برهان لطف و غيبت(3)
نويسنده: حسين الهي نژاد
غيبت
در متون ديني ـ اعم از احاديث معصومان و سخنان اصحاب آنها ـ توجه ويژهاي به مقوله غيبت شده. نيز ميان معتقدان به مهدويت، اعتقاد به غيبت، جايگاه بس مهمي دارد. اهميت غيبت از ديد مخالفان و دشمنان نيزمخفي نمانده و با وارد كردن شبهات و سؤالات فراوان در باره غيبت در صدد تضعيف و بيپايه جلوه دادن آن برآمدهاند.
از جمله شبهاتي كه از طرف مخالفان در عرصه مهدويت مطرح شده است، متعارض دانستن دو مقوله غيبت و لطف است كه در اين نوشتار به دنبال پاسخ به شبهه فوق و رفع تعارض ميان آن دو هستيم. براي رفع تعارض ابتدا به شناخت دو طرف قضيه نياز است. در بحث پيش، به بررسي قاعده لطف پرداخته شد و اكنون، در پي شناخت و معرفي مفهوم غيبت و مفاهيم همسو با آن خواهيم بود، تا در ختام نوشتار كه بخش ترابط ميان مقوله غيبت و قاعده لطف است، بهتر به نتيجه مطلوب رهنمون شويم.
از جمله سوالاتي كه در برخي اذهان مطرح است اين است كه چرا رهبر در جامعه حضور آشكار ندارد؟ نيز چه عواملي سبب شده است تا آن حضرت، پنهان زيستي را ترجيح دهد؟ غيبت او چگونه است؟ شايد باپا سخ به اين سوالات و نيز پرداختن به مفهوم غيبت از لحاظ چرائي و چگونگي، بهتر بتوان به شناخت مقوله غيب رسيد و بهتر به ترابط و عدم تعارض ميان برهان لطف و غيبت پي برد؛ از اين رو مباحث فوق را در قالب دو بند مطرح خواهيم كرد.
ميان عوامل ياد شده، برخي نظير خوف از دشمنان و امتحان الهي به نحوي براي مردم لطف بوده و در واقع مردم از آنها منتفع ميشوند و برخي ديگر نظير عدم آمادگي مردم و تأديب آنها به خود مردم باز ميگردد و مردم در نارسايي لطف مقصر هستند و گرنه اصل لطف كه همان تعيين و معرفي امام باشد، از ناحيه خدا صورت گرفته است.
اما توضيح مطالب فوق:
1. خوف از دشمنان
از آن جا كه وجود دوازدهمين و آخرين حجت خدا، امام مهدي عليه السلام تا قيامت ضروري ميباشد، لازم است وجود او از هر آسيب و گزندي حفظ شود، تا بشر در طول تاريخ خويش بدون حجت و امام نماند. براي حفظ جان، راههاي مختلفي وجود دارد كه پنهان زيستي و پرده پوشي يكي از آنها است. امام مهدي عليه السلام نيز به دليل اين كه همه مردم تا قيامت از وجودش بهره مند شوند و زمين بدون حجت الهي نماند، همين راه حفاظتي را برگزيده است. امام باقر عليه السلام در اين باره فرموده است:
«ان للقائم غيبه قبل ان يقوم» قلت: «و لم؟» قال: «يخاف» و اومأ بيده الي بطنه يعني القتل (نعماني، 1363: ص258)؛
«همانا قائم عليه السلام را قبل از اين كه قيام كند، غيبتي است». عرض كردم: «براي چه؟» فرمود: «ميترسد» و در اين حال با دستش به شكم خودش اشاره كرد يعني از كشته شدن.
وقتي مردم هر زماني به امام نياز داشته باشند و امام مهدي نيز آخرين حجت الهي باشد، لازم است آن حضرت از هر آسيبي حفظ شود. نيز وقتي حفظ جان آن بزرگوار ممكن نباشد، مگر با پنهان زيستي و غيبت، لازم است از انظار مردم غايب شود، تا حياتش تضمين شده و همه مردم از وجودش بهره مند شوند؛ پس نفع مردم، متفرع بر حيات امام و حيات امام متفرع بر غيبت است و مردم از وجود امام غايب نفع ميبرند.در نتيجه امام غايب براي مردم لطف محسوب ميشود.
2. امتحان الهي
درزمانهاي مختلف، همه انسانها با شرايع گوناگون مورد آزمايش و امتحان حضرت حق قرار گرفته و ميگيرند، همان گونه كه در برخي از روايات به اين مهم اشاره شده است. امام موسي بن جعفر عليه السلام فرموده است:
اذا فقد الخامس من ولد السابع فالله الله في اديانكم لايزيلكم احد عنها، يا بني لا بد لصاحب هذاالامر من غيبه حتي يرجع عن هذ الامر، من كان يقول به انما هي محنه من الله عزوجل امتحن بها خلقه (صدوق، همان: ص286)؛
هنگامي كه پنجمين فرزند از امام هفتم غايب شد، مواظب دين خود باشيد، مبادا كسي شما را از دين خارج كند.اي پسرم! براي صاحب اين امر، ناچار غيبتي خواهد بود تا اين كه گروهي از مؤمنان از عقيده خود بر ميگردند. خدا به وسيله غيبت بندگانش را امتحان ميكند.
در اين قسمت كه علت غيبت، امتحان الهي دانسته شده است، به نحوي تعارض ميان قاعده لطف و غيبت برداشته ميشود؛ زيرا اگر امام و تعيين او از ناحيه خدا لطف دانسته شود، امتحان الهي نيز لطف الهي به شمار ميآيد؛ پس ميتوان گفت هم امام لطف است و هم غيبت كه امتحان الهي است.
3. عدم آمادگي مردم و تآديب آنها
عواملي كه سبب پنهان زيستي امام زمان عليه السلام به شمار ميرود، عدم آمادگي مردم وعدم پذيرش در برابر آخرين حجت الهي است. خداوند متعال، براي تأديب خلق، حجت خويش را از ميانشان برده و مردم را از فيض دسترسي به او محروم كرده است. مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام نقل ميكند.
و اعلموا ان الارض لاتخلو من حجه الله عزوجل و لكن الله سيعمي خلقه عنها بظلمهم و جورهم و اسرافهم علي انفسهم (نعماني، همان: ص202)؛
و بدانيد كه زمين از حجت خداوند عزوجل خالي نميماند؛ ولي خداوند به زودي ديده مردم را از او (امام زمان) عليه السلام نابينا ميسازد، به دليل ظلم و جورشان و زياده روي آنها در باره خودشان.
در صورتي كه غيبت امام زمان عليه السلام را به دليل عدم آمادگي مردم بدانيم، با لطف بودن امام تعارضي نخواهد داشت، زيرا در اين فرض است كه بحث از هم تفكيك ميشود، يك سوي بحث، لطف بودن امام و تعيين او از طرف خدا در نظر است و طرف ديگر قبول و پذيرش امام از ناحيه مردم منظور است و لطف بودن امام با تعيين او از طرف خدا حاصل ميشود. اما در جهت دوم به سبب عدم آمادگي مردم، به منصه ظهور نميرسد.
به تعبير ديگر لطف بودن امام را ميتوان در دو مقام ثبوت و اثبات مطرح كرد. در مقام ثبوت، اراده و فعل الهي قرار دارد كه امام با اراده و انتخاب حق به مردم معرفي ميشود؛ اما در مقام اثبات، دو موضوع مطرح است: يكي پذيرش مسؤليت از ناحيه امام و دوم پذيرش امام توسط مردم. در اين كه امام، برابر خدا تسليم بوده و مقام امامت را بدون هيچ گونه درنگي ميپذيرد، جاي هيچ شك و ترديدي نيست. فقط ميماند آمادگي و پذيرش مردم كه در صورت تحقق آمادگي و پذيرش مردم، يقينا لطف بودن امام به منصه ظهور ميرسد و در صورت عدم تحقق لطف بودن امام در جامعه، به خاطر محقق نشدن قسم سوم كه همان آمادگي و پذيرش مردم است ميباشد.
در كتاب كشف المراد در در باره امام چنين آمده است: «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا».
خواجه فرمود: «وعدمه منا» يعني تصرف نكردن امام عليه السلام از ناحيه ماست؛ چون لطف از طرف خدا است كه امام را معين فرمايد و بشناساند و لطفي كه برمكلفان واجب است، آن است كه هر يك او را به ديگران بشناساند و ادله امامت او را بگويد وهيچ كس مانع تصرف و تعليم و تبليغ سخنان او نشود. عدم انجام اين مورد كه بر مردم واجب بود، موجب عدم تصرف امام شد (علامه حلي، 1376: ص509).
شيخ طوسي نيز در كتاب غيبت چنين آورده است:
ياد آور شديم آن چه در اين بيان ميداريم، مواردي است كه سيد مرتضي (ره) آن را در كتاب الذخيره و ما در كتاب تلخيص الشافي به بيان آن پرداختهايم كه همان مسأله لطف خدا در حق ما به وسيله تصرف امام در كارها و باز بودن دست آن حضرت در اموري است كه به سه گونه انجام شدني است:
اول. آن چه به خدا ارتباط دارد، ايجاد آفرينش امام است. دوم آن چه به امام ارتباط دارد، مسؤليت رهبري و امامت و به انجام رساندن آن است.
سوم آن چه به ما مردم ارتباط دارد، تصميم به ياري و پشتيباني امام و تسليم بودن برابر فرمان اوست (طوسي، همان: ص 41).
البته جاي خود بايد ثابت شود كه غيبت امام مهدي عليه السلام از كدام يك از اين دو قسم ميباشد. اكنون؛ با صرف نظر از اين كه كدام يك از اين ديدگاهها به ثواب نزديكتر است (ممكن است كه امام مهدي عليه السلام از هردو قسم غيبت استفاده كند) به ارزيابي و تطبيق غيبت با قاعده لطف ميپردازيم.
1. ناپيدايي
از برخي احاديث و روايات چنين استنباط ميشود كه غايب بودن حضرت مهدي عليه السلام به صورت ناپيدايي است. امام صادق عليه السلام فرمود ه است:
تفقد الناس امامهم فيشهد الموسم فيراهم و لايرونه (صدوق، بيتا: ج2، ص16)؛
مردم، امام خود را گم كنند. او در موسم حج حاضر باشد و آنها را ببيند و مردم او را نبينند.
امام رضا عليه السلام نيز فرموده است: «لايري جسمه و لايسمي باسمه» (صافي، 1419؛ ص325)؛ حضرت مهدي ديده نميشود و به اسم و نام برده نميشود.
از روايات فوق و امثال آنها مخفي بودن جسم و كالبد امام مهدي عليه السلام از ديدگان مردم برداشت ميشود كه در واقع، همان ناپيدائي و نامرئي بودن بدن حضرت است.
در اين فرض، ديگر ملاقات و مشاهده حضرت ممكن نيست و تصرف و دخالت حضرت در امور مردم، به صورت تصرف غير مستقيم، قابل توجيه است.
حال سوال ميشود كه اگر غيبت امام مهدي عليه السلام را غيبت ناپيدائي بدانيم، چگونه حضرت در امور مردم دخالت كرده و به نوعي لطف بودن خودش را به اثبات ميرساند؟
در پاسخ بايد گفت لطف بودن گاهي به صورت مستقيم و مباشري صورت ميگيرد؛ مانند دخل وتصرف غالب رهبران در امور اجتماعي مردم و امر و نهي كردن و رتق و فتق امور آنها به صورت رو در رو. گاهي نيز دخل وتصرف و هدايت گري يك رهبر، به صورت غير مستقيم و غير مباشري انجام ميگيرد؛ مانند نظارت و اشرافي كه يك رهبر در هنگام سفر بر امور جامعه دارد. در فرض اخير، نميتوان گفت رهبر و سفر كرده، برابر امور جامعه بيگانه و بيتوجه است؛ بلكه همين كه براي جامعه جانشين و نايب تعيين كرده و به طور غير مستقيم بر امور مردم نظارت دارد، براي جامعه و مردم منفعت دارد؛ پس وقتي با غيبت رهبر، سودمند بودن او براي مردم و جامعه به اثبات برسد، لطف بودن او نيز قابل اثبات است. پس مشاهده و عدم مشاهده دخلي در نفعرساني رهبر به جامعه ندارد؛ لذا امام غايب ناپيدا نيز ميتواند براي مردم لطف باشد.
2. ناشناسي
اگر غيبت را از نظر مفهومي به ناشناسي برگردانيم، اين طور تعبير ميشود كه امام زمان عليه السلام ميان مردم، به صورت فردي ناشناس حضور يافته، مردم او را ميبينند، ولي نميشناسند. در اين باره روايات و احاديث فراواني از معصومان عليه السلام نقل شده است:
از امام صادق عليه السلام نقل شده است:
و اما سنه من يوسف فالستر يجعل الله بينه و بين الخلق حجابا و لا يعرفونه (صدوق، همان: ج2، ص20)؛
اما سنتي كه از يوسف (حضرت مهدي عليه السلام) دارد، مستور بودن است. خداوند بين او و مردم، حجابي قرار ميدهد، به طوري كه او را ميبينند، ولي نميشناسند.
مواردي كه لطف بودن امام زمان عليه السلام در غيبت به معناي ناپيدايي را ثابت ميكرد، در غيبت به معناي ناشناسي نيز وجود دارد. علاوه بر آنها مزيتهاي ديگري نيز در فرض اخير مطرح است؛ از جمله مشاهده همراه با معرفت و ملاقات برخي اوليا با امام زمان عليه السلام است كه در اين مشاهده و ملاقات از هدايتها و پاسخهاي آن حضرت بهره مند شده و ديگران را نيز از اين فيض بهره مند كردهاند.
پس ميتوانيم لطف بودن امام در دوران پنهان زيستي او را چنين گزارش كنيم:
1. اصل وجود رهبر و امام براي مردم لطف است؛ زيرا با حس وجود رهبر و ناظر بودن او، نوعي مصونيت در عمل براي انسان پيدا ميشود.
2. هدايت گري امام زمان عليه السلام و نظارت و اشراف آن حضرت بر كارها و امور اجتماعي مردم در قالب تعيين جانشين ـ اعم از نايبان خاص و عام ـ به نوعي لطف بودن حضرت را ثابت ميكند.
3. با مفتوح بودن باب ملاقات و مشاهده معرفتي، به نوعي همه دوستداران رويت حضرت تلاش ميكنند تا براي ملاقات، به خصال اخلاقي و ايماني مزين شوند و اين خود لطف بودن حضرت را ميرساند. نفس ملاقات و بهره مندي از وجود پرفيض امام زمان عليه السلام نيز لطف ديگري به حساب ميآيد.
با توجه به موارد فوق با وجود غيبت، امام زمان عليه السلام منافع كثيري براي مردم همراه دارد و اين نتيجه، گوياي اين مطلب است كه غيبت با لطف بودن امام عليه السلام تعارض ندارد.
منبع:www.entizar.ir
ادامه دارد
/ع
در متون ديني ـ اعم از احاديث معصومان و سخنان اصحاب آنها ـ توجه ويژهاي به مقوله غيبت شده. نيز ميان معتقدان به مهدويت، اعتقاد به غيبت، جايگاه بس مهمي دارد. اهميت غيبت از ديد مخالفان و دشمنان نيزمخفي نمانده و با وارد كردن شبهات و سؤالات فراوان در باره غيبت در صدد تضعيف و بيپايه جلوه دادن آن برآمدهاند.
از جمله شبهاتي كه از طرف مخالفان در عرصه مهدويت مطرح شده است، متعارض دانستن دو مقوله غيبت و لطف است كه در اين نوشتار به دنبال پاسخ به شبهه فوق و رفع تعارض ميان آن دو هستيم. براي رفع تعارض ابتدا به شناخت دو طرف قضيه نياز است. در بحث پيش، به بررسي قاعده لطف پرداخته شد و اكنون، در پي شناخت و معرفي مفهوم غيبت و مفاهيم همسو با آن خواهيم بود، تا در ختام نوشتار كه بخش ترابط ميان مقوله غيبت و قاعده لطف است، بهتر به نتيجه مطلوب رهنمون شويم.
از جمله سوالاتي كه در برخي اذهان مطرح است اين است كه چرا رهبر در جامعه حضور آشكار ندارد؟ نيز چه عواملي سبب شده است تا آن حضرت، پنهان زيستي را ترجيح دهد؟ غيبت او چگونه است؟ شايد باپا سخ به اين سوالات و نيز پرداختن به مفهوم غيبت از لحاظ چرائي و چگونگي، بهتر بتوان به شناخت مقوله غيب رسيد و بهتر به ترابط و عدم تعارض ميان برهان لطف و غيبت پي برد؛ از اين رو مباحث فوق را در قالب دو بند مطرح خواهيم كرد.
الف. چرايي غيبت
ميان عوامل ياد شده، برخي نظير خوف از دشمنان و امتحان الهي به نحوي براي مردم لطف بوده و در واقع مردم از آنها منتفع ميشوند و برخي ديگر نظير عدم آمادگي مردم و تأديب آنها به خود مردم باز ميگردد و مردم در نارسايي لطف مقصر هستند و گرنه اصل لطف كه همان تعيين و معرفي امام باشد، از ناحيه خدا صورت گرفته است.
اما توضيح مطالب فوق:
1. خوف از دشمنان
از آن جا كه وجود دوازدهمين و آخرين حجت خدا، امام مهدي عليه السلام تا قيامت ضروري ميباشد، لازم است وجود او از هر آسيب و گزندي حفظ شود، تا بشر در طول تاريخ خويش بدون حجت و امام نماند. براي حفظ جان، راههاي مختلفي وجود دارد كه پنهان زيستي و پرده پوشي يكي از آنها است. امام مهدي عليه السلام نيز به دليل اين كه همه مردم تا قيامت از وجودش بهره مند شوند و زمين بدون حجت الهي نماند، همين راه حفاظتي را برگزيده است. امام باقر عليه السلام در اين باره فرموده است:
«ان للقائم غيبه قبل ان يقوم» قلت: «و لم؟» قال: «يخاف» و اومأ بيده الي بطنه يعني القتل (نعماني، 1363: ص258)؛
«همانا قائم عليه السلام را قبل از اين كه قيام كند، غيبتي است». عرض كردم: «براي چه؟» فرمود: «ميترسد» و در اين حال با دستش به شكم خودش اشاره كرد يعني از كشته شدن.
وقتي مردم هر زماني به امام نياز داشته باشند و امام مهدي نيز آخرين حجت الهي باشد، لازم است آن حضرت از هر آسيبي حفظ شود. نيز وقتي حفظ جان آن بزرگوار ممكن نباشد، مگر با پنهان زيستي و غيبت، لازم است از انظار مردم غايب شود، تا حياتش تضمين شده و همه مردم از وجودش بهره مند شوند؛ پس نفع مردم، متفرع بر حيات امام و حيات امام متفرع بر غيبت است و مردم از وجود امام غايب نفع ميبرند.در نتيجه امام غايب براي مردم لطف محسوب ميشود.
2. امتحان الهي
درزمانهاي مختلف، همه انسانها با شرايع گوناگون مورد آزمايش و امتحان حضرت حق قرار گرفته و ميگيرند، همان گونه كه در برخي از روايات به اين مهم اشاره شده است. امام موسي بن جعفر عليه السلام فرموده است:
اذا فقد الخامس من ولد السابع فالله الله في اديانكم لايزيلكم احد عنها، يا بني لا بد لصاحب هذاالامر من غيبه حتي يرجع عن هذ الامر، من كان يقول به انما هي محنه من الله عزوجل امتحن بها خلقه (صدوق، همان: ص286)؛
هنگامي كه پنجمين فرزند از امام هفتم غايب شد، مواظب دين خود باشيد، مبادا كسي شما را از دين خارج كند.اي پسرم! براي صاحب اين امر، ناچار غيبتي خواهد بود تا اين كه گروهي از مؤمنان از عقيده خود بر ميگردند. خدا به وسيله غيبت بندگانش را امتحان ميكند.
در اين قسمت كه علت غيبت، امتحان الهي دانسته شده است، به نحوي تعارض ميان قاعده لطف و غيبت برداشته ميشود؛ زيرا اگر امام و تعيين او از ناحيه خدا لطف دانسته شود، امتحان الهي نيز لطف الهي به شمار ميآيد؛ پس ميتوان گفت هم امام لطف است و هم غيبت كه امتحان الهي است.
3. عدم آمادگي مردم و تآديب آنها
عواملي كه سبب پنهان زيستي امام زمان عليه السلام به شمار ميرود، عدم آمادگي مردم وعدم پذيرش در برابر آخرين حجت الهي است. خداوند متعال، براي تأديب خلق، حجت خويش را از ميانشان برده و مردم را از فيض دسترسي به او محروم كرده است. مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام نقل ميكند.
و اعلموا ان الارض لاتخلو من حجه الله عزوجل و لكن الله سيعمي خلقه عنها بظلمهم و جورهم و اسرافهم علي انفسهم (نعماني، همان: ص202)؛
و بدانيد كه زمين از حجت خداوند عزوجل خالي نميماند؛ ولي خداوند به زودي ديده مردم را از او (امام زمان) عليه السلام نابينا ميسازد، به دليل ظلم و جورشان و زياده روي آنها در باره خودشان.
در صورتي كه غيبت امام زمان عليه السلام را به دليل عدم آمادگي مردم بدانيم، با لطف بودن امام تعارضي نخواهد داشت، زيرا در اين فرض است كه بحث از هم تفكيك ميشود، يك سوي بحث، لطف بودن امام و تعيين او از طرف خدا در نظر است و طرف ديگر قبول و پذيرش امام از ناحيه مردم منظور است و لطف بودن امام با تعيين او از طرف خدا حاصل ميشود. اما در جهت دوم به سبب عدم آمادگي مردم، به منصه ظهور نميرسد.
به تعبير ديگر لطف بودن امام را ميتوان در دو مقام ثبوت و اثبات مطرح كرد. در مقام ثبوت، اراده و فعل الهي قرار دارد كه امام با اراده و انتخاب حق به مردم معرفي ميشود؛ اما در مقام اثبات، دو موضوع مطرح است: يكي پذيرش مسؤليت از ناحيه امام و دوم پذيرش امام توسط مردم. در اين كه امام، برابر خدا تسليم بوده و مقام امامت را بدون هيچ گونه درنگي ميپذيرد، جاي هيچ شك و ترديدي نيست. فقط ميماند آمادگي و پذيرش مردم كه در صورت تحقق آمادگي و پذيرش مردم، يقينا لطف بودن امام به منصه ظهور ميرسد و در صورت عدم تحقق لطف بودن امام در جامعه، به خاطر محقق نشدن قسم سوم كه همان آمادگي و پذيرش مردم است ميباشد.
در كتاب كشف المراد در در باره امام چنين آمده است: «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا».
خواجه فرمود: «وعدمه منا» يعني تصرف نكردن امام عليه السلام از ناحيه ماست؛ چون لطف از طرف خدا است كه امام را معين فرمايد و بشناساند و لطفي كه برمكلفان واجب است، آن است كه هر يك او را به ديگران بشناساند و ادله امامت او را بگويد وهيچ كس مانع تصرف و تعليم و تبليغ سخنان او نشود. عدم انجام اين مورد كه بر مردم واجب بود، موجب عدم تصرف امام شد (علامه حلي، 1376: ص509).
شيخ طوسي نيز در كتاب غيبت چنين آورده است:
ياد آور شديم آن چه در اين بيان ميداريم، مواردي است كه سيد مرتضي (ره) آن را در كتاب الذخيره و ما در كتاب تلخيص الشافي به بيان آن پرداختهايم كه همان مسأله لطف خدا در حق ما به وسيله تصرف امام در كارها و باز بودن دست آن حضرت در اموري است كه به سه گونه انجام شدني است:
اول. آن چه به خدا ارتباط دارد، ايجاد آفرينش امام است. دوم آن چه به امام ارتباط دارد، مسؤليت رهبري و امامت و به انجام رساندن آن است.
سوم آن چه به ما مردم ارتباط دارد، تصميم به ياري و پشتيباني امام و تسليم بودن برابر فرمان اوست (طوسي، همان: ص 41).
ب. چگونگي غيبت
البته جاي خود بايد ثابت شود كه غيبت امام مهدي عليه السلام از كدام يك از اين دو قسم ميباشد. اكنون؛ با صرف نظر از اين كه كدام يك از اين ديدگاهها به ثواب نزديكتر است (ممكن است كه امام مهدي عليه السلام از هردو قسم غيبت استفاده كند) به ارزيابي و تطبيق غيبت با قاعده لطف ميپردازيم.
1. ناپيدايي
از برخي احاديث و روايات چنين استنباط ميشود كه غايب بودن حضرت مهدي عليه السلام به صورت ناپيدايي است. امام صادق عليه السلام فرمود ه است:
تفقد الناس امامهم فيشهد الموسم فيراهم و لايرونه (صدوق، بيتا: ج2، ص16)؛
مردم، امام خود را گم كنند. او در موسم حج حاضر باشد و آنها را ببيند و مردم او را نبينند.
امام رضا عليه السلام نيز فرموده است: «لايري جسمه و لايسمي باسمه» (صافي، 1419؛ ص325)؛ حضرت مهدي ديده نميشود و به اسم و نام برده نميشود.
از روايات فوق و امثال آنها مخفي بودن جسم و كالبد امام مهدي عليه السلام از ديدگان مردم برداشت ميشود كه در واقع، همان ناپيدائي و نامرئي بودن بدن حضرت است.
در اين فرض، ديگر ملاقات و مشاهده حضرت ممكن نيست و تصرف و دخالت حضرت در امور مردم، به صورت تصرف غير مستقيم، قابل توجيه است.
حال سوال ميشود كه اگر غيبت امام مهدي عليه السلام را غيبت ناپيدائي بدانيم، چگونه حضرت در امور مردم دخالت كرده و به نوعي لطف بودن خودش را به اثبات ميرساند؟
در پاسخ بايد گفت لطف بودن گاهي به صورت مستقيم و مباشري صورت ميگيرد؛ مانند دخل وتصرف غالب رهبران در امور اجتماعي مردم و امر و نهي كردن و رتق و فتق امور آنها به صورت رو در رو. گاهي نيز دخل وتصرف و هدايت گري يك رهبر، به صورت غير مستقيم و غير مباشري انجام ميگيرد؛ مانند نظارت و اشرافي كه يك رهبر در هنگام سفر بر امور جامعه دارد. در فرض اخير، نميتوان گفت رهبر و سفر كرده، برابر امور جامعه بيگانه و بيتوجه است؛ بلكه همين كه براي جامعه جانشين و نايب تعيين كرده و به طور غير مستقيم بر امور مردم نظارت دارد، براي جامعه و مردم منفعت دارد؛ پس وقتي با غيبت رهبر، سودمند بودن او براي مردم و جامعه به اثبات برسد، لطف بودن او نيز قابل اثبات است. پس مشاهده و عدم مشاهده دخلي در نفعرساني رهبر به جامعه ندارد؛ لذا امام غايب ناپيدا نيز ميتواند براي مردم لطف باشد.
2. ناشناسي
اگر غيبت را از نظر مفهومي به ناشناسي برگردانيم، اين طور تعبير ميشود كه امام زمان عليه السلام ميان مردم، به صورت فردي ناشناس حضور يافته، مردم او را ميبينند، ولي نميشناسند. در اين باره روايات و احاديث فراواني از معصومان عليه السلام نقل شده است:
از امام صادق عليه السلام نقل شده است:
و اما سنه من يوسف فالستر يجعل الله بينه و بين الخلق حجابا و لا يعرفونه (صدوق، همان: ج2، ص20)؛
اما سنتي كه از يوسف (حضرت مهدي عليه السلام) دارد، مستور بودن است. خداوند بين او و مردم، حجابي قرار ميدهد، به طوري كه او را ميبينند، ولي نميشناسند.
مواردي كه لطف بودن امام زمان عليه السلام در غيبت به معناي ناپيدايي را ثابت ميكرد، در غيبت به معناي ناشناسي نيز وجود دارد. علاوه بر آنها مزيتهاي ديگري نيز در فرض اخير مطرح است؛ از جمله مشاهده همراه با معرفت و ملاقات برخي اوليا با امام زمان عليه السلام است كه در اين مشاهده و ملاقات از هدايتها و پاسخهاي آن حضرت بهره مند شده و ديگران را نيز از اين فيض بهره مند كردهاند.
پس ميتوانيم لطف بودن امام در دوران پنهان زيستي او را چنين گزارش كنيم:
1. اصل وجود رهبر و امام براي مردم لطف است؛ زيرا با حس وجود رهبر و ناظر بودن او، نوعي مصونيت در عمل براي انسان پيدا ميشود.
2. هدايت گري امام زمان عليه السلام و نظارت و اشراف آن حضرت بر كارها و امور اجتماعي مردم در قالب تعيين جانشين ـ اعم از نايبان خاص و عام ـ به نوعي لطف بودن حضرت را ثابت ميكند.
3. با مفتوح بودن باب ملاقات و مشاهده معرفتي، به نوعي همه دوستداران رويت حضرت تلاش ميكنند تا براي ملاقات، به خصال اخلاقي و ايماني مزين شوند و اين خود لطف بودن حضرت را ميرساند. نفس ملاقات و بهره مندي از وجود پرفيض امام زمان عليه السلام نيز لطف ديگري به حساب ميآيد.
با توجه به موارد فوق با وجود غيبت، امام زمان عليه السلام منافع كثيري براي مردم همراه دارد و اين نتيجه، گوياي اين مطلب است كه غيبت با لطف بودن امام عليه السلام تعارض ندارد.
منبع:www.entizar.ir
ادامه دارد
/ع