زمينهسازي براي ظهور؛ آرمان انقلاب اسلامی(3)
از روايات متعددي استفاده ميشود كه استمرار غيبت امام مهدي(ع) و ظهور نكردن آن حضرت، به دليل يافت نشدن ياران وفادار به تعداد لازم؛ يعني سيصد و سيزده نفر است كه از آن جمله ميتوان به روايت نقل شده از امام موسي كاظم(ع) اشاره كرد. در اين روايت، ايشان خطاب به يكي از ياران خود ميفرمايد:
«...اي پسر بكير! من به تو سخني را ميگويم كه پدران من نيز پيش از من آن را بر زبان راندهاند و آن اين است كه اگر در ميان شما به تعداد كساني كه در جنگ بدر [با پيامبر اكرم(ص) ] بودند، [ياران مخلص] وجود داشت، قيامكننده ما [اهل بيت] ظهور ميكرد».27
اين موضوع از روايتي نيز كه نعماني آن را در كتاب خود، از امام صادق(ع) نقل كرده است، استفاده ميشود:
«يكي از ياران امام صادق(ع) بر آن حضرت وارد شد و عرضه داشت: فدايت گردم؛ به خدا سوگند، من تو را دوست ميدارم و هر كس كه تو را دوست دارد، دوست دارم. اي آقاي من! چهقدر شيعيان شما فراوانند! آن حضرت فرمود: آنان را بشمار. عرض كرد: بسيارند. آن حضرت فرمود: آنها را ميتواني بشماري؟ عرض كرد: آنها از شمارش بيرونند. حضرت ابوعبدالله [امام صادق](ع)فرمود: ولي اگر آن شمارهاي كه توصيف شده است؛ يعني سيصد و اندي تكميل ميشد، آنچه در پي آنيد، رخ ميداد..».28
امام جواد(ع) در روايتي پس از معرفي قائم آل محمد(ع) بر اين نكته تصريح ميكند كه فراهم شدن تعداد مشخص از ياران آن حضرت (سيصد و سيزده نفر) شرط تحقق ظهور است. ازاين روايت نيز ميتوان استفاده كرد كه استمرار غيبت به دليل نبود تعداد مورد نياز ازياران وفادار است:
«او همان كسي است كه زمين برايش در هم پيچيده ميشود و هر سختي برايش هموار ميگردد [و] ياران او به تعداد اهل بدر ـ سيصد و سيزده نفر ـ از اطراف زمين به گرد او جمع ميشوند و اين همان سخن خداي عزّ و جلّ است كه فرمود: «هر كجا باشيد، خداوند همگي شما را [به سوي خود باز] ميآورد. در حقيقت، خدا بر همه چيز تواناست».29 پس هنگامي كه اين تعداد از اهل اخلاص جمع شدند، خداوند امر او را آشكار ميكند و آنگاه كه ده هزارنفر براي او كامل شد، به اذن خداي عزّ و جلّ خروج ميكند».30
گفتني است شيخ مفيد(ره) نيز در يكي از رسالههاي خود بر اين موضوع تأكيد ميكند كه فراهم نبودن تعداد مورد نياز از ياران برگزيده، يكي از دلايل استمرار غيبت است. او مينويسد:
«در مجلس يكي از رؤسا حاضر شدم، بحثي در امامت مطرح و به گفتوگو درباره غيبت [امام زمان(ع)] منجر شد. صاحب آن مجلس گفت: «آيا شيعه از جعفر بن محمد(ع) روايت نميكند كه: اگر به تعداد اهل بدر ـ سيصد و اندي نفر ـ براي امام جمع شوند، خروج با شمشير بر ايشان واجب ميگردد؟» گفتم: اين حديث روايت شده است. گفت: ما يقين داريم كه تعداد شيعيان در اين زمان چندين برابر تعداد اهل بدر هستند، پس چهطور با وجود روايت ياد شده، غيبت براي امام جايز ميباشد؟ در پاسخ او گفتم: هر چند تعداد شيعيان در اين زمان چندين برابر تعداد اهل بدر است و اگر به تعداد جماعت اهل بدر، اجتماع كنند، ديگر امام نميتواند تقيه كند و ظهور بر او واجب ميشود، ولي در اين زمان هنوز اين تعداد با ويژگيها و صفاتي كه در اهل بدر وجود داشت، محقق نشده است؛ زيرا لازم است كه اين جماعت در ويژگيهايي چون شجاعت، صبر بر مرگ، اخلاص در جهاد، ترجيح آخرت بر دنيا، پيراستگي باطني از عيوب و سلامتي عقلي سرآمد باشند و در هنگام كارزار سستي و درنگ نورزند... و همه شيعيان اين ويژگيها را ندارند. اگر خداوند تعالي ميدانست كه در ميان آنها اين تعداد افراد با ويژگيهاي يادشده وجود دارد، قطعا امام(ع) ظهور ميكرد و بعد از اجتماع اين افراد به اندازه يك چشم برهم زدن هم غايب نميشد، ولي روشن است كه واقعيت اينگونه نيست و ازاينرو، غيبت بر امام رواست.31
ج) آماده نبودن جوامع بشري
امام عصر(ع) در يكي از توقيعهاي خود مطلبي را بيان ميكنند كه شايد بتوان از آن استفاده كرد كه علت استمرار غيبت آماده نبودن جوامع بشري، به طور عام، و جوامع شيعي، به طور خاص، است. آن حضرت ميفرمايد:
«اگر شيعيان ما كه خداوند توفيق طاعتشان دهد، در راه ايفاي پيماني كه بر دوش دارند، همدل ميشدند، ميمنت ديدار ما از ايشان به تأخير نميافتاد و سعادت ديدار ما زودتر نصيب آنان ميگشت؛ ديداري بر مبناي شناختي راستين و صداقتي از آنان نسبت به ما».32
برخي فقيهان و متكلمان بزرگ شيعه نيز اين موضوع را كه علت غيبت، فراهم نبودن زمينه براي ظهور و آماده نبودن جوامع بشري است، تأييد كردهاند كه از آن جمله ميتوان به شيخ طوسي و خواجه نصيرالدين طوسي(ره) اشاره كرد.
شيخ طوسي هنگام بحث از حكمت و سبب غيبت، ابتدا به شرح ديدگاه خود در اين زمينه پرداخته است و پس از بحث و بررسيهاي مفصل مينويسد:
«به طور قطع ميتوان گفت علت غيبت امام ترس او از كشته شدن به دست ظالمان و باز داشتن آن حضرت از تصرف در اموري است كه تدبير و تصرف در آنها به دست او سپرده شده بود. پس هنگامي كه بين امام و مقاصد او مانع ايجاد شود، لزوم قيام به امامت ساقط ميگردد و هنگامي كه امام بر جان خود بيمناك شود، واجب است كه نهانزيستي را پيشه خود سازد و از ديدهها پنهان شود. همچنانكه پيامبر ـ درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد ـ يكبار در شعب و بار ديگر در غار از ديدهها پنهان شد و اين تنها به دليل بيم از خطرهايي بود كه جان او را تهديد ميكرد».33
آنگاه در پاسخ به اشكالهايي كه ممكن است به مقايسه غيبت پيامبر اسلام(ص) با غيبت امام عصر(ع) گرفته شود، مينويسد:
«فيالجمله بر خداي تعالي واجب است امام را به گونهاي تقويت كند كه براي او امكان قيام فراهم شود و دست او باز گردد. اين موضوع به وسيله فرشتگان و آدميان امكانپذير ميشود. حال اگر خداوند اين كار را به وسيله فرشتگان انجام نداد، ميفهميم كه در اين كار مفسدهاي بوده است. بنابراين واجب ميشود كه اين كار به وسيله آدميان انجام پذيرد. پس اگر انسانها اين كار را انجام ندادند، به خود آنها برميگردد، نه خداي تعالي. با اين بيان همه اشكالهاي از اين جنس باطل ميشود. پس همانگونه كه براي پيامبر ـ درود و سلام خداوند بر او و خاندانش باد ـ جايز بود در صورت نياز و به دليل بيم از ضرر از ديدگان مخفي شود و آثار و پيآمدهاي اين مخفي شدن هم به كساني كه ايشان را وادار به اين كار كردند، برميگشت، امام نيز ميتواند از ديدگان مخفي شود [و آثار و پيآمدهاي آن هم برعهده عوامل مخفي شدن آن حضرت است]».34
از اين بيان شيخ طوسي به خوبي روشن ميشود كه علت اصلي استمرار غيبت امام عصر(ع) فراهم نشدن زمينه ظهور ايشان توسط آدميان بوده است. خواجه نصيرالدين طوسي نيز در اين زمينه ميفرمايد:
«وجود امام لطف35 است. پس واجب است كه او را نصب كند تا [بدين وسيله] غرض او [از خلقت] حاصل شود. وجود امام لطف است و تصرف او [در جامعه و اجراي احكام الهي] لطفي ديگر، و عدم تصرف او از [ناحيه] ماست».36
شارح «تجريد الإعتقاد» در شرح اين سخن خواجه مينويسد:
«خواجه فرمود: «و عدمه منّا» يعني تصرف نكردن امام(ع) از ناحيت ماست؛ چون لطف از طرف خدا آن است كه امام را معين فرمايد و بشناساند و لطفي كه بر مكلفان واجب است آن است كه هر يك او را به ديگران بشناساند و ادله امامت او را بگويد و هيچ كس مانع تصرف و تعليم و تبليغ سخنان او نشود و اين امور كه بر مردم واجب بود و نكردند موجب عدم تصرف او شد. نظير آن است كه خدا به هر كس دست و پا و چشم و گوش داد براي معيشت و از اينكه بداند ظالمي دست و پاي او را خواهد بست و مانع ديدن و شنيدن او خواهد شد، از دادن دست و پا و چشم و گوش دريغ نخواهد فرمود».37
بر اساس مطالب ياد شده به صراحت ميتوان براي مردم در پيش افتادن ظهور و تحقق آن نقش قائل شد و گفت حضور مجدد امام معصوم(ع) در جامعه مشروط به آن است كه انسانها راه صلاح و رستگاري را در پيش گيرند؛ ستمي را كه در حق امامان معصوم روا داشتهاند جبران كنند؛ به وظايف و تكاليفي كه دربرابر امام عصر(ع) دارند، عمل نمايند و با انجام اقدامهاي فرهنگي و اجتماعي زمينه را براي بازگشت امام به صحنه جامعه فراهم سازند.38
3-2. وظايف منتظران
«هر يك از شما بايد براي خروج حضرت قائم(ع) [سلاحي] آماده كند، هر چند يك تير باشد. خداي تعالي هر گاه بداند كسي چنين نيتي دارد، اميد آن است كه عمرش را طولاني كند تا آن حضرت را درك كند و از ياران و همراهانش قرار گيرد».39
در روايت ديگري، شيخ كليني از امام ابوالحسن موسي كاظم(ع) نقل ميكند:
«... هر كس اسبي را به انتظار امر ما نگاه دارد و به سبب آن، دشمنان ما را خشمگين سازد، در حالي كه او منسوب به ماست، خداوند روزياش را فراخ گرداند، به او شرح صدر عطا كند، او را به آرزويش برساند و در رسيدن به خواستههايش ياري كند».40
همچنين شيخ كليني از ابوعبدالله جعفي، روايتي را نقل ميكند كه توجه به مفاد آن سودمند است:
«حضرت ابوجعفر محمد بن علي (امامباقر)(ع) به من فرمود: منتهاي زمان مرابطه (مرزداري)41 نزد شما چند روز است؟ عرضه داشتم: چهل روز. فرمود: ولي مرابطه ما مرابطهاي است كه هميشه هست...».42
علامه مجلسي در شرح اين فرمايش امام ميفرمايد:
«بر شيعيان واجب است كه خود را بر اطاعت امام برحق و انتظار فرج او ملتزم سازند و براي يارياش آماده باشند».43
شيخ محمد حسن نجفي نيز در كتاب «جواهرالكلام» در شرح اين روايت ميفرمايد:
«مرابطه در اين روايت به معناي اراده انتظار فرج در تمام ساعات شبانهروز است، همچنانكه در بعضي از روايات نيز به اين معنا اشاره شده است، نه مرابطه مصطلح در فقه».44
شايد بتوان گفت كلام صاحب جواهر نيز در نهايت به همان كلام مجلسي برميگردد كه فرمود: مرابطه در اين روايت به معناي آمادگي براي ياري امام منتظر است.
رمز اينكه شيعه بايد هر لحظه آماده ياري امام خود باشد، اين است كه زمان ظهور مشخص نيست و هر آنكه اراده خداوند تعلق گيرد، ممكن است ظهور رخ دهد. بنا براين، شيعيان بايد همواره در حال آمادهباش به سر برند تا در زمان ضرورت، به فرمان امام خود براي مقابله با مستكبران و ستمكاران جهان به پا خيزند.
با نگاهي به تاريخ شيعه ميتوانيم به عمق باور مردم به موضوع ظهور و آمادگي هميشگي آنها براي اين موضوع پي ببريم. ابن بطوطه در سفرنامه خود مينويسد:
«ندبه شيعيان حِلّه براي امام زمان: ... در نزديكي بازار بزرگ شهر، مسجدي قرار دارد كه بر در آن، پرده حريري آويزان است و آنجا را «مسجد صاحبالزمان» ميخوانند. شبها پيش از نماز عصر، صد مرد مسلح با شمشيرهاي آخته ... اسبي يا استري زين كرده ميگيرند و به سوي مسجد صاحبالزمان روانه ميشوند. پيشاپيش اين چارپا، طبل و شيپور و بوق زده ميشود. ساير مردم در طرفين اين دسته حركت ميكنند و چون به مسجد صاحبالزمان ميرسند، در برابر در ايستاده و آواز ميدهند كه: «بسمالله، اي صاحبالزمان، بسمالله بيرون آي كه تباهي روي زمين را فراگرفته و ستم فراوان گشته. وقت آن است كه برآيي تا خدا به وسيله تو، حق را از باطل جدا گرداند...». و به همين ترتيب، به نواختن بوق و شيپور و طبل ادامه ميدهند تا نماز مغرب فرا رسد... ».45
بايد توجه داشت كه شيوه آمادگي براي ظهور، به شرايط زمان و مكان بستگي دارد و اگر در بعضي روايات، از آماده كردن اسب و شمشير براي ظهور وليّ امر(ع) سخن به ميان آمده و براي آن، فضيلت بسيار شمرده شده است، به اين معنا نيست كه اينها موضوعيت دارند. با قدري تأمل روشن ميشود كه ذكر اين موارد تنها به عنوان تمثيل و بيان لزوم آمادگي رزمي براي ياري آخرين حجت حق است. در اين عصر بر شيعيان لازم است كه با فراگرفتن فنون رزمي و مسلح شدن به تجهيزات نظامي روز، خود را براي مقابله با دشمنان قائم آل محمد(ع) آماده سازند. در حال حاضر، به دليل حاكميت دولت شيعي و حكومت فقيه جامعالشرايط بر سرزمين اسلامي ايران، اين وظيفه در درجه اول بر عهده حكومت اسلامي است كه در هر زمان، نيروي مسلح كشور را در بالاترين حد آمادگي نظامي قرار دهد تا به فضل خدا در هر لحظه كه اراده الهي بر ظهور منجي بشر، حضرت مهدي ـ عجّل اللهتعالي فرجه ـ قرار گرفت، بتوانند به بهترين صورت در خدمت آن حضرت باشند.
امام خميني(ره) با وسعت ديدي كه داشت، «كسب آمادگي براي ظهور» را بسيار فراتر از آنچه گفته شد، مطرح ميكرد و معتقد بود كه بايد از هم اكنون براي گسترش قدرت اسلام در جهان تلاش كنيم تا زمينه ظهور چنانكه بايد، فراهم شود.
پي نوشت ها :
27.ابوالفضل علي طبرسي، مشكاه الأنوار، ص70.
28.كتاب الغيبه(نعماني)، ص 203، ح4.
29.سوره بقره(2)، آيه 148.
30.كمال الدين و تمام النعمه، ج 2، باب 36، ص 378، ح 2.
31.شيخ مفيد، الرساله الثالثه في الغيبه، مندرج در: سلسله مصنّفات الشيخ المفيد، ج 7، صص 11 و 12.
32.بحار الأنوار، ج 53، ص 177، ح 7.
33.كتاب الغيبه، ص 90.
34.همان، ص 92.
35.«لطف» در اصطلاح متكلمان اينگونه تعريف شده است: «آنچه بنده را به طاعت خدا نزديك ميكند و از معصيت دور ميسازد، بيآنكه به حد اجبار و الزام برسد». سيد محسن خرازي، بدايه المعارف الإلهيه في شرح عقائد الإسلاميه، چاپ سيزدهم: قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1425ه . ق، ج 1، ص 230.
36.ابوالحسن شعراني، ترجمه و شرح كشف المراد علامه حلي، شرح تجريد الإعتقاد (خواجه نصيرالدين طوسي)، ص 507.
37.همان، ص 509.
38.گفتني است برخي از صاحبنظران معتقدند نميتوان «آماده نبودن اجتماع بشري و عدم لياقتمردم براي پذيرش و بهرهگيري از نعمت حضور امام معصوم در جامعه و فراهم نبودن تعداد لازم ياران و انصار براي آن حضرت» را از جمله علتهاي غيبت برشمرد و بر اين اساس، همه نتايجي را كه بر اين علت بار شد، مردود ميدانند. ر.ك: راز پنهاني و رمز پيدايي، صص 249 ـ 264.
39.كتاب الغيبه( نعماني)، ص 320، ح 10.
40.الكافي، ج 6 ، ص 535 ، ح 1.
41.همان، ج8 ، ص381، ح576 .
42. «مرابطه» چنانكه فقيهان در كتاب جهاد گفتهاند، اين است كه شخص مؤمن براي جلوگيري از هجوم و نفوذ مشركان و كافران در مرزهاي كشور اسلامي يا هر موضعي كه از آن احتمال حملهاي عليه مسلمانان ميرود، به حال آماده باش و در كمين به سر برد. ر.ك: محمدحسن نجفي، جواهرالكلام في شرح شرايع الإسلام، ج21، ص39. اين عمل در زمان غيبت امام معصوم (ع) مستحب بوده و فضيلتهاي بسياري براي آن بر شمرده شده است، چنانكه در روايتي كه به طريق اهل سنّت از رسول گرامي اسلام نقل شده، آمده است: «رِباطُ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ خَيْرٌ مِنْ صِيامِ شَهْرٍ وَ قِيامِهِ، وَ إِنْ ماتَ مُرابِطا جَرَي عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ أَجْري عَلَيْهِ رِزْقُهُ وَ أَمِنَ مِنَ الفُتَّانِ؛ يك شبانهروز مرابطه (مرزداري) در راه خدا از اينكه شخص يك ماه روزها روزه باشد و شبها به عبادت قيام كند، ثوابش بيشتر است. پس هرگاه در اين راه بميرد، عملي كه انجام داده است، بر او جريان خواهد يافت و روزياش بر او جاري خواهد شد و از فرشتهاي كه در قبر مردهها را امتحان ميكند، ايمن خواهد ماند.» (كنزالعمّال في سنن الأقوال و الأفعال، ج4، ص284، ح10509)
در مورد اينكه حداقل و حداكثر زمان مرابطه چه اندازه است، بايد گفت حداقل زمان مرابطه، سه روز و حداكثر آن چهل روز است؛ زيرا اگر از اين مقدار بيشتر شود، ديگر مرابطه بر آن صدق نميكند و جهاد شمرده ميشود. شخص هم از ثواب جهادكنندگان برخوردار ميشود. (ر. ك: جواهر الكلام، ج 21، صص 41 و 42).
43.محمد باقر مجلسي، مرآه العقول في شرح أخبار آلالرسول، ج 26، ص 582 .
44.جواهر الكلام، ج 21، ص 43.
45.ابن بطوطه، سفرنامه، ج 1، ص 272، به نقل از: محمد حكيمي، در فجر ساحل، چاپ نوزدهم: تهران، آفاق، 1375، ص 55؛ براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ج 2، صص 694 ـ 697 .
/ع