهادت در راه خدا و اسلام و تسليم قرار بگيرد و اين که در پاره اي از روايات آمده است در داخل حجر 70 پيامبر بني اسرائيلي دفن شده است صددرصد ساختگي است و اگر چنين است چرا يک نفر يهودي تاکنون حاضر نشده به زيارت آن 70 پيامبر برود؟! به علاوه عدد تمام انبياي بني اسرائيل بيش از 48 نفر نيست، چگونه 70 نفرشان در حجر دفن شده‌اند؟
به هر حال در طول مدتي که ابراهيم در کنار هاجر و اسماعيل مأمور شده بود همراه با اسماعيل خانة خدا (کعبه) را بسازد و برنامه هاي اسلام را معرفي کند تا نسل اسماعيل يکي پس از ديگري تا عصر ظهور رسول خدا(ص) در دين ابراهيم به عنوان مسلمان زندگي کنند، در طول اين مدّت فرزندان اسحاق از پسرش يعقوب (اسرائيل) هم مأمور بودند در فلسطين با رسالت 48 پيامبر بني اسرائيلي براي بشر الگو و اسوه بسازند.
به عبارت ديگر بود در طول مدت زمان سه هزار سالة بين ابراهيم خليل و رسول خاتم(ص) فرزندان اسماعيل در امن ترين نقطة جهان يعني حجاز هم از دين ابراهيم حراست کنند و هم از دعوت و درگيري با دولت‌ها اجتناب کنند تا نسل اسماعيل منقرض نشود، تا رسول خدا و سيزده معصوم ديگر پا به عرصة وجود بگذارند و فرزندان اسحاق در آن مدت با الگوسازي و دعوت از قوم بني‌اسرائيل از جبهة توحيد حراست کنند.
پس از گذشت 3000 سال از عصر ابراهيم، رسول خدا از کنار کعبه از فرزندان اسماعيل مبعوث گرديد و تمام انبياي بني اسرائيل و پسر عموهاي خود را تأييد نمود ولي فرمود: «اولاً برنامة انبياي بني اسرائيل مخصوص بني اسرائيل است و ثانياً مربوط به گذشته است يعني خطابات انبياي بني اسرائيل هم محدود است و هم موقت، امّا اسلام جهاني توسط ابراهيم پايه گذاري شد و توسط من و دوازده وصي من جهاني خواهد شد». يهود بني اسرائيل به عکس رسول خدا در مقابل رسول خدا موضع گرفتند و علاوه بر انکار رسالت رسول خدا(ص) مدعي شدند:«ما خودمان مردي به نام مسيح يهودي داريم» کسي که در تورات از او نه اسمي هست و نه اثري! يهوديان نفوذي بعدها با جعل حدود 60 روايت به زبان رسول خدا و ائمة اطهار مدعي شدند مسيح يهودي و منجي بني اسرائيل در آخرالزمان نزول مي‌کند و پشت سر امام عصر(ع) نماز مي‌خواند و چون مسئلة نزول مسيح به اين سادگي از طرف مسلمانان پذيرفته نمي شد لذا نماز خواندن ايشان پشت امام عصر(ع) را به آن اضافه کردند تا اين اخبار در کتب اسلامي ثبت شود و شد و ما پس از بررسي سند آن شصت روايت يک روايت صحيح پيدا نکرديم و در کتاب «چرا بازنگري؟» سند تک تک آن اخبار را بررسي و رد کرده‌ايم. يهوديان و مسيحيان مي‌خواستند با جعل اين احاديث جهت اراضي مسلمانان به بهانة ظهور مسيح اشغال كنند.

ميراث نبوت تا رسول خاتم(ص)
 

تمام انبیای بزرگ الهی دوازده وصی یا خلیفه داشته اند. هنگامی که نوبت به دوازدهمی مي‌رسید پیامبر بعدی مبعوث می‌شد. حضرت زکریا(ع) یحیی(ع) و حضرت عیسی(ع) سه پیامبر آخر بنی اسرائیل به یهود بنی اسرائیل‌اند که و سایر پیروان خود اعلام نبوت از بنی اسرائیل در حال قطع و انقراض است، چون خداوند متعال به ما اطلاع داده هنگامی که شخصی به نام معد بن عدنان از فرزندان و نوادگان اسماعیل در مکه متولد بشود جدّ اعلای رسول خاتم پا به عرصه وجود گذاشته است. باید پیروان انبیا، بنی‌اسرائیل و سایر ملل را به این سو سوق دهند که رسول جهانی اسلام پس از 6 قرن متولد خواهد شد و این فاصله حدود 600 سال بین انقراض نبوت از بنی اسرائیل و ظهور آن از بنی اسماعیل فرصتی است تا بشر ـ مخصوصاً بنی اسرائیل ـ خود را با شناخت آن رسول جهانی برای استقبال از وی آماده سازند.8
امّا بنی اسرائیل به جای استقبال از این پیشگویی، زکریا و یحیی(ع) را کشتند و عیسی را به دار زدند كه به خواست حق نجات پیدا کرد. در عوض تعداد زیادی از افراد حقیقت‌طلب و رسالت خواه، پس از غایب شدن عیسی و قتل زکریا و یحیی به راه افتادند و سراسر خاورمیانه را در نوردیدند تا آثاری از رسولِ در شرف بعثت را بيابند. در بین تمام این استقبال كنندگان رسول(ص) سلمان فارسی جایگاهي ویژه دارد. پیش از پرداختن به قضیة سلمان فارسی به این مطلب اشاره کنم كه: آثار نبوت و میراث رسالت عبارت از عصای: موسی، تابوت عهد، پیراهن یوسف، خاتم سلیمان، نعلین شیث و تیر و کمان حضرت اسماعیل و سایر آثار رسالت و نبوت انبیای سابق بود.
چون عیسی (ع) آخرین پیامبر بنی اسرائیلی بود، تمام آثار و میراث نبوت نزد وي بوده و او مانند سایر انبیای بزرگ دارای 12 حواري و نيز 12 نفر وصی بود که یکی پس از دیگری به وصايت مي‌رسیدند.
دوازدهمین وصیّ حضرت عیسی به‌ نام «ربّی باسط» پس از 600 سال از غیبت عیسی (ع) امور مسیحیت را بر عهده داشت. طبق برنامة ابلاغ شدة حضرت عیسی به اين وصي، عصر ربّی باسط مصادف با ظهور رسول جهانی اسلام بود و حضرت عیسی به وي سفارش کرده بود: «این امانات و آثار نبوت را نگهدار تا کسی از طرف ایران به نام روزبه (سلمان فارسی) که به دنبال دست‌یابی به رسول خاتم است به سراغ تو هدایت شود. آن روزها مصادف با رحلت تو خواهد بود. آن امانات را تحویل او بده و او آنها را به رسول خدا خواهد رساند».
تمام سفارشات حضرت عیسی، توسط ربّی باسط انجام شد و سلمان فارسی «منّا اهل البیت» گرديد. به همین خاطر رسول خدا هرشب برای تدریس علوم ویژه‌اي با سلمان فارسی جلسه داشت همان گونه که با علی(ع) جلسات مستمر داشت وعایشه هر دو کلاس را زیر نظر داشت.9 هنگامی که یهود از جایگاه ویژة سلمان فارسی پیش رسول خدا(ص) اطلاع يافت این مطلب را شايع كرد که اصلاً سلمان قرآن را به محمد(ص) یاد داد!
دامنه این افترا آن قدر گسترش پیدا کرد تا اينكه آیه نازل شد:«آن کسی که بنابر ادّعای افتراگویان این قرآن را بر رسول خدا(ص)یاد داده اصلاً عرب نیست (یعنی فارس است) در حالی که این قرآن فصیح عربی است، چگونه کسی که عربی بلد نیست فصیح ترین کتاب عربی تاریخ بشر را به محمد یاد داده است»!9 در دهه های اخیر نیز امثال احسان طبری تئورسین حزب توده در یکی از کتاب‌های خود همین خطّ مأخوذ از یهود را تعقیب کرده و نوشته است: «سلمان فارسی در تألیف قرآن محمد را کمک کرده است» در تفسیر «درّالمنثور» آمده است: به ‌دلیل جایگاه والای سلمان فارسی پیش رسول خدا(ص) جناب خلیفه روی فارس حسّاس بود. در فتح بیت المقدس وقتی جناب خلیفه گفت: «این خدا است که انسان را هدایت یا گمراه مي‌کند» یک جوان فارس گفت: خداکه بندة خود را گمراه نمي‌کند! جناب خلیفه با عصبانیت گفت: «اگر نبود عهدي مي‌کشتمت». از شدت خشونت جناب خلیفه مردم متفرق شدند.10

پي‌نوشت‌ها:
 

1.اين درخت مخصوص آن نيست که در کتب تاريخي و تفسيري با تکيه بر دلالت روايات مختلف الدلاله آمده بلکه مراد چيزي است که در کتاب «قرآن و تفسير راهبردي» اثر حقير آمده است. مراجعه به آن کتاب را به همه علامندان توصيه مي‌کنيم. وگمان مي‌کنيم بدون مراجعه به آن کتاب احاطه بر مطلب پيش‌رو مطمئناً مشکل خواهد بود.
2.سورة اعراف (7)، آية 27.
3.سورة مائده (5)، آية 27.
4.سورة مائده (5)، آية 82.
5.در کتاب «چرا بازنگري» از تاًليفات نگارنده، اين مطلب به تفصيل نقل شده است.
6.چون اسم معدبن عدنان در «تورات» بود، لذا رسول خدا(ص)فرمود اجداد مرا تا عدنان بشماريد تا يهود طبق تورات به اطاعت از پيامبري که از نوادگان عدنان است، محكوم شود.
7.در اين خصوص نگارنده کتابي به نام «سلمان فارسي» تأليف کرده که آماده چاپ است.
8.شرح ابن ابی الحدید ج18، ص36 وجلد 11 ص48.
9.سورة نحل (16)، آية 103.
10.سيوطي، تفسير در المنثور، ج 2، ص150.
 

منبع:www. mouood.org



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط